سخنی در باب تصرف سفارت آمریکا

تصرف سفارت آمریکا موجب گردید دولتی که می‌توانست موضعی غیرخصمانه در قبال انقلاب و نظام برآمده از آن در ایران داشته باشد، تبدیل به دولتی متخاصم گردد و در طول چهل سال گذشته، منافع و امنیت ملی ما بارها و از طرق مختلف به دلیل همین خصومت‌ورزی مورد تهدید آن دولت قرار گیرد.

 
 
سیدامیر خرم_ کنشگر سیاسی

با سخنان آقای مهندس اصغرزاده در دومین سالگرد درگذشت مرحوم دکتر ابراهیم یزدی و اشاره ایشان به موضوع تصرف سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸، مسئله درستی یا نادرستی این عمل و نیز تبعات آن مجدداً در محور مباحث سیاسی قرار گرفت. کسانی، از جمله بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام در آن زمان که اینک به کنشگران سیاسی در داخل یا بیرون حکومت تبدیل شده‌اند، همچنان بر درستی این عمل تاکید می‌کنند و کسانی نیز مانند نویسنده این مطلب، به نادرستی این عمل معتقدند. به بهانه طرح دوباره موضوع، قصد دارم دو خطای تحلیلی را که از سوی حامیان تصرف سفارت آمریکا مطرح می‌گردد، در اینجا مطرح نمایم.

نکته اول مغالطه‌ای است که در تحلیل موضوع تصرف سفارت آمریکا رخ داده و حامیان این عمل از آن بهره می‌برند. این مغالطه بنام مغالطه خَلط علت با دلیل معروف است. خلاصه این مغالطه آن است که دانسته یا نادانسته علت (Cause) و دلیل (Reason) را بجای یکدیگر بنشانیم. در حالی که علت همواره در برابر معلول می‌آید و دلیل در برابر مدلول. علت مربوط به عالم خارج و عوامل مادی است و دلیل چیزی است از جنس معرفت شناختی که ادعای فرد از نظر عقلانی متکی بر آن است. حال مغالطه جایی رخ می‌دهد که وقتی از علت امری پرسش شود بجای بیان علت، دلیل ارائه گردد یا وقتی از دلیل چیزی سوال شود بجای ارائه دلیل، علت آن چیز بیان گردد.
پاسخ طرفداران تصرف سفارت به این نکته که چرا شما در سال پنجاه و هشت دست به اقدامی زدید که تا این حد برای ملت ما هزینه‌تراشی کرد، انکار هزینه‌های تحمیل شده به منافع ملی و دفاع از انجام این عمل نیست. بلکه پاسخ آن‌ها چنین است که "منتقدین این واقعه، آن را در ظرف زمانی خود بررسی نمی‌کنند بلکه آن را از ظرف خود بیرون آورده و در شرایط امروز مورد نقد قرار می‌دهند و این باعث می‌شود که موضوع به‌درستی درک نشود" و از این پاسخ به منتقدان، درستی عملکرد خود را نتیجه می‌گیرند. اما این پاسخ دارای مغالطه‌ای از نوع خلط علت و دلیل به شرح زیراست.
انطباق متن با زمینه یا Text با Context که در مباحث زبان‌شناسی، هرمنوتیک و تحلیل گفتمان مطرح می‌گردد به معنای آن است که برای فهم درست یک متن (اعم از یک متن مکتوب یا یک واقعه تاریخی - اجتماعی) لازم است که شرایط تاریخی - اجتماعی وقوع آن واقعه یا نگارش آن متن مکتوب در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر هر متن مکتوب یا غیر مکتوب بنا به ضرورت و الزاماتی رخ داده است که اگر محقق یا تحلیل‌گر از آن الزامات و ضروریات بی‌اطلاع باشد، نمی‌تواند درک درستی از آن متن داشته باشد. این نکته شامل هر متنی از جمله متن مقدس نیز می‌شود. برای مثال، درک درست آیات الاحکام در قرآن کریم نیازمند آن است که جامعه عرب در عصر نزول را به‌خوبی بشناسیم. اینکه در چنان جامعه قبایلی نوع روابط اجتماعی، فرهنگ حاکم بر جامعه، عرف اجتماع و عادات فردی و اجتماعی مردم چگونه بوده است در تحلیل احکام صادر شده در متن مقدس و نیز سیره نبوی، نقش محوری دارد. در غیر اینصورت نمی‌توان درک درستی از این دسته از آیات و ضرورت صدور آن‌ها داشت. به عنوان مثال دیگر می‌توان از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نام برد. چرا که برای بررسی علل وقوع انقلاب ضروری است شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن دوران بخوبی شناخته شود. در غیر این صورت نمی‌توان تحلیل درستی از علل و عوامل بروز انقلاب داشت.

تا اینجای بحث سخن دوستانی که در تلاش برای توجیه تسخیر سفارت هستند صحیح می‌باشد، به معنای آنکه برای درک وضعیتی که منجر به تسخیر سفارت امریکا شد می‌بایست شرایط سیاسی آن روزگار را در نظر گرفت. لیکن آنچه در این میان دچار مغالطه شده است، این نکته است که انطباق متن با زمینه یا در نظر گرفتن شرایط تاریخی - اجتماعی وقوع یک رخداد صرفاً برای فهم موضوع است نه به عنوان دلیلی بر اثبات درستی آن. به عبارت دیگر فهم علت/ علل (Cause) وقوع یک رخداد/ متن (Text) با ارائه دلیل/ ادله(Reason) مبنی بر درستی یا نادرستی آن متن، دو چیز کاملاً متفاوت هستند. می‌توان علت یک متن را درک کرد و در عین حال آن را رد یا تایید کرد. اینکه تسخیر سفارت در چه شرایط اجتماعی و سیاسی رخ داده است مربوط به علل وقوع آن است و الزاماً نمی‌تواند دلیلی بر درستی این عمل تلقی گردد. چنانچه در همان زمان مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر و دکتر ابراهیم یزدی به عنوان وزیر امور خارجه با این عمل بر اساس ارائه دلایلی چند مخالفت ورزیدند لیکن گوش شنوایی برای شنیدن ادله آن‌ها وجود نداشت. به همین خاطر دوستانی که در این قضیه درگیر بودند و همچنان از آن دفاع می‌کنند، برای اثبات مدعای خود می‌بایست اولاً ثابت کنند که در آن شرایط تاریخی، هیچ راهکار دیگری جز تصرف سفارت وجود نداشته است و لذا اینکار اجتناب ناپذیر بوده است. ثانیاً باید بتوانند اثبات کنند که تبعات مثبت این عمل افزون‌ بر تبعات منفی آن بوده. لذا این عمل علاوه بر اجتناب‌ناپذیر بودن، درست نیز بوده است.

نکته دیگری که در توجیه تصرف سفارت بیان می‌گردد، این است که اگر چنین کنشی صورت نمی‌گرفت و سفارت توسط جمع دانشجویان تصرف نمی‌شد، انقلاب به مسیر دیگری می‌رفت و از مسیر طبیعی خود خارج می‌شد.
این استدلال به همان اندازه که ابطال ناپذیر است، اثبات‌ناپذیر نیز می‌باشد. به عبارت دیگر بر اساس کدام ادله قابل اثبات، مدعیان این سخن می‌توانند ادعای خود را اثبات کنند. اما در سوی دیگر، مخالفان این نظر می‌توانند بر اساس مستندات تاریخیِ پس از انقلاب که عینی هستند، اثبات کنند که تصرف سفارت آمریکا موجب گردید دولتی که می‌توانست موضعی غیرخصمانه در قبال انقلاب و نظام برآمده از آن در ایران داشته باشد، تبدیل به دولتی متخاصم گردد و در طول چهل سال گذشته، منافع و امنیت ملی ما بارها و از طرق مختلف به دلیل همین خصومت‌ورزی مورد تهدید آن دولت قرار گیرد. از جنگ هشت ساله و کمک‌های بی‌دریغ مالی و نظامی – اطلاعاتی دولت آمریکا به صدام حسین گرفته تا تحریم‌های اقتصادی متعدد در زمان‌های مختلف و . . . تماماً نتیجه تخاصمی است که قطعاً تصرف سفارت آمریکا نیز در بروز آن بی‌تاثیر نبوده است.
به همین خاطر توصیه نگارنده به حامیان تصرف سفارت این است که بجای توجیه چرایی بروز این رخداد و بیان علل آن، به پرسش از درستی یا نادرستی این عمل پاسخ دهند. ملاک درستی یا نادرستی یک کنش سیاسی نیز صرفاً با میزان انطباق آن عمل با منافع و امنیت ملی سنجیده می‌گردد.
آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها