جنگ شاه اسماعیل و سلطان سلیم و یک عبرت تاریخی

مستقل آنلاین/ مجتبی لشکربلوکی در یادداشتی می‌نویسد: سرنوشت را واقعیت ها رقم می زند و نه تصورات (بخوانید توهمات) ما. جهان – آگاهی چاره محک زدن و روزآمد کردن پارادایم هاست؛ یعنی اینکه بیشتر در مورد تکنولوژی های نرم، اقتصاد سیاسی جهانی، کانون های قدرت موجود در حال شکل گیری و روندهای آینده ساز چون پیری جمعیت جهان، تغییرات آب و هوایی، موبایلیفیکیشن و ... بدانیم. و پارادایم هایمان (پیش فرض ها) را با واقعیات و داده های بیرونی محک بزنیم و روزآمد کنیم. و گرنه ۵۰۰ سال بعد یکی از ما در تاریخ نه به عنوان «الگویی الهام بخش» که به عنوان «عبرتی تاریخی» نام خواهد برد.

جنگ شاه اسماعیل و سلطان سلیم و یک عبرت تاریخی

همین پانصد سال پیش قزلباش های صفوی در دشت چالدران با قشون سلطان سلیم عثمانی روبه رو شدند که هم شنیدنی است و هم تلخ. در آن جنگ، قشونِ عثمانی بیش از دو برابر قشون ایرانی و مجهز به ارابه و توپخانه آتشین بود اما قشونِ ایرانی نیزه، شمشیر، تیر، تبر، طپانچه، گرز و خنجر داشت. سربازان ایرانی به جای تکیه بر فن نظامی و تکنیک جنگ، به شکست ناپذیری سایه خدا ایمان داشتند. سایه خدا که بود؟ مرشد کامل ظل الله اسماعیل صفوی! چون در هیچ جنگی تاکنون شکست نخورده بود! دو لشکر به هم رسیدند و صف آرایی کردند. عجیب اینکه وقتی قشون سلطان سلیم شروع به آرایش جنگی می کنند و ارابه‌هاى جنگى و توپ ها، قشون ایرانی را به صورت نیم دایره احاطه می کنند دو تن از سردارانِ ایرانی که آشنا به وضعیت جنگی دشمن بودند پیشنهاد می کنند که قبل از اینکه دشمن به آرایش جنگی بپردازد بر آنان بتازیم اما در مقابل، دورمش خان پیشنهاد می کند که چون شاه اسماعیل رسالت غیبی دارد و شکست ناپذیر است! پس ما مکث کنیم تا وقتى که آنچه مقدور ایشان است از قوّت به فعل آورند و شاه اسماعیل پیشنهاد دورمش خان را قبول می کند. در نتیجه، سلطان سلیم به راحتی به آرایش جنگی پرداخت. 

چند ساعت بعد؛ دشت چالدران پر شد از اجساد قزلباش. آنان با تمام توان پیکار کردند. خود شاه اسماعیل جانفشانی ها کرد و سرانجام از دوش و از پا زخمى شد و بى‌حال در گل و لاى افتاد. چیزی نمانده بود که دستگیر شود که یکی از قزلباشان خود را به اسم شاه اسماعیل معرفى کرد تا شاه نجات یابد. به جز عده قلیلی تمام سربازان و فرماندهان ایران کشته شدند، تبریز، ارومیه، کردستان و همدان به دست عثمانی افتاد. شاه زخمی نجات یافت اما زخم کاری وقتی بر قلب شاه مغرور 27 ساله نشست که شنید زنش بهروزه خانم توسط دشمن اسیر شده و سلطان سلیم برای اینکه به قول خودش«قلب اردبیل‌ اوغلى را بسوزاند» او را به یکی از سردارانش پیشکش کرد. افسانه شکست ناپذیری سایه خدا نقش بر آب شد. طرفداران جان برکف سرخورده شدند. شاه صفوی متزلزل شد و هرج و مرج شدت یافت. شاه دیگر از این شکست کمر راست نکرد مخصوصا وقتی بعدا شنید بهروزه خانم باردار شده و پسر زاییده! (رفرنس:علی مرادی مراغه ای)

جنگ های بزرگ، درس های بزرگی با خود دارند و صد البته شکست های بزرگ درس های بیشتری برای آموختن. بزرگ ترین علت شکست جنگ چالدران نه این است که ایران به تکنولوژی روز مجهز نبود؛ نه این است که فنون رزمی و استراتژی نظامی نوین را نمی دانست؛ نه این است که دشمن با ترفندی نو یا حیله ای جدید از اصل غافلگیری استراتژیک استفاده کرده باشد؛ بلکه مهمترین دلیل شکست، ذهنیت قدیمی، مفروضات غلط و دانش توهمی است. می توان به صورت خلاصه به ذهنیت پیشینی، پیش فرض‌ها و پیش‌دانسته‌هایی که چارچوب فکری ما را تشکیل می دهند گفت؛ پارادایم.  

عناصر تشکیل دهنده پارادیم در زمان جنگ چالدران چه بود؟ یک؛ سایه خدا هیچگاه شکست نمی خورد. دو؛ غیرت می تواند کاملا جایگزین تکنولوژی شود و سرنوشت جنگ را زورِ بازو و جانفشانی رقم می زد. سه؛ اینکه شاه اسماعیل چون تا کنون در هیچ جنگی شکست نخورده در این یکی هم نمی خورد. و بالاخره چهار؛ اینکه فکر کنیم نیزه و شمشیر، تیر و تبر، گرز و خنجر می‌تواند هم آورد توپ و اسلحه گرم باشد. ممکن است الآن حتی تصور اینکه یک نفر با گرزی که در بالای سرش می چرخاند به توپ نزدیک می شود خنده آور باشد اما آن زمان پارادیم مسلط کار خودش را کرد. بهروزه خانم به خاطر پارادایم های کهنه (بخوانید خشک مغزی) اسیر دست ترک های عثمانی شد. اشتباه نکنید بهروزه خانم فقط یک زن نیست، نماد مام میهن است!

ما در مدیریت زندگی شخصی، اداره سازمان خود و کشورداری تعداد زیادی پارادایم داریم، به همین خاطر ممکن است همان اشتباهی را کنیم که شکست خوردگان تاریخ کردند. اما این پایان راه نیست. هر شکست می تواند سرآغازی باشد برای کنار گذاشتن پارادایم های قدیمی. وگرنه قامت زندگی مان، سازمانمان و کشورمان در غصه بهروزه خانوم های بعدی خواهد شکست.

جهان با تصورات ما کاری ندارد. سرنوشت را واقعیت ها رقم می زند و نه تصورات (بخوانید توهمات) ما. جهان – آگاهی چاره محک زدن و روزآمد کردن پارادایم هاست؛ یعنی اینکه بیشتر در مورد تکنولوژی های نرم، اقتصاد سیاسی جهانی، کانون های قدرت موجود در حال شکل گیری و روندهای آینده ساز چون پیری جمعیت جهان، تغییرات آب و هوایی، موبایلیفیکیشن و ... بدانیم. و پارادایم هایمان (پیش فرض ها) را با واقعیات و داده های بیرونی محک بزنیم و روزآمد کنیم. و گرنه 500 سال بعد یکی از ما در تاریخ نه به عنوان «الگویی الهام بخش» که به عنوان «عبرتی تاریخی» نام خواهد برد. غیرت و هوشمندی کنار پارادایم های روزآمد جواب می دهد.

نویسنده: مجتبی لشکربلوکی، مشـاور وزیر امـور اقتصـادی و دارایی و استاد دانشگاه صنعتی شریف

 

منبع: دیپلماسی ایرانی
آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها