دغدغه‌ای درباره روایت نوین در سینمای تجربی

روایت، به‌مثابه ابزار و ساختار معناپردازی، ریشه در جهان‌بینی و جهان‌شناسی دارد و نمی‌تواند از آنها جدا باشد. روایت نوین در سینمای تجربی تنها زمانی معتبر و ارزشمند است که همزمان با نوآوری فرم، بازتاب‌دهنده تفکر عمیق فلسفی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی باشد. بدون این پشتوانه‌ها، تلاش برای روایت نوین صرفا کاری متظاهرانه خواهد بود.

دغدغه‌ای درباره روایت نوین در سینمای تجربی

انسان، جامعه، فرهنگ، سیاست و فلسفه همگی حوزه‌هایی هستند که با ماهیت وجودی و تجربه انسانی سروکار دارند

 

صدرا عبدالهی

نویسنده، کارگردان سینما  

وقتی این روزها بعضی ها سخن از «تلاش برای یافتن روش‌های نوین روایت در سینمای تجربی» می کنند، این پرسش در ذهن نقش می‌بندد که آیا این ادعا پیش از هر چیز، بنیادهای فکری و مفهومی روشنی دارد؟ روایت نوین فراتر از تغییرات ظاهری و ساختاری است؛ این پدیده ریشه در جهان‌بینی و جهان‌شناسی خاصی دارد که شکل‌دهنده معنا و تجربه انسانی در اثر است.

 

در این مسیر، به نظر می‌رسد دغدغه‌ای جدی وجود دارد که بدون داشتن مانیفستی روشن و جستاری دقیق که چارچوب فلسفی و انسان‌شناختی روایت را تبیین کند، چگونه می‌توان به خلق روایتی نوین امیدوار بود؟ چرا که فقدان این پشتوانه‌های نظری، نه‌تنها احتمال تحول و نوآوری را کاهش می‌دهد، بلکه ممکن است به تکرار انحراف‌هایی منجر شود که در بسیاری از آثار تجربه‌گرا و مستقل ما مشاهده شده است؛ آثاری که به جای گشودن راه‌های تازه، در چارچوب‌هایی محدود و بسته سیاست زده سفارشی گرفتار آمده‌اند.

 

این دغدغه، دعوتی است به بازنگری عمیق‌تر و تأملی جدی‌تر درباره جایگاه روایت در سینمای تجربی؛ اینکه چگونه می‌توان با تکیه بر فهم فلسفی و انسان‌شناسانه، به روایتی اصیل، ماندگار و اثرگذار دست یافت. امیدوارم این پرسش‌ها بتوانند در گفتگوها و جستارهای آینده، جایگاهی بنیادین بیابند تا تلاش‌های نوآورانه، به واقعیت نزدیک‌تر شوند و از سطحی‌نگری و کلیشه های رایج سیاسی جشنواره ها و سینمای دستوری عبور کنند.

روایت چیست؟

روایت در ادبیات به معنای «ساختار یا چارچوبی است که رویدادها، تجربیات یا وقایع را در قالبی سازمان‌یافته، معنا‌مند و زمانی (یا مکانی) بیان می‌کند». روایت فراتر از صرف نقل رویدادهاست؛ بلکه فرآیند معنا دادن به تجربه‌های انسانی است که از طریق آن ما جهان را فهم می‌کنیم و معنا می‌بخشیم.

 

از منظر فلسفی، روایت پیوندی عمیق با جهان‌بینی و جهان‌شناسی دارد. روایت نه تنها موضوعی را تعریف می‌کند، بلکه بر چگونگی فهم ما از واقعیت، وجود و معنا تأثیرگذار است. فیلسوفانی متفاوتی روایت را به مثابه ابزاری برای شکل دادن به تجربه‌های انسانی می‌بینند که هویت فرد و جامعه را بازتاب می‌دهد.

روایت به مثابه کنش معنا‌پرداز به ما اجازه می‌دهد که رویدادهای پراکنده و ناهمگون را به هم پیوند دهیم و آنها را در چارچوبی معنادار بسازیم.

 

 روایت نوعی سازماندهی زمانی است که موجب می‌شود تجربه‌ها از حالت خطی یا تصادفی بیرون آمده و ساختارمند شوند.

 روایت متأثر از باورها، ارزش‌ها و پیش‌فرض‌های عمیق است که شکل‌دهنده نگاه انسان به جهان هستند. این یعنی روایت هرگز خنثی نیست، بلکه بازتاب جهان‌بینی خاصی است.

 

حال‌ روایت نوین در سینمای تجربی چیست؟

وقتی گفته می‌شود «تلاش کنیم در سینمای تجربی روش‌های نوین روایت را پیدا کنیم»، منظور تجربه‌گرایی سینمایی است که می‌کوشد از روایت‌های کلاسیک و خطی فراتر رود و ساختار، زبان و فرم جدیدی برای بیان قصه‌ها و تجربیات بیابد. این تلاش معمولاً شامل بازتعریف ساختار زمانی، حذف خط داستانی کلاسیک، بازی با روایت چندلایه، و استفاده از فرم‌ها و تکنیک‌های غیرمتعارف است.

 

اما نکته مهم این است:

۱/ آیا روایت نوین بدون جهان‌بینی و جهان‌شناسی خاص ممکن است؟

پاسخ فلسفی منفی است. هر روایت، حتی اگر فرم و ساختارش نوین باشد، حامل نوعی جهان‌بینی و جهان‌شناسی است؛ زیرا روایت بدون یک چارچوب فکری و معنایی، صرفاً فرم خالی خواهد بود. فرم بدون محتوا و بدون «مولفه‌های بنیادین معنا» نمی‌تواند تولدی حقیقی داشته باشد. جهان‌بینی، به‌عنوان مجموعه‌ای از فرضیات درباره واقعیت و انسان، در بطن هر روایت وجود دارد و حتی وقتی روایت شکسته می‌شود، این جهان‌بینی شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد.

 

۲/ آیا داستان بدون جهان‌بینی ویژه می‌تواند روایت نوین بسازد؟

خیر. داستان و روایت دو وجه جدا نشدنی‌اند. حتی اگر داستان ظاهراً ساده یا خام به نظر برسد، در دل آن ارزش‌ها، نگرش‌ها و جهان‌بینی‌ای نهفته است که شکل‌دهنده آن است. بنابراین تلاش برای روایت نوین بدون بازاندیشی در جهان‌بینی و مولفه‌های معناشناختی آن اساساً ناقص است.

 

اینجا این سوال پیش میآید؛ پس اعتبار و ارزش روایت نوین در آثار تجربی به چیست؟

هر روایت نوین به‌خودی‌خود ارزشمند نیست. ارزش یک روایت نوین از چند منظر سنجیده می‌شود:

عمق و غنای معنایی - آیا روایت نوین توانسته است تجربه‌ای انسانی، فلسفی یا زیباشناسانه تازه را بازنمایی کند؟

توانایی ایجاد فهم و تأمل-آیا روایت به مخاطب امکان می‌دهد به جهان و خود نگاه تازه‌ای بیفکند؟

هماهنگی فرم و محتوا- آیا فرم نوین روایت با محتوای جهان‌بینی و پیام اثر هماهنگ است؟

 

در سینمای تجربی، روایت نوین باید همواره با بستر فکری و فرهنگی اثر پیوند داشته باشد تا معنا و ارزش واقعی پیدا کند، در غیر این صورت صرف نوآوری فرم نمی‌تواند به خودی خود اثری ارزشمند خلق کند.

 

ضرورت فهم حوزه‌های انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه و سیاست برای روایت‌گر لازم است. روایت‌گری هنری و داستان‌گویی اندیشه ورز به دلایل زیر نیازمند شناخت گسترده‌ای از حوزه‌های مختلف علوم انسانی است:

انسان، جامعه، فرهنگ، سیاست و فلسفه همگی حوزه‌هایی هستند که با ماهیت وجودی و تجربه انسانی سروکار دارند.

 

فهم این حوزه‌ها به روایت‌گر امکان می‌دهد ساختارها و نیروهای پنهان تأثیرگذار بر زندگی انسان‌ها را درک کند و روایت‌هایی غنی، متنوع و چندوجهی بسازد.بدون این شناخت‌ها، روایت‌گر صرفاً ممکن است روایت‌هایی سطحی، کلیشه‌ای یا بی‌معنا بسازد که در بهترین حالت فاقد تاثیرگذاری و ماندگاری هستند.

 

در انتها؛ روایت، به‌مثابه ابزار و ساختار معناپردازی، ریشه در جهان‌بینی و جهان‌شناسی دارد و نمی‌تواند از آنها جدا باشد. روایت نوین در سینمای تجربی تنها زمانی معتبر و ارزشمند است که همزمان با نوآوری فرم، بازتاب‌دهنده تفکر عمیق فلسفی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی باشد. بدون این پشتوانه‌ها، تلاش برای روایت نوین صرفا کاری متظاهرانه خواهد بود.

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها