نقد فیلم؛
یادداشتی بر فیلم «یک روز بارانی در نیویورک» آخرین ساخته «وودی آلن» / وقتی باران نیویورک استاد پیر را دلنازک میکند
یک روز بارانی در نیویورک (به انگلیسی: A Rainy Day in New York) یک فیلم آمریکایی در ژانر کمدی رمانتیک به نویسندگی و کارگردانی وودی آلن است که در سال ۲۰۱۹ در سینماهای جهان به اکران درآمد. تیموتی شلمی، ال فانینگ، سلنا گومز، جود لا، دیهگو لونا و لیو شرایبر ستارگان فیلم هستند. وودی آلن این فیلم را در سال ۲۰۱۷ و برای آمازون استودیوز ساخت. ابتدا قرار بود که فیلم در سال ۲۰۱۸ به صورت اینترنتی منتشر شود اما در پی اتهامات آزار جنسی که به آلن در طی جنبش من هم وارد شد و پس از یک سال کشمکش قضایی، فیلم در چندین کشور اروپایی و جنوب آمریکا به روی پرده رفت و با واکنش نسبتاً مثبتی از سوی منتقدان همراه بود. فیلم داستان دو جوان است برای گذران تعطیلات آخر هفته به نیویورک میآیند و به محض رسیدن به آنجا با وضعیت بد جوی و یک سری ماجراهای دیگر روبهرو میشوند.
هادی حقانی- سرویس فرهنگی مستقلآنلاین:
عشق وودی آلن به نیویورک جوهره بسیاری از آثار اوست. بسیاری از فیلمهای وودی آلن در نیویورک ساخته شدهاند و شهر محل زندگی استاد در بسیاری از فیلمهایش از مهمترین بخشهای داستان به حساب میآید. جالب است بدانید که وودی آلن سالهاست در جزکلاب موردعلاقهاش، «کارلایل» در منهتن نیویورک ساکسیفون مینوازد. حالا استاد را در 84 سالگی تصور کنید؛ در نیویورک شهر محبوبش قدم میزند، به پاتوقهای موردعلاقهاش سر میزند باران مفصلی هم میبارد و پیرمرد سرزنده و عاشقپیشه ما که احتمالا کمی هم دلنازک شده است به ایده فیلم بعدیاش فکر میکند. نتیجهاش میشود فیلم «یک روز بارانی در نیویورک». فیلمی بسیار رمانتیک و جوانانه و بر خلاف بسیاری از فیلمهای آلن در باره جوانانی کم سن و سال.
فیلم مانند بسیاری دیگر از آثار وودی آلن قصه سادهای دارد: «پسر جوانی که زاده و بزرگ شده نیویورک است با دوستدخترش که شهرستانی محسوب میشود برای گذارندن تعطیلات آخر هفته به نیویورک میآیند و با اتفاقهای غیرمنتظرهای که میافتد دنیای آن دو و رابطه میان آنها دستخوش تغییر میشود و پسر جوان عشق تازهاش را در نیویورک پیدا میکند.»
برداشت مشهوری از فیلمهای وودی آلن وجود دارد مبنی بر اینکه در قهرمانهای مرد فیلمهایش ردپای زیادی از شخصیت خود وودی آلن را میتوان یافت. مردانی روشنفکر، مالیخولیایی، عاشق پیشه و از لحاظ جنسی و عاطفی تا حد زیادی متزلزل. اما گتسبی پسر جوان فیلم «یک روز بارانی در نیویورک» با وجود شباهتهایی به شخصیت خود کارگردان این بار تفاوتهای محسوسی نیز با او یافته است. او محکم و جذاب است و با وجود استیصالش در رابطه، اعتماد بهنفسی دارد که حتی در لحظاتی اعصابخردکن است. از این لحاظ شخصیت گتسبی نمونهای منحصربهفرد در آثار وودی آلن محسوب میشود: یک نیویورکی جوان روشنفکر که محکم و عاشقپیشه است و وودی آلن موفق شده با اضافه کردن چاشنی خامی و عصاقورتدادگی شخصیتی تازه و جذاب خلق کند.
اما تفاوت مهم فیلم با باقی آثار نیویورکی وودی آلن در جنس طنز اوست. طنز او در این فیلم کند و محافظهکارانه است و به اصطلاح «نمیبُرد». هنر او در منهتن و آنیهال این یود که او میتوانست به طرزی درخشان و بیرحمانه با شخصیتهای نیویورکی فیلمهایش شوخی کند و نقاط ضعف قهرمان داستانش (در حقیقت خودش) و تازهبهدورانرسیدگی و از دماغفیلافتادگی مردم شهر محبوبش را به هجو بکشد بیآنکه در موضع قضاوت آنها قرار گیرد. در فیلم « یک روز بارانی در نیویورک» این جنس طنز کمتر به چشم میخورد و انگار استاد آنچنان در نوستالژی و سرخوشی نیویورکیاش غوطهور شده که ترجیح داده بیخیال شوخیهای همیشگیاش با خودش، نیویورک و آدمهایش شود و ما را در لذت یک روز بارانی و سرخوشانه در نیویورک و بوسه و عاشقی و کالسکهسواری در شهر سهیم کند. شوخی وودی آلن با حالت عجیب خندیدن نامزد برادر گتسبی و اعتراف مادر گتسبی به گذشته تاریکش پیش از ازدواج با پدر او دو نمونه از موقعیتهای طنزآلود فیلم است که چندان «وودی آلنی» و درجه یک به حساب نمیآید.
فیلم از جهات زیادی با دو ساخته مهم دیگر وودی آلن قابل مقایسه است: «آنیهال» و «منهتن». نه تنها هر سه فیلم در نیویورک میگذرد بلکه روح حاکم بر شهر در داستان زندگی قهرمانهای فیلم جاری است و در تار و پود پیرنگ فیلم و سیر تحول شخصیتها در طول داستان تاثیری قابل توجه داشته است.
مشکل فیلم هم دقیقا همینجاست: داستان فیلم برای مخاطبی که فاقد تصوری از نیویورک است چیز چندان دندانگیری ندارد. وقتی عاشقیت جاری در فیلم تا این حد با در و دیوار و روح این شهر پرتفرعن عجین میشود مخاطب غیرنیویورکی فیلم ارتباط چندانی با فیلم برقرار نمیکند. اگر در آنیهال ما تصویری از خودمان را در آینه الوی سینگر (با بازی وودی آلن) میدیدیم که با شکستها و ترسها و تردیدهایش دست و پنجه نرم میکند در «یک روز بارانی در نیویورک» با داستانی طرف هستیم که لذت بردن از آن تا حد زیادی وابسته به کشف روح شهری است که داستان فیلم در آن اتفاق میافتد. به عبارت دیگر برای غوطهور شدن در حال و هوای فیلم باید یک نیویورکی باشید. برخلاف فیلم « داستان توکیو» ساخته درخشان یاسوجیرو ازو که از این لحاظ نمونهای مثالزدنی است، فیلم از خلال داستان خود حتی بیننده کاملا غریبه با شهر را به درک تازهای از توکیو میرساند بیآنکه لذتی و آنی از فیلم از دست برود.
اما مدیونید تصور کنید همه این حرفها حتی ذرهای برای استاد پیر ما اهمیت دارد. وودی آلن در تمام این سالها تقریبا هر یکی دو سال یک فیلم ساخته و فارغ از هیاهوی رسانهها و سمت و سوی استودیوهای فیلمسازی هالیوود فیلمهای دلش را میسازد. رنج و لذتی که او ازساختن لحظهلحظه فیلمهایش میبرد در تمامی آثارش از جمله همین فیلم «یک روز بارانی در نیویورک» جاری است و این مهمترین نکتهای است که پیرمرد لجباز و عاشقپیشه را دوستداشتنی کردهاست: او همیشه کار خودش را میکند.
ارسال نظر