فمنیسم زرد؛ هنر خلق را قربانی کرده است
آشپزی نکردن؛ روشنفکری نیست
زن اگر نخواهد آشپزی کند، حق دارد. اگر بخواهد، باز هم حق دارد. آنچه باید از بین برود، انتظار اجتماعی از زن بهعنوان آشپزِ خانه است، نه خودِ آشپزی.

نقدی بر ترندهای زردی که «رهایی زن» را با «انکار خلق» اشتباه میگیرند
درسا عباسی روزنامه نگار
این روزها در شبکههای اجتماعی، مخصوصاً صفحات زرد اینستاگرامی، پستهایی پُربازدید میچرخد با تیترهایی از جنسِ «زنانی که آشپزی نمیکنند، شادترند». جملهای که در ظاهر ساده است، اما در باطن، لایههای پیچیدهای از سوءتفاهمهای فرهنگی را پنهان کرده: هم میخواهد از زنان در برابر وظایفِ اجباری دفاع کند، و هم در عین حال، آشپزی را بهعنوان عملی دون شأن و ضدروشنفکری جلوه دهد.
این نگاه دوگانه، هم ناعادلانه است و هم بیریشه. ناعادلانه، چون هنوز زنان بیشترین بارِ کارهای خانگی را به دوش میکشند، بدون مزد و بدون دیدهشدن. و بیریشه، چون آشپزی را نه بهعنوان «خلق»، بلکه بهعنوان «اسارت» میبیند. در حالی که مشکل، خودِ آشپزی نیست، بلکه اجبارِ جنسیتی به آن است.
وظیفه یا انتخاب؟
در جهانی که نقشهای جنسیتی هنوز عمیقاً نابرابر تقسیم شده، گفتنِ اینکه «زنان نباید مجبور به پختوپز باشند» یک ضرورت است. اما این گزاره اگر به معنای «هیچکس نباید آشپزی کند» تفسیر شود، از مسیر رهایی خارج میشود و به تحقیرِ خلاقیت میانجامد.
غذا، صرفاً ترکیب مواد نیست؛ تداومِ حیات و فرهنگ است. هر ملتی را میتوان از عطرِ نانش شناخت. و هر انسانی را از رابطهاش با آتش و صبر.
وقتی آشپزی از دلِ اشتیاق برخیزد، نه از اجبار، تبدیل به هنر میشود؛ هنری که ریشه در زندگی دارد.
آشپزی؛ تراپیِ خاموش
بسیاری از روانشناسان، آشپزی را نوعی «تراپی خانگی» میدانند. فرآیند آمادهسازی، لمس مواد خام، صبر در پخت و دیدنِ نتیجهٔ نهایی همه به انسان یاد میدهند که چطور از «فرایند» لذت ببرد، نه فقط از «نتیجه». در جهانی که همهچیز فوری و دیجیتال شده، همین فرایندِ آهسته، یعنی خودِ زندگی.
پژوهشها نشان میدهد افرادی که در تهیهٔ غذای خود مشارکت دارند، احساس رضایت بیشتری از زندگی میکنند، تغذیهٔ سالمتری دارند و حتی پیوند اجتماعیشان قویتر است. چرا؟ چون «ساختن» همیشه شفابخش است؛ چه نقاشی باشد، چه باغبانی، چه آشپزی.
مدرنیتهٔ بستهبندیشده و انسانِ بیخلق
زندگی فستفودیِ امروز، ما را به مصرفکنندههایی بیتاب تبدیل کرده. همهچیز باید آماده باشد: از غذا گرفته تا رابطه. ما دیگر چیزی را نمیسازیم، فقط میخریم، مصرف میکنیم و تمام. این سرعتِ تحمیلشده نه فقط بدن، بلکه روح را فرسوده کرده.
وقتی انسان از خلق جدا شود، از خودش هم جدا میشود. غذایی که با دست خودت نپختهای، مثل واژهایست که آن را ننوشتهای: معنایش در تو رسوب نمیکند.
از خودِ غذا دور شدهایم و به بستهبندیهای رنگی پناه بردهایم؛ این همان «از خودبیگانگی غذایی»ست که روانشناسان مدرن از آن سخن میگویند — گسستی میان انسان و مادهٔ حیاتیاش.
صبر، تابآوری و طعمِ زندگی
آشپزی فقط پختن نیست؛ تمرینِ تابآوری است. در آن، باید منتظر ماند، خطا کرد، چشید، تغییر داد و دوباره آزمود. صبرِ در پخت، استعارهایست از صبرِ در زیستن.
در جهانی که هر چیزی یک «نسخه آماده» دارد، آشپزی یادمان میدهد که زمان، دشمن ما نیست؛ همراه ماست.
رسانههای زرد و فریبِ رهایی
مشکل اینجاست که رسانههای زرد، بهجای پرداختن به ریشهٔ نابرابریها، سطحِ ماجرا را دستمایهٔ ترند و لایک میکنند. آنها «آشپزی نکردن» را نمادِ استقلال جا میزنند، در حالی که استقلال واقعی یعنی توانِ انتخاب — نه اجبار به انجام و نه اجبار به ترک.
زن اگر نخواهد آشپزی کند، حق دارد. اگر بخواهد، باز هم حق دارد. آنچه باید از بین برود، انتظار اجتماعی از زن بهعنوان آشپزِ خانه است، نه خودِ آشپزی.
بازتعریفِ آشپزی؛ از وظیفه تا آگاهی
آشپزی میتواند بازگردد، اما نه در قالب گذشتهاش. باید از نو تعریف شود: بهعنوان مهارتی انسانی، تجربهای مراقبتی، هنری روزمره، و فرصتی برای همزیستی.
همهٔ اعضای خانه باید در فرآیند آمادهسازیِ خوراک سهم داشته باشند؛ مرد، زن، کودک. غذا، اگر بهصورت جمعی آماده شود، از «کار خانگی» به «عمل فرهنگی» بدل میگردد.
سخنِ آخر: خلق را تحقیر نکنیم
زنِ امروز، بیش از هر زمان دیگری به رهایی نیاز دارد، اما رهایی از اجبار، نه از آفرینش.
رهایی واقعی یعنی اختیارِ انتخاب، نه انکارِ ارزشِ خلق.
آشپزی نکردن روشنفکری نیست، همانطور که آشپزی کردن بردگی نیست.
اگر هر کاری را از اجبار پاک کنیم، در دلِ آن، هنر نهفته است.
و شاید روزی برسد که پختنِ یک غذا، دوباره به اندازهٔ نوشتنِ یک شعر، شریف شمرده شود.
ارسال نظر