چه آیندهای در انتظار نظام سیاسی ایران است؟ چرا ترور رهبری، جمهوری اسلامی را نابود نمیکند؟
اگر آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بهصورت ناگهانی از صحنه سیاست کنار برود یا حذف شود، چه آیندهای در انتظار نظام سیاسی ایران است؟ آیا چنین رخدادی به فروپاشی دولت منجر خواهد شد یا نشانهای از انتقال قدرت در چارچوبی از پیش تعریفشده خواهد بود؟

جمهوری اسلامی اساساً نظامی مبتنی بر شبکهای از نهادها، شوراها، و سازوکارهای رسمی و غیررسمی است که هم در برابر بحرانهای شدید مقاومت نشان داده و هم فرآیندهای انتقال قدرت را—هرچند بهگونهای کنترلشده—نهادینه کرده است
مقدمه
تحلیلگر و استاد دانشگاه لبنان امل سعد درباره نقش و اثر رهبری آیت الله خامنهای تحلیل کرده و نوشته ایران کشور دیکتاتوری مانند لیبی و سوریه نیست که با حذف رهبرانش بسرعت سقوط کند. این تحلیل زمینهای شد برای بررسی و مقایسه نقش رهبری ایران.
در یادداشت پیشِ رو این بررسی را با ترکیبی از اطلاعات شخصی و هوش مصنوعی تدوین کردیم:
در پی افزایش تنشهای منطقهای، بهویژه میان ایران و اسرائیل، گمانهزنیها پیرامون سناریوهای افراطی—از جمله ترور رهبران ارشد جمهوری اسلامی—افزایش یافته است. در چنین فضایی، پرسشهایی اساسی مطرح میشوند: اگر آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بهصورت ناگهانی از صحنه سیاست کنار برود یا حذف شود، چه آیندهای در انتظار نظام سیاسی ایران است؟ آیا چنین رخدادی به فروپاشی دولت منجر خواهد شد یا نشانهای از انتقال قدرت در چارچوبی از پیش تعریفشده خواهد بود؟
در این مقاله، با اتکا به تحلیلهای منتشرشده، از جمله دیدگاههای امل سعد، استاد دانشگاه و تحلیلگر لبنانی، تلاش میشود ساختار قدرت در جمهوری اسلامی ایران، ظرفیت آن برای جذب بحران، و پویایی فرآیند جانشینی مورد ارزیابی قرار گیرد.
یک قیاس گمراهکننده: ایران با عراق یا لیبی تفاوت دارد
برخی تحلیلها، بهویژه در رسانههای غربی یا اسرائیلی، فرض را بر این میگذارند که جمهوری اسلامی ایران همانند رژیمهایی چون عراقِ صدام، لیبیِ قذافی یا حتی سوریه تحت اسد، نظامی شخصمحور و شکننده است که با حذف رهبر، فرو میپاشد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در مواضع اخیر خود، تلویحاً بر این نکته تأکید کرده که حذف خامنهای میتواند به پایان «تهدید ایران» منجر شود. اما این نگاه، همانطور که امل سعد میگوید، متکی بر چارچوب تحلیلی نادرستی است.
جمهوری اسلامی ایران، اگرچه بر شخصیت رهبر تأکید میکند و اختیارات گستردهای در مقام رهبری متمرکز شده، اما اساساً نظامی مبتنی بر شبکهای از نهادها، شوراها، و سازوکارهای رسمی و غیررسمی است که هم در برابر بحرانهای شدید مقاومت نشان داده و هم فرآیندهای انتقال قدرت را—هرچند بهگونهای کنترلشده—نهادینه کرده است.
ساختار قدرت در ایران: تمرکز و توزیع بهطور همزمان
رهبری در جمهوری اسلامی همزمان دوگانهای از تمرکز و پراکندگی قدرت را در خود دارد. از یک سو، رهبر عالیترین مقام نظام، فرمانده کل قوا، مرجع تعیین سیاستهای کلان، و ناظر نهایی بر قوای سهگانه است. از سوی دیگر، این اختیارات در چارچوب نهادیای قرار دارد که طی چهار دهه پس از انقلاب شکل گرفته و تقویت شده است.
مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، سپاه پاسداران، دستگاههای امنیتی، و نهادهای اقتصادی بزرگی چون بنیادها و ستاد اجرایی، همگی در تعامل پویایی با دفتر رهبری قرار دارند. قدرت واقعی در ایران، برخلاف برخی تصورها، نه فقط در اختیار فرد، بلکه در اختیار شبکهای نهادی است که میتواند در صورت لزوم، بدون فروپاشی، خود را بازسازی و بازتعریف کند.
تداوم در بطن بحران
تجربه تاریخی جمهوری اسلامی نشان میدهد که این نظام از دل بحرانهای متعدد عبور کرده و حتی از آنها برای بازسازی درونی و تقویت انسجام خود بهره برده است. جنگ ایران و عراق، که یکی از طولانیترین و پرهزینهترین جنگهای قرن بیستم بود، در واقع به تحکیم ساختارهای نظامی-سیاسی نظام انجامید. اعتراضهای مردمی، تحریمهای فلجکننده، ترورهای هدفمند و حتی اختلافات جناحی شدید، به فروپاشی منجر نشدند، بلکه صرفاً نحوه چینش نیروها و اولویتهای دروننظام را تغییر دادند.
در چنین بستری، تصور اینکه مرگ یا ترور رهبر میتواند ساختار را از هم بپاشد، فاقد پشتوانه تحلیلی مستحکم است. نه تنها فرآیند جانشینی (از طریق مجلس خبرگان) بهطور قانونی پیشبینی شده، بلکه ساختار قدرت، در غیاب یک فرد، توانایی بازتولید خود را دارد.
فرهنگ شهادت و نشانههای عمق سیاسی
حمله اسرائیل به ساختمان صداوسیمای جمهوری اسلامی در روزهای اخیر، صحنهای جالب توجه از مقاومت نهادی را به نمایش گذاشت. خبرنگاران در لحظه اصابت موشکها نیز به پخش زنده ادامه دادند، حرکتی که فراتر از اطاعت یا ترس، نوعی حس تعلق نهادی و تعهد سیاسی را نشان میداد. برخلاف تصورات غربی که رسانههای ایرانی را صرفاً بازوهای تبلیغاتی و غیرحرفهای تصور میکنند، این رویداد نشان داد که حتی نهادهای رسمی نیز در برابر فشارهای شدید، رفتاری از خود نشان میدهند که به ریشههای عمیقتر وفاداری و فرهنگ سیاسی در ایران مربوط میشود.
نتیجهگیری: نظامی برای ماندگاری، نه یک فرد
با وجود تمرکز بالا در رأس هرم قدرت، جمهوری اسلامی ایران نظامی است که ساختارهایش برای بقا و تداوم طراحی شدهاند. حذف یا مرگ آیتالله خامنهای بیتردید مرحلهای بحرانی خواهد بود، اما بهمعنای فروپاشی نیست. سناریوی جانشینی نه تنها از نظر حقوقی مشخص است، بلکه با توجه به سابقه نظام در مدیریت بحرانها، بهاحتمال زیاد در چارچوبی کنترلشده و با تعامل بین نهادهای کلیدی پیش خواهد رفت.
از این رو، هر گونه تحلیل مبتنی بر فروپاشی سریع نظام در غیاب رهبری، نه تنها سادهانگارانه بلکه از نظر سیاسی و استراتژیک نیز خطرناک است. برای فهم پویایی جمهوری اسلامی، باید آن را نه صرفاً از دریچهی افراد، بلکه در بستر ساختارها، نهادها و فرهنگ سیاسی مقاوم آن مورد مطالعه قرار داد.
ارسال نظر