لایحهای از آوار جنگ!

اسفندیار عبداللهی
(قسمت ۱) در سالگرد یک پشیمانی
پزشکیان آدم خوبی است. بسیاری از اهالی قلم و رصد، فعالان سیاسی و آگاهان کشور وجوه شخصیتی و خصلتهای اخلاقی پزشکیان را میپسندند و آلوده نبودن او به فسادهای رایج را از نقاط و نکات قوتش میدانند.
اینجانب هم از همین دستهام. یعنی تا اینجای کار و تا جایی که دانش و اطلاعات ما قد میدهد، بی انصافی است اگر رئیس کنونی دولت جمهوری اسلامی را قاطی جنس ببینیم و ویژگیها و فاکتورهای مثبت آقای پزشکیان را نادیده انگاریم.
پس از درگذشت مرحوم سید ابراهیم رئیسی در حادثه بالگرد، سیستم حکمرانی طبق قانون و به سرعت مهیای انتخابات زودهنگام شد.
چون قصد ندارم جزییات انتخابات ریاست جمهوری 1403 را بازشکافی کنم، زودتر میروم سر اصل مقصود.
عباس آخوندی، اسحاق جهانگیری و مسعود پزشکیان نامزدهای مورد تایید جبهه اصلاحات معرفی شدند، خب برای کسی که گفتمانهای متعارف اقتصادی و سیاسی جهانی و داخلی را میشناسند و چهار واحد درس حکمرانی پاس کرده یا تجربه انتخاباتی -چه برای انتخاب شدن و چه برای انتخاب کردن- داشته باشد یا به قول معروف فعال ستادی بوده و سالها خاک ستادهای انتخاباتی دورههای مختلف را استشمام کرده باشد، دشوار نیست که بفهمد کدام نامزد انتخاباتی میتواند *بیماری های سرپایی و جزیی این مملکت را علاج کند.*
پر میدانیم رییس جمهور در نظام حکمرانی ما فقط یک نام پر طمطراقِ کم کارکرد با اختیارات ناچیز است. میآید رای بگیرد نه برای جراحی بیمار، نه برای بستری کردن و ریشه کن کردن دردهای مریض و خوب شدنش، نه! ....
رییس قوه مجریه در عالم اجرا فقط در حد تجویز مسکن، دادن شربت معده و رفع یبوست از بیمار از دستش ساخته است.
پس از اینکه اعلام شد سه نفر ذکر شده مورد تایید جبهه اصلاحات هستند، توی دلم گفتم کاش عباس آخوندی تایید صلاحیت شود. (همان زمان با جناب آخوندی چت میکردم نزدیک به همین مضمون). بله میدانم شاید آنقدری که حرف و حدیث دنبال آقای آخوندی هست، متوجه مسعود پزشکیان نباشد. اما نباید از یک کارشناس علوم سیاسی با گرایش سیاستگذاری عمومی انتظار داشته باشیم که متر و معیارش در انتخابات ریاست جمهوری ایران، خواندن نهجالبلاغه از حفظ مثل بلبل، انداختن پیراهن روی شلوار یا ادبیات داش مشتی نامزد باشد.
بر این اساس خدا خدا کردم آیتالله جنتی ما را مجبور نکند به یک گزینه برسیم و آن یکی پزشکیان باشد. اما از آنچه می ترسیدم سرمان آمد.
آقای پزشکیان از همان بدو خروج از جلسه جبهه اصلاحات، با افتخار، با گردنی افراشته، قلبمی مطمئن، ضمیری آرام و بدنی پر جنب و جوش اعلام کرد من حزبی نیستم. این در حالی بود که در یک تشکیلات و سازمان حزبی تفاهمنامه یا تعهدنامه کتبی امضا کرده بود.
پزشکیان بیس شعارش را بر عدالت و انصاف و یک کلمه گنگ و نسبی دیگر نهاد. او همچون یک مکتبی ناب و پر حرارت، مراد و نوابش را نشان داد و بر طریق مریدی و طریقت عاشقی قدم نهاد و از همان ابتدا تایید صلاحیت خود را مرهون توجهات خاصه او! دانست و هدف غایی خود از رییس جمهور شدن را اجرای منویات حضرت آیتالله خامنهای اعلام کرد.
در سطور بالا از کابوسهای شب و ترسهای روزم تا قبل از اعلام صلاحیتها عرض کردم. اما باز هم مثل همه ایام و سنوات گذشته خود را در تله کلاسیک انتخاب بین بد و بدتر دیدم و قالیباف و جلیلی را حتی برای ۲۴ ساعت حضور در پاستور، زیانبار میدانستم.
بر این پایه از امکانات و ابزارهای خبری و رسانهای که در اختیار داشتم استفاده کردم که مردم را از خطر این دو تن آگاه کنم. فیالواقع خیلی ریز و مویرگی رقبای آقای پزشکیان را به ملت معرفی میکردم اما یک کلمه هم برای حاج مسعود تبلیغ نکردم .
خب پر آشکار است، اهل تحریم انتخابات نبوده و نیستم و همیشه صندوق را بهترین امکان ادامه حیات سیاسی برای این ملت و مملکت میدانستم و میدانم. تا جان در بدن دارم نیز همین را میگویم. (فقط صندوق رای و انتخابات).
با این تفاوت که معتقدم در آینده موضوع انتخابات، انتخاب شخص برای پاستور یا فهرست برای بهارستان نباشد و اصرار دارم تنها رفراندوم پاسخگوی پاکسازی آواری بنام ایران است.
دوستان من در کشور اعم از سیاسیون و روزنامهنگاران کم نیستند. اغراق نکرده باشم حدود ۸۰ درصد ردیفهای اول سیاسی و مطبوعاتی ایران اسما یا رسماً اینجانب را میشناسند که بیشترین آنها همفکران اصلاحطلب، ملیگرا و دموکراسی خواه هستند.
این دوستان در دوران تبلیغات انتخاباتی جنس فعالیت اینجانب را رصد می کردند. به اشکال مختلف مانند تماس تلفنی، جلسه حضوری، پیامک، چت و حتی رسماً در رسانه، البته رفاقتی و دلسوزانه، پی این بودند که بنده را قانع کنند به قول خودشان دست از معکوس کشیدن بردارم.
میگفتند آقا جان تو با نشان دادن چهره رقبای پزشکیان عملا داری به کمپین اصلاحات کمک میکنی، تعجب میکنم چرا روی لبه تیز انتخاب راه میروی ؟ این عین جمله یکی از دوستان قدیمی خودم است که اتفاقا امروز از نزدیکان به رییس جمهور و در پاستور است.
چهار روز مانده به انتخابات ۱۱ نفر از دوستان -که ۶ نفر از آن جمع امروز در سطح اول قوه مجریه مشغول به خدمت هستند- تشریف آورند دفتر کار من (تحریریه راه و چاه).
یکی گفت اوکی آقا اسفندیار! قبول. خدا وکیلی هر چه دقت کردم اشکال آنچنانی در انتقادها و منطق نگرانی هایت نیافتم. به عنوان رفیق قدیمی و از آنجا که کشور در مرحله تاریخی خاصی است و گویا نظام قرار است یا مجبور شده، فرصتی به جریان اصلاحات بدهد، از تو میخواهم این چند روز پایانی، چند برنامه برای تقویت اردوگاه و کمپین اصلاحات بساز و تلویحا، هم حفظ موضع کن هم سلام علیکم.
گفتم چشم. در مدت چهار روز، ۵ یا شش مصاحبه و مناظره داغ با چهرههای جذاب و منتقدان قدر انجام دادم. خب میدانید من دبیر سرویس های سیاسی و بینالملل دیدارنیوز بودم.
کانال راه و چاه در یوتیوب و پیجی با قریب به ۱۰۰ هزار فالور در اینستاگرام (اکنون بالغ بر ۲۴۰ هزار شده است) و دیگر سکوها را تمام در اختیار کمپین مسعود خان پزشکیان گذاشتم بدون یک ریال چشم داشت یا شرط و توقعی در آینده. صاف و پاک چون آیینه کمک کردم که احیانا متهم به غرور یا بر هم زدن بازی کلاسیک انتخابات و انتخاب بین بد و بدتر نشوم.
اما تا به امروز میدانستم «این کوزه از هیچ پر است و هیچ از آن برون تراود». بله نتیجه شد هیچی به هیچی.
از بحث تراوش کوزه خالی که بگذریم، ابر و باد و ترامپ و بی بی و آتش زیر خاکستر ۴۷ ساله -دست پخت نظام مقدس- و غیره دست به دست هم دادند و در پیمانی نوشته و نانوشته، بساط این رفیق مشتی (مشهدی مسعود) ما را به هم زدند.
پزشکیان به بهارستان رفت، مطابق قانون اساسی سوگند یاد کرد که وفای به عهد کند. رفت سوگندنامه رسمی مندرج در قانون را قرائت کرد. (متن سوگندنامه پزشکیان در اینترنت وجود دارد)
یکشنبه هفتم مرداد ۱۴۰۳ رهبری نظام در مراسم تنفیذ مهر تایید کلاسیک خود را بر ریاست جمهوری مسعود پزشکیان زد. اسماعیل هنیه رییس دفتر سیاسی حماس از جمله مهمانان ویژه نظام جمهوری اسلامی ایران، ضمن حضور در مراسم تنفیذ، دیداری هم با آیتالله خامنهای داشت.
دو روز بعد یعنی عصر روز سهشنبه نهم مرداد ۱۴۰۳، مراسم تحلیف یا ادای سوگند رییس جمهور برگزار شد.
در این مراسم که بسیاری از رهبران، روسای جمهور ، نخست وزیران و فرستادگان ویژه کشورهای عالم حاضر بودند، اسماعیل هنیه رئیس شاخه سیاسی حماس، با وجودی که در خیل مهمانان عالی مقام و ویژه پزشکیان از حیث جایگاه اداری در سطح پایینی بود اما در منظر و مرعای جمهوری اسلامی ویژهتر از بسیاری بود و هم به عنوان رییس یک تشکیلات کوچک محصور در چنگال پلید اسرائیل از آنجا که جرات و جسارت حضور در چنین مراسمی را داشت، در قاب دوربین های رسانهها قرار گرفت و جلب توجه مینمود.
سخن سخن پزشکیان است. بیم آن دارم رشته کلامم پاره شود و سوراخ دعای نگارش و ساختار متن یادداشت را گم کنم!مانند پاره شدن رشته افکار پزشکیان پس از ترور اسماعیل هنیه و رشتهی پنبه شده ذهن مرحوم مذکور.
عرض کردم که ابر و باد و مه، زمین و زمان متحد شدند که عروسی پزشکیان خونین شود و او عروس روز واقعه نام گیرد.
ساعت ۱ و ۳۷ دقیقه بامداد روز چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳، اسماعیل هنیه توسط رژیم نحس اسرائیل ترور شد و .....
برای اینکه رشته اتصال این همه قصه، به سوژه (یادداشت) قطع نشود، یادآوری میکنم که قصه قصه پزشکیان است و «قرعه فالی که به نام من دیوانه زدند».
بر گردیم به روز انتخابات برای انتخاب چهاردهمین رئیس جمهور اسلامی ایران که ساعت ۸ صبح روز جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ با ۶۱ میلیون و ۴۵۲ هزار و ۳۲۱ نفر واجد شرایط رای دادن در داخل و خارج کشور آغاز شد.
انتخابات زودهنگامی که سانحه بالگرد منجر به درگذشت مرحوم حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی دلیل آن بود. روحش شاد و یادش گرامی.
محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی ، مصطفی پور محمدی و مسعود پزشکیان در صحنه رقابت مانده بودند و علیرضا زاکانی -که در دوران عربدهکشیهای دانشجوییاش میگفت من تانک انقلابم- و امیرحسین قاضی زاده -به نفع جناح انقلابی بدون ذکر نام نامزد مورد قبولشان- کنار کشیدند.
همانگونه که در ابتدای یادداشت عرض کردم، با آن کیفیت وارد میدان شدیم، گزاره جمع «شدیم» را استفاده کردم، یعنی به اصطلاح ما اصلاح طلبان وارد شدیم.
دقیق خاطرم نیست چند ساعت مانده به آغاز رسمی عملیات رأیگیری، -مانند این لحظاتی که دارم با وسواس و دقت این یادداشت را مینویسم و اتفاقا مانند همین یادداشت، آن هم پر بود از جملات معترضه- رفتم پشت میز کارم نشستم و آغازیدم! بنام خدای احد واحد.
در آغاز سخن مقداری صغرا کبرا چیدم و آخرالامر در ۲۰ ردیف، ماده یا شماره دلایل و نیات خود از رای دادن به جناب پزشکیان را ذکر کردم که هنوز در کانال تلگرامی «راه و چاه» موجود است. در یادداشت عرض کردم اگر میانگین یا مراتبی از این بیستگانه محقق نشود در اولین سالگرد پیروزی پزشکیان، طی یادداشت دیگری، تک رای خود و حمایتم از ایشان را پس میگیرم و به ملت ایران و هموطنانی که به واسطه اعتمادشان به اینجانب، رای دادند یا به آینده امیدوار شده بودند، اعلام میکنم باز هم کلاه سرمان رفت و این بار خطای من تنها یک رای غلط نبود بلکه بخش قابل توجهی از حدود ۵۰۰ هزار فالور سکوهای مختلف اسفندیار عبداللهی، بود. اگر این آمار و ارقام به پزشکیان رای دادند، مقصرش اینجانب هستم.
سوال؟ آقای عبداللهی چرا پس گرفتی؟ جواب: «چون با ارفاق و اغماض، از آن ۲۰ مطالبه یا آن بیست امیدواری مصرح و مندرج در یادداشت مورد بحث، شاید حدود یک درصد محقق شده یا به وقوع پیوسته. *آن یک درصد هم مقاومت در برابر قانون حجاب و فیلترینگ بود. فیلترینگش را اسراییل و جنگ به نقطه سر خط برگرداند، اما قانون حجاب..... دیده و شنیده میشود در فقره مقابله و مبارزه با بدحجابان، هم به آرامی در حال بازگشت است و ونهای گشت ارشاد به مرور چرخ و چراغشان پیدا میشود. (چرخ و چراغم روشن).
بنا و نیت اینجانب از نگارش این سطور پرداختن به فاجعه، نه ببخشید پرداختن به لایحه «مقابله با نشر محتوای خبری خلاف واقع» دولت مسعود پزشکیان بود که تقدیم مجلس شورای اسلامی شد.
موضوع زمانی جالب انگیز تر! میشود که همزمان با موعد پس گرفتن تک رای و حمایتم از مسعود پزشکیان، آفتاب آمد دلیل آفتاب، و «گل بود به «لایحه» نیز آراسته شد!».
یعنی ما آمدیم «حجابش» را تمیز کنیم زدیم چشمش را هم کور کردیم.
در یک جمله : اینجانب اسفندیار عبداللهی روزنامهنگار و کنشگر سیاسی در تاریخ جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴ -چهار روز مانده به سالگرد مراسم تنفیذ و شش روز مانده به سالگرد مراسم تحلیف دکتر پزشکیان، -مطابق وعدهای که یکسال پیش، طی یک یادداشت تقدیم ملت با شرف ایران کرده بودم ـ تک رای و حمایت خود از ایشان را پس گرفته و از این تاریخ به بعد لباس انتقاد از گنجه ساده لوحی خارج کرده و با احترام، بر مطالبات بر حق ملت ایران اصرار و پافشاری خواهم کرد.
مضاف بر این، در حال حاضر لایحه «مقابله با نشر محتوای خبری خلاف واقع»، - تقدیمی دولت پزشکیان به مجلس جناب قالیباف در صدر فعالیتهای رسانهای اینجانب قرار گرفت و تا رسیدن به سر منزل مقصود -که به باور من یک ایران آزاد، آباد و مستقل با رژیم سیاسی دموکراتیک و سکولار است- از پا نخواهیم نشست.
پایان قسمت اول
ادامه دارد...... (توضیحات پایان قسمت اول در سطر بعد...)
هموطنان گرامی:
شایان تاکید است این یادداشت از ابتدا به نیت پردهبرداری، واکاوی یا رونمایی از ابعاد و وجوه مختلف لایحه «مقابله با نشر محتوای خبری خلاف واقع» بود، اما در مسیر نگارش متوجه شدم که کلاغه قرار نیست به خانهاش برسد. پس منتظر قسمت بعدی باشید. فعلا من بدون کلاغ بدو... به خدای مهربان میسپارمتان
ارسال نظر