ریشه‌های انفعال منتقدان

ریشه‌های انفعال منتقدان

کوروش الماسی

روزنامه‌نگار 

 

اینکه چرا شهروندان دچار انواع و انبوه چالش‌ها، دغدغه‌ها، نگرانی‌ها و کاستی‌ها هستند، "با توجه به ذاتی بودن ناکارآمدی مدیریت کلان که به واسطه یک دگرگونی سیاسی مستقر شده است"، امری قابل فهم می‌باشد. اما اینکه چرا "تحول‌طلبان، توان چاره‌اندیشی برای تحول اساسی ساختار ذاتاً ناکارآمد را ندارند، نه تنها غیرقابل‌فهم بلکه بسیار عجیب می‌نماید". پربیراه نیست اگر "انفعال و سردرگمی تحول‌طلبان را اصلی‌ترین چالش سیاسی تلقی کنیم". به عبارتی، سردرگمی ناشی از بن بست تحلیل، محافظه‌کاری و عدم شجاعت تحول‌طلبان (اپوزیسیون داخلی)، نه تنها اصلی‌ترین مانع برون‌رفت از مخمصه ناکارآمدی مدیریت کلان، حصول تحولات سیاسی و اجتماعی، بلکه دلیل اصلی تداوم انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی می‌باشد.  

یقیقاً تبیین ریشه‌های انفعال و ناکارآمدی منتقدان، نخبگان و فعالان (اپوزیسیون داخلی) سیاسی فراتر از توان، مجال و فضای یک موجز می‌باشد. بنابراین، این موجز اشاره‌ای بسیار کلی و مختصر به بنیادی‌ترین ریشه انفعال و ناکارآمدی منتقدان، دگراندیشان، نخبگان و فعالان سیاسی می‌باشد. شاید بنیادی‌ترین ریشه سردرگمی تحول‌طلبان، این است که آن‌ها فرزندان شرایط بعد از دگرگونی ۵۷ می‌باشند و به همین دلیل "توانایی تصور شرایط فراساختاری" را ندارند. به عبارتی، "منتقدان ساختار مدیریت کلان"؛ درک، تحلیل و تصوری واقع‌بینانه، کاربردی و کم‌هزینه از "آلترناتیوهای ساختاری مدیریت سیاسی بومی" ندارند. چرا که "تولید آلترناتیو ساختار مدیریت سیاسی بومی، برآیند درک، تشخیص و تحلیل عینی، شرایط حال حاضر سیاسی (و نه گم شدن در تاریخ یا پیگیری و جستجوی آرمان‌های رویاگونه وارداتی) می‌باشد.

اینکه عدم شجاعت در کنار محافظه‌کاری برخی منتقدان به منظور "تصور آلترناتیوهای ساختاری مدیریت سیاسی بومی" نه تنها منجر به عدم توانایی تصمیم‌گیری یا انتخاب میان گزینه‌های ممکن، بلکه بستر افسردگی انزوا و خنثی شدن تحول‌طلبان (اپوزیسیون) شده است.

به گواه شواهد بی‌شمار نظری و تجربی، "ساختار مدیریت کلان ناکارآمد، به ضرورت و بطور اجتناب‌ناپذیری، باید دستخوش تحولات اساسی شود و خواهد شد". اینکه بر اساس نظریه‌های گوناگون علوم سیاسی، روانشناختی، جامعه شناسی و تجربیات تاریخی و معاصر، تحولات بنیادی در ساختار مدیریت کلان سیاسی به سه شکل یا روش به وقوع می‌پیوندد. به بیانی، دو شیوه طبیعی و یک روش مهندسی شده به منظور ایجاد تحولات ساختاری مدیریت کلان قابل تصور می‌باشد: یک، قهرآمیز، دو، صندوق رای و سه، مهندسی شده که با دخالت و مدیریت بیگانگان انجام می‌شود.

همانگونه که می‌دانیم، تغییر یا جابجایی قدرت سیاسی در تمام تاریخ جوامع تا قبل از "تولید قانون اساسی" به عنوان دستاورد عصر روشنگری که برآیند درک نوین و کاربردی از چیستی انسان و محیط زیست او بود، همواره مبتنی بر شیوه قهرآمیز و خشن بود. اینکه با توجه به تاریخ چند هزار ساله جوامع، جابجابی قدرت سیاسی از طریق صندوق رای، محصول حکمرانی مبتنی بر قانون اساسی و به معنی خلع قدرت فردی در سیاست، پدیده‌ای معاصر می‌باشد.

در تاریخ ایران‌زمین تغییر و تحول قدرت پیوسته از طریق شیوه‌های قهرآمیز صورت گرفته است. به عنوان مثال، ورود قشون سردار اسعد و ستارخان به تهران در جریان انقلاب مشروطه، کودتای (مهندسی شده توسط بیگانگان) ۲۸ مرداد و بازگشت شاه به قدرت و دگرگونی ۵۷، مصادیق معاصر تغییر و تحول قدرت به شیوه قهرآمیز و مهندسی شده می‌باشد. بنابراین به گواه شواهد تاریخی بی‌شمار، تغییر و تحول قدرت از طریق صندوق رای مصداقی در تاریخ سیاسی ایران ندارد. چرا که، پدیده تغییر قدرت از طریق صندوق رای به عنوان یک مولفه از یک نظم مدیریت سیاسی (دمکراسی) یک پدیده وارداتی است که هرگز بومی‌سازی نشده است. 

مراد از بومی‌سازی تحول ساختار مدیریت کلان است به معنی توسعه مبانی علوم انسانی و اجتماعی دمکراسی که بستر خلع قدرت فردی (یا یک اقلیت) در سیاست و استقرار قدرت جمعی (ملی) در قالب قانون اساسی، می‌باشد. مبانی علوم انسانی و علوم اجتماعی دمکراسی بدین معنی که یافته‌ها و داده‌های علمی (بومی)، درک و تصویری شفاف و کاربردی از انسان و محیط زیست او در سطح جامعه ترویج، مشروع و پذیرفته شده باشد. به عنوان مثال، این آگاهی که "ذهن انسان با عالم (متافیزیک یا آسمان) غیر قابل فهم، ارتباط ندارد"، یا برای ساختن انواع تولیدات صنعتی و الکترونیکی نمی‌توان به اندیشه‌ها، طرح‌ها توانایی‌های تاریخی مراجعه کرد، یا برای مدیریت بانکداری یا بیمارستان الزاماً باید از افرادی که به دانش، تخصص و مهارت‌های لازم این فعالیت‌ها تسلط دارند، استفاده کرد. به عبارتی فعالیت علمی تنها واسطه درک جهان پیرامون می‌باشد. امور، بلایا و وقایع طبیعی؛ دلیل، توضیح و تبیینی زمینی و قابل درک دارند و هیج ارتباطی با عالم ناشناخته (متافیزیک و نیستی) ندارد.

به منظور حصول تحول و تمرکز‌زدایی قدرت سیاسی از طریق صندوق رای، نخبگان باید در مرحله اول به "تصویرسازی آلترناتیوهای احتمالی و سپس به ساختارسازی" مبتنی بر درک، پذیرش و همگانی کردن برخی مفاهیم پیرامون چیستی انسان و محیط زیست او بپردازند. مادام که بخش قابل توجهی از روشنفکران (سیاسی و اجتماعی)، "شهروند ایرانی" را تاریخی و آسمانی تلقی می‌کنند، انتظار تحول مدیریت کلان سیاسی به شیوه مدرن (صندوق رای) یک رویای غیر کاربردی می‌باشد.

نقد عملکرد نظم یا ساختاری که از طریق دگرگونی، مستقر شده است، غیرکاربردی و غیرمنطقی است. چرا که، "عملکرد هر نوع ساختار مدیریت سیاسی، "متناسب با ذات آن است". به گواه شواهد در طول تاریخ چند هزار ساله جوامع، موروثی شدن قدرت از پیامدهای اجتناب‌ناپذیر تمرکز و انحصار قدرت می‌باشد. بنابراین برای پرهیز از موروثی شدن قدرت، کاربردی و منطقی‌ترین راهکار، "تدبیر راهکارهایی برای تمرکز و انحصارزدایی قدرت" می‌باشد.

تحولات سیاسی و اجتماعی برآیند افعال هدفمند، برنامه‌محور و سازماندهی شده و نه برآیند تحلیل، سخنرانی، داستان‌سرایی، نق زدن، بیان آرزوها و توصیه‌های دلسوزانه، صادقانه و ایده آلیستی می‌باشد. تحلیل‌های سیاسی که منجر به افعال سیاسی نشوند، لاجرم بعد از مدتی تبدیل به "پرگویی و پراکنده‌گویی" خواهند شد.

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها