حجاب چگونه به رانت برای برخی زنان و عامل حذف بخش دیگری از زنان تبدیل شد؟

به‌تدریج، نوعی پوشش که مورد پسند طبقه حاکم است به نوعی سرمایه بدل شد که می‌توانست فقدان سایر اشکال سرمایه، از جمله داشتن شایستگی و توانایی های لازم را جبران کند. زنانی که با استانداردهای رسمی حجاب همسو بودند، امکان بیشتری برای حضور در نهادهای دولتی، مدیریت‌های میانی، تدریس و حتی نقش‌آفرینی در جریان‌های سیاسی، حتی جریان پیشروتری مثل اصلاحات را یافتند.

حجاب چگونه به رانت برای برخی زنان و عامل حذف بخش دیگری از زنان تبدیل شد؟

حق انتخاب زنان، پیش‌شرط مشارکت واقعی و پایدار آنان در عرصه عمومی است

 

نوشته پرستو سرمدی  به بهانه مستند ترانه علیدوستی

حجاب چگونه از انتخاب نوع پوشش و تقید به حکمی دینی، به سازوکار توزیع فرصت میان زنان تبدیل شد؟ سخنان اخیر ترانه علیدوستی، که اعلام کرده دیگر حاضر نیست با حجاب بازی کند و حذف از سینما را می‌پذیرد، فرصتی است برای بازخوانی تاریخی رابطه میان سیاست، بدن زن و ساختارهای حرفه‌ای در ایران.

در سال‌های آغازین پس از انقلاب ۱۳۵۷، سیاست «پاکسازی نیروی انسانی» بسیاری از زنان را از بازار کار رسمی کنار گذاشت. آمارها نشان می‌دهند نرخ اشتغال زنان که پیش از انقلاب حدود ۱۳ درصد بود، در دهه اول انقلاب به ۸ درصد کاهش یافت؛ کاهشی که تنها ناشی از دگرگونی اقتصادی نبود، بلکه نتیجه مستقیم محدودسازی نهادی و بازتعریف معیارهای حضور زنان در مشاغل رسمی بود. در این دوره، حجاب به یک «پیوست غیررسمی صلاحیت حرفه‌ای» تبدیل شد؛ پیوستی که نه‌تنها شرط ورود، که معیار ارزیابی قابلیت اعتماد و امکان ارتقا بود.

به‌تدریج، نوعی پوشش که مورد پسند طبقه حاکم است به نوعی سرمایه بدل شد که می‌توانست فقدان سایر اشکال سرمایه، از جمله داشتن شایستگی و توانایی های لازم را جبران کند. زنانی که با استانداردهای رسمی حجاب همسو بودند، امکان بیشتری برای حضور در نهادهای دولتی، مدیریت‌های میانی، تدریس و حتی نقش‌آفرینی در جریان‌های سیاسی، حتی جریان پیشروتری مثل اصلاحات را یافتند.

در مقابل، زنانی که حجاب مورد قبول ساختار را نپذیرفتند، از امکان رقابت برابر محروم شدند و حذف، به تجربه‌ای مکرر در زیست حرفه‌ای آنان تبدیل شد؛ تجربه‌ای که اغلب در روایت‌های رسمی تاریخ اجتماعی ایران ثبت نشد، اما در حافظه جمعی زنان ماند.

پس از مرگ تراژیک مهسا (ژینا) امینی و گسترش جنبش اعتراضی، مواجهه زنان با حذف، وارد مرحله‌ای آگاهانه‌تر شد. در سه سال اخیر، بسیاری از زنان نه صرفاً «اخراج یا کنار گذاشته» شدند، بلکه با علم به پیامدها، از سازش با هنجارهای تحمیلی پرهیز کردند و حذف از تحصیل، مدیریت یا شغل را پذیرفتند تا به بازتولید نظم اجباری مشروعیت ندهند. در این دوره، مقاومت در برابر حجاب اجباری فقط واکنشی اعتراضی نبود، بلکه به نوعی بازتعریف سوژگی حرفه‌ای تبدیل شد: تصمیم برای بازپس‌گیری کنترل بر بدن، حتی وقتی به بهای از دست دادن فرصت‌های نهادی تمام می‌شد.

در این چارچوب، آزادی پوشش را می‌توان نه فقط نتیجه یک جنبش، که برآیند چهار دهه چانه‌زنی نابرابر میان زنان و ساختار قدرت دانست. زنانی که در دهه ۶۰ از دانشگاه و اداره کنار گذاشته شدند، زنانی که در دهه‌های بعد ارتقا نگرفتند چون «معیارهای پوششی» مورد پسند ساختار را نپذیرفتند، و زنانی که امروز حذف را انتخاب می‌کنند تا به تحمیل تن ندهند، همگی در یک نقطه به هم می‌رسند: تلاش برای تبدیل پوشش از ابزار کنترل، به قلمرو انتخاب فردی.

موضع ترانه، در امتداد این تاریخ قرار می‌گیرد؛ نه به‌عنوان یک استثنا، بلکه به‌عنوان نشانه‌ای از تغییر گفتمان: گسست از منطق «امتیازگیری از طریق انطباق»، و تقویت این ایده که حق انتخاب زنان، پیش‌شرط مشارکت واقعی و پایدار آنان در عرصه عمومی است.


منبع: اکانت اینستاگرام نویسنده
 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها