خودشیفتگان سیاسی با ما چه می‌کنند؟

در دل بحران‌های عمیق اجتماعی و سیاسی، گاهی آنچه بیش از ساختارها و قوانین نگران‌کننده است، شخصیت کسانی‌ است که قدرت را در دست دارند.

خودشیفتگان سیاسی با ما چه می‌کنند؟

ابوالقاسم عابدین‌پور

رهبران خودشیفته یکی از خطرناک‌ترین اشکال قدرت‌ورزان هستند. آن‌ها اغلب با ظاهری کاریزماتیک، ادبیاتی حماسی و اعتمادبه‌نفس بالا، وارد صحنه می‌شوند؛ اما با مرور زمان، جامعه را خالی از امید، گفت‌وگو و عزت‌نفس می‌کنند.

تحریف واقعیت: ساختن جهان خیالی

خودشیفته سیاسی، دچار نیاز بیمارگونه‌ای به کنترل تصویر ذهنی خود در اذهان عمومی است. او واقعیت را نمی‌پذیرد مگر آنکه مطابق میلش بازسازی شود. جوزف استالین نمونه‌ای تاریخی‌ست: آمارها، رسانه‌ها و تاریخ را مطابق میل خود بازنویسی می‌کرد و واقعیت‌های تلخ را پنهان نگه می‌داشت تا تصویر "رهبر شکست‌ناپذیر" باقی بماند. در عصر مدرن نیز صدام حسین، همزمان با تحمیل جنگ و فقر به مردم، در رسانه‌های عراق "پدر ملت عرب" نامیده می‌شد.

نیاز به تحسین: عطشِ دائمی برای دیده‌شدن

این رهبران تشنه تحسین‌اند و برای دریافت آن، گاه به نمایش‌های پوپولیستی و تصمیم‌های پرهزینه روی می‌آورند. معمر قذافی در لیبی، خود را «رهبر انقلابی جاویدان» می‌خواند و به جای تمرکز بر توسعه کشور، میلیاردها دلار صرف نمایش‌های بین‌المللی، لباس‌های عجیب و جلسات پرطمطراق می‌کرد. هرگونه نقد به او، نه بحث سیاسی، بلکه "اهانت به ملت لیبی" تلقی می‌شد.

سرکوب صداهای مخالف: نقد مساوی تهدید

خودشیفته سیاسی، نقد را شخصی تلقی می‌کند، نه عقلانی. رسانه، دانشگاه و هنر اگر نقش آینه ایفا کنند، تحمل نمی‌شوند. رجب طیب اردوغان در ترکیه، با وجود محبوبیت اولیه، در سال‌های اخیر به‌شدت رسانه‌ها و دانشگاهیان منتقد را سرکوب کرده است. منتقدان را "خائن"، "دست‌نشانده بیگانه" یا "دشمن اسلام" معرفی می‌کند تا گفت‌وگو را با تهمت خاموش سازد.

بهره‌کشی از مردم با نقاب مردم‌دوستی

خودشیفتگان سیاسی معمولاً شعار مردم‌گرایی سر می‌دهند، اما در عمل، مردم را فقط به عنوان ابزاری برای تأیید خود می‌بینند. هوگو چاوز در ونزوئلا، با وعده عدالت اجتماعی، محبوبیت عظیمی کسب کرد، اما تمرکز قدرت، حذف منتقدان و تخریب نهادهای مستقل در دوران او، پایه‌گذار فروپاشی اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی شد.

تخریب روان جمعی: فرسایش عزت‌نفس اجتماعی

شاید خطرناک‌ترین تأثیر خودشیفتگان سیاسی، نه در تصمیمات روزمره، بلکه در طولانی‌مدت و در لایه‌های روانی جامعه پدیدار شود. مردم در چنین جوامعی دچار ترس، انفعال، خشم پنهان و احساس بی‌قدرتی می‌شوند. عزت‌نفس ملی جای خود را به افسردگی جمعی می‌دهد و مشارکت سیاسی به سکوت یا پیروی کورکورانه تبدیل می‌شود.

چه می‌توان کرد؟ راه مقابله با فریبِ ظاهر

 آگاهی روانی و سیاسی مردم، خط مقدم مقاومت است.

 رسانه‌های آزاد، نهادهای نظارتی مستقل و جامعه مدنی قوی، پادزهر این شخصیت‌های خطرناک‌اند.

 تقویت تفکر انتقادی در آموزش و فرهنگ، مردم را در برابر تصویرسازی‌های کاذب واکسینه می‌کند.

بازسازی گفت‌وگو، همبستگی، و اعتماد میان مردم، خودشیفتگان را از ابزار اصلی‌شان یعنی "جدایی و ترس" محروم می‌کند.

خودشیفتگان سیاسی تنها زمانی قدرتمند می‌شوند که ما دچار فراموشی، ستایش افراطی یا سکوت شویم. تاریخ نشان داده‌ است که هر جا آگاهی و همبستگی مردم بیدار شده، حتی قدرتمندترین رهبران خودشیفته نیز ناچار به عقب‌نشینی شده‌اند. پس نخستین گام، شناخت آن‌هاست؛ از روی زبان، عملکرد و عطششان برای کنترل ذهن ما.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها