ماجرای قهر آیت الله طالقانی از زبان فرزندش

ه مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب و بازخوانی وقایع ابتدای انقلاب به سراغ فرزند آیت‌الله طالقانی رفتیم. حضور آیت‌الله طالقانی در انقلاب هر چند به دهه ۶۰ و تنش‌های پس از آن نرسید اما در همان چند ماه پس از انقلاب که ایشان در قید حیات بودند نقش موثری در کمک به مدیریت انقلاب و دوری از تحجر داشتند.

ماجرای قهر آیت الله طالقانی از زبان فرزندش

گفتگو از امیرحسین جعفری

 به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب و بازخوانی وقایع ابتدای انقلاب به سراغ فرزند آیت‌الله طالقانی رفتیم. حضور آیت‌الله طالقانی در انقلاب هر چند به دهه ۶۰ و تنش‌های پس از آن نرسید اما در همان چند ماه پس از انقلاب که ایشان در قید حیات بودند نقش موثری در کمک به مدیریت انقلاب و دوری از تحجر داشتند. سابقه ایشان در مبارزات نیز بر هیچکس پوشیده نیست و تاریخ آینه‌ی شفاف اعمال صادقانه ایشان است. سید محمود علایی طالقانی ضمن باور به نظرات مذهبی به مسائل ملی نیز توجه خاصی داشت که شاهد این امر، حضور ایشان در جبهه ملی و تشکیل نهضت آزادی است. پس از پیروزی انقلاب نیز با حضور در آرامگاه دکتر مصدق به سخنرانی و دفاع از این چهره ملی پرداخت. متاسفانه دست سرنوشت ابوذر انقلاب را در شهریور ۱۳۵۸ از ملت ایران گرفت و شاید با حضور ایشان در عرصه سیاسی در سال‌های بعد روند تحولات به شکل دیگری کلید می‌خورد. در این زمینه گفتگو کردیم با آقای مهدی طالقانی فرزند ایشان که مشروح ان را می‌خوانیم:

انقلاب ایران را محصول چه فرایندی در جامعه ایران می‌دانید؟ اولین برخورد شاه با انقلاب مردم از چه زمانی با چه اتفاقی بود؟

انقلاب معلول دیکتاتوری، تبعیض، بی‌عدالتی، خاصه‌پروری و حکومت‌های هزار فامیل بود و این موارد در هر کجای دنیا سبب ایجاد انقلاب می‌شود. در کشور ما نیز انجام شد و ممکن است در کشورهای دیگر نیز اتفاق بیافتد. 

به نظر من اولین برخورد مستقیم شاه با مردم در مرداد ماه ۱۳۳۲ با کودتا و دیکتاتوری شروع و اواخر دهه ۳۰ با تشکیل ساواک و دادگاه‌های نظامی و بردن افراد غیرنظامی به دادگاه‌های نظامی و فشار بر عامه مردم ادامه یافت که منجر به انقلاب اسلامی شد.

این روایت که اقای طالقانی شبی در زندان با نگرانی قدم می‌زدند و به آقای منتظری از ضعف مدیریت آینده می‌گویند تا چه حد صحت دارد؟ نظر آقای طالقانی درباره مدیریت پس از انقلاب چه بود؟

این مطلب را خیلی از افراد از آقای منتظری شنیده‌اند و نظر آقای طالقانی این بود که وقتی انقلاب پیروز شد نباید کشور را فقط به انقلابیون برای اداره بسپاریم چون این افراد سابقه‌ای از اداره یک کشور ندارند. نظر ایشان این بود که افرادی در رژیم گذشته حضور داشته‌اند که دستشان در جیب ملت نبود و اذیت و آزاری نیز به مردم نرسانده‌اند که می‌شود از آن‌ها برای اداره کشور استفاده کرد، منتهی آقای طالقانی حرفش این بود که یک عده انقلابیون را بر سر کارهایی که تخصصشان نبود می‌گذاشتند و به قول آقای طالقانی به اندازه یک کدخدا برای اداره یک ده تخصص ندارند آن وقت می‌خواهند کشور را اداره کنند و نتیجه این مسئله "وای بر ماست" و در نهایت هم نتیجه این شد که امروز می‌بینیم.

روایت می‌شود بعد از تغییر ایدئولوژی سال ٥٤ مجاهدین، فتوای نجس بودن مارکسیست‌ها از سوی روحانیون صادر شد. نظر آقای طالقانی چه بود؟

مرحوم طالقانی تا زمانی‌که این‌ها تغییر ایدئولوژی نداده بودند، به سازمان از طریق دوستانش کمک مالی می‌کرد. اما پس از تغییر ایدئولوژی کمک‌هایش به آن‌ها را قطع کرد. منتهی من به یاد دارم در زندان شماره ۴ و ۳ قصر که مارکسیست‌ها هم حضور داشتند با چپی‌های زندان هم‌سفره می‌شد و غذا می‌خورد، می‌گفت چون این‌ها در حال مبارزه‌اند باید به مبارزه آن‌ها احترام گذاشت.

سال ۵۴ مرحوم طالقانی زندان اوین بودند و از طیف منشعب شده افراد زیادی آنجا نبودند. آقای طالقانی وقتی این داستان را می‌شنود به اتفاق شخص دیگری سراغ تقی شهرام می‌رود و می‌گوید حالا دیگر هیچ کمکی به شما نمی‌کنیم. تقی شهرام به آقای طالقانی می‌گوید ما شما را در خیابان ترور می‌کنیم و شهیدنما می شوی آقای طالقانی هم می‌گوید این‌غلط‌ها به تو نیامده غلط زیادی نکن.

شما در بازه بهمن ٥٧ مشغول چه فعالیت‌هایی بودید؟

اولا نه در بهمن ۵۷ بلکه از زمانی‌که مرحوم طالقانی در آبان ۵۷ از زندان آزاد شد، منزل ما یک پایگاه برای مبارزه با رژیم شد و به هر حال من و برادران و خانواده درگیر این مسئله بودیم. از آبان ۵۷ تا بهمن ماه که انقلاب پیروز شد منزل ایشان بزرگترین پایگاه مراجعه‌ی انقلابیون بود و مشکلات اعتصاب کنندگان ادارات مختلف و مردم بیشتر در همین خانه حل می‌شد.

 آقای طالقانی بالاترین و بیشترین نقش مدیریتی در به پیروزی رسیدن انقلاب داشت. بزرگترین این مدیریت در راه‌پیمایی تاسوعای ۵۷ بود و اطلاعیه‌ای که ایشان به تنهایی صادر کرد. زمانیکه فرمودند از منزل به سمت میدان آزادی می‌روم، جمعیت عظیمی با ایشان همراه شد که منجر به شکسته شدن کمر رژیم شاه شد. آن زمان نشست‌های مبارزاتی در همین خانه برگزار می‌شد و ما تا بهمن ۵۷ درگیر انقلاب بودیم و بعد از ۵۷ نیز تا زمانی‌که مرحوم طالقانی در قید حیات بودند همراه ایشان بودیم. اما بعد از فوت آقای طالقانی از مسائل انقلاب کنار کشیدیم هرچند از ابتدا هیچگاه در مشاغل دولتی حضور نداشتیم.

داستان دستگیری برادرتان چه بود؟

فقط مجتبی دستگیر نشد، دو پسر آقای طالقانی و عروسشان در خیابان دستگیر شدند. شرح ماجرا اینگونه بود که روزی خبری به دفتر آقای طالقانی می‌دهند که نامه‌ای از طرف یاسر عرفات به سفارت فلسطین آمده، کسی را بفرستید تا نامه را دریافت کند. مجتبی چون عربی می‌دانست و همسرش نیز عرب بود به اتفاق ابوالحسن که ماشین داشت به سفارت فلسطین می‌روند؛ در مسیر برگشت ظاهرا چند ماشین آن‌ها را محاصره و دستگیر می‌کنند. آن موقع ما از این اتفاق با خبر نشدیم، ما در خیابان ایرانشهر یک مرکز امداد داشتیم که من مسئول آن بودم و یک نفر آمد و گفت این دفتر مربوط به آقای طالقانی است؟ چند نفر دور یک ماشین ریختند و سه نفر را دستگیر کردند و دستگیر شده‌ها فریاد می‌زدند: "ملت! ما فرزندان آقای طالقانی هستیم به ایشان اطلاع دهید." پس از شنیدن این خبر با آقای طالقانی تماس گرفتم و گفتم بچه‌ها جای خاصی رفته‌اند؟ که گفتند بله آ‌ن‌ها را به سفارت فلسطین فرستاده‌ام که هنوز برنگشتند؛ که خبر را به ایشان گفتم و فرمودند تحقیق کنید.

شک اول ما به تجزیه‌طلبان کردستان و ساواکی‌ها بود که شاید این‌ها را گروگان گرفته‌اند. حتی در رادیو اطلاعیه دادیم که چنین شماره ماشینی را هر کسی دید به نیروهای مسلح آن را معرفی کنند و هیچ خبری نشد بعد از چند روز آقای بهشتی و اعضای شورای انقلاب و اعضای نخست وزیری آمدند و هیچکس چیزی نمی‌دانست؛ من به برادرم پیشنهاد کردم سری به سپاه بزند که ایشان به سپاه می‌رود و اول او را راه نمی‌دهند بعد نگهبان‌ها را کنار می‌زند و وارد حیاط می‌شود، در حیاط سپاه می‌بیند ماشینی با پلاک مورد نظر ما آنجاست و سراغ مسئول آنجا می‌رود که آقای غرضی بود. غرضی می‌گوید از این ماشین‌ها در کشور زیاد است برادرم می‌گوید مزخرف نگو یک پلاک در کشور چگونه زیاد است. غرضی را با ... به منزل آقای طالقانی می‌آورند و اول هر چه به او می‌گویند چیزی نمی‌گوید تا یکی از پاسداران ما به نام محمد ترکان که خیلی نسبت به آقا حساس بود وقتی دید آقای طالقانی ناراحت هستند به غرضی گفت می‌برمت بالای پشت بام و دو تیر در سرت می‌زنم تا راحت شوی؛ این را که گفت غرضی به حرف آمد و خلاصه بچه‌ها را آزاد کردند و ما هم غرضی را تحویل زندان دژبان دادیم. بعد از این اتفاق آقای طالقانی به شدت ناراحت شدند و گفتند ما با ساواک مشکل داشتیم چون مردم را در خیابان‌ها بی‌جهت دستگیر می‌کرد و حالا می‌بینیم در مملکت خودمان هم اینگونه شده است. من هم به ایشان پیشنهاد کردم به شمال برویم و چند روزی به شمال رفتیم تا احمد آقا به آنجا آمد و دست و پای آقا را ماچ کرد و گفت آقای خمینی گفتند آقای طالقانی نباشند فاجعه است. خلاصه آقا هم برگشتند و مستقیم به قم رفتیم چون قرار بود با امام دیدار کنند.

ما اول وارد منزل احمد آقا شدیم، منزل امام هم رو به روی آن منزل بود، غروب که شد آقا در حال وضو گرفتن بود که دیدیم امام آمد و همدیگر را بغل کردند و هر دو شروع به گریه کردند، بعد آقای طالقانی و آقای خمینی به اتاق رفتند و یک ساعتی صحبت کردند و قرار شد مرحوم طالقانی فردای آن روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کند که در همین سخنرانی طرح ایجاد شوراها از سوی آقای طالقانی مطرح شد.

علت دستگیری از سوی آن‌ها چه بود؟ و آیا مجتبی طالقانی هنگام دستگیری عضو مجاهدین بود؟

می‌گفتند ایشان مرتکب قتل شده است. گویا سه خواهر بوده‌اند که با سازمان مجاهدین در ارتباط بوده‌اند و به طرز مشکوک مرده‌اند، سال‌ها بعد همسر آن خانم به ایران می‌آید و در محاکمه دادگاه نظامی می‌گوید که همسرش خودکشی کرده است. خلاصه یک بهانه ابلهانه‌ای گرفتند تا مجتبی دستگیر شود، البته بنظر من مقصودشان مجتبی نبود و می‌خواستند به مرحوم طالقانی صدمه بزنند. آن زمان ما بزرگترین مرکز مسلح را داشتیم و همافرها نیز با ما خیلی همکاری می‌کردند.

مجتبی هنگام دستگیری از سازمان جدا شده بود و آقا می‌گفت چون سابقه‌ات خراب است در اجتماعات حاضر نشو؛ بر فرض هم اگر مجاهد بوده باشد در آن زمان که مشکلی نبود. مجاهدین خلق تا سال ۶۰ آزاد بودند.

آیا سران منافقین ارتباطی با بیت آقای طالقانی داشتند؟ در مراسم دکتر مصدق آیا صحبتی بینشان برقرار شد؟

آن روز همه آن‌ها جمع بودند و قصد سخنرانی داشتند و برنامه‌ریزی کرده بودند، مرحوم طالقانی وقتی دید که آن‌ها در آنجا هستند سخنرانی‌اش را خیلی طولانی کرد تا وقت به آن‌ها نرسد و نتوانستند سخنرانی کنند. آقای طالقانی میانه خوبی با آن‌ها نداشت اما آن موقع هنوز دست به اسلحه نبرده بودند. با احمد آقا هم ارتباط خوبی داشتند مثلا در مراسم ختم آقای طالقانی عکسی هست که رجوی و احمد آقا کنار هم هستند.

از سوی نمایندگان کشورهای خارجی با آقای طالقانی ملاقات داشتند؟

از کشور های خارجی خبرنگارهای زیادی برای مصاحبه با ایشان می‌آمدند اما اینکه مقامات دولت‌های خارجی آمده باشند را اطلاع ندارم.

گویا چند شب قبل از فوت آقای طالقانی، ایشان به دفتر سفیر شوروی می‌روند. این گزاره صحیح است؟

 ایشان هیچگاه به سفارت شوروی نرفت و سفیر شوروی و کارداران ایران در شوروی آن شب به خواست سفیر ایران خدمت ایشان آمدند و تا آخر شب آنجا بودند و مذاکراتی داشتند.

روایتی وجود دارد که آقای طالقانی نسبت به مقوله هنر موضع منفی نداشتند و بعضا به موسیقی کلاسیک گوش می‌دادند این شنیده صحیح است؟

موسیقی کلاسیک را نمی‌دانم اما کلا موسیقی را حرام نمی‌دانست. ایشان از معدود علمایی بود که رادیو داشت ما که بچه بودیم خیلی از خانه‌ها رادیو نداشتند و آقای طالقانی یک رادیو ترانزیستوری داشت که اخبار عربی گوش می‌کرد که در میانه‌اش موسیقی نیز پخش می‌شد و رادیو را قطع نمی‌کرد. خاطرم هست یک روز در طالقان مشغول گوش کردن به رادیو بود که چند نفر از علمای ده دیدن ایشان آمده بودند و یکی از آن‌ها گفت آقا مگر نمی‌دانید رادیو حرام است؟ ایشان گفتند صد در صد برای تو حرام است برای من واجب است. جالب‌تر اینکه آن زمانیکه تلویزیون آمده بود پس از چند ماه آقا یک تلویزیون خرید و ما هم می‌دیدیم و مشکلی نداشتیم.

یک خاطره کمتر شنیده شده از آیت الله طالقانی برای ما بگویید.

مرحوم طالقانی قبل از انقلاب و بین آبان تا بهمن ۵۷ در منزلشان نشست‌هایی داشتند که یک ساعتی برای مردم سخنرانی می‌کردند در یکی از این روزها یکی از قهرمانان وزنه‌برداری ایران نیز که قد کوتاهی داشت حضور داشتند ایشان برخاستند تا سوالی از آقای طالقانی بپرسند آقای طالقانی گفتند چرا بلند نمی‌شوی؟ که در پاسخ گفت آقا من بلند شدم قد من کوتاه است و خنده حضار...

 

 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها