کشف حقیقت برای بازنویسی تاریخ 

کشف حقیقت برای بازنویسی تاریخ 

 

بابک ابراهیمی- استاد دانشگاه

 

گردی ز راه کم کم برخاست

آن دم که آدم از دم برخاست

سیبی به خوان و حاتم برخاست

آه از نهادِ آدم برخاست

 

سرنوشت آدمی با درک حقیقت تاریخ دیگر از پیش تعیین‌شده نیست. اختیاریست که خداوند مرحمت فرموده و انسان باید به قوه عقل درک کند و نیک زندگی کند. گویی تنها میوه ممنوعه تقدیر محتوم و مجبور بود‌.

 

زان میوه خاطرات تلخ تناول کنم

گر دارِ میوه‌ام آه چرا گل کنم

باید که سرنوشت تلخ تحمل کنم

اما نه کامِ گل تلخ ز بلبل کنم

 

یک دوست می‌گوید از تاریخ خوشم نمی‌آید چون دروغ می‌گویند و تأکید دارد که این باور را از یک فرد بی‌سواد (تحصیل‌نکرده) می‌شنوید. گفتم در حقیقت از تاریخ خوشت می‌آید ولی از دروغ بدت می‌آید؛ و تو می‌دانی که در اصل وظیفه تاریخ نوشتن حقیقت در گذشته است نه مشتی دروغ و جعل و مزخرف که رایج است و نقل محافل و دریغا افکار عمومی عادی بدون تحقیق در ناخودآگاه خود ثبت می‌نمایند و بعد از بدبختی‌های خود که ریشه در باور همان دروغ‌ها دارد، می‌نالند.

از سویی دو گزاره متناقض را بسیار شنیده‌ایم: یکی؛ «تاریخ را فاتحان (به دروغ و حسب منافع خود) می‌نویسند» و دوم؛ اینکه «تاریخ نهایتأ قضاوت (بر حق) خود را خواهد کرد». هر دو (یا به قول هموطنان فارس‌: جفتِ) این گزاره‌ها درست هستند ولی برای رسیدن از گزاره اول به دوم، نیاز به تحقیق آزاد علمی، شناخت علم، آزادی بیان و استقلال فکری و چنین مواردی هست. فاتحان تاریخ یا صاحبان قدرت می‌توانند روند و جریان کشف حقیقت را کند نمایند ولی نمی‌توانند آن را متوقف نمایند.

 

بسیار خوشحال می‌شوم از دوستانی چون دکتر تورج دریایی، استاد تاریخ جهان باستان در دانشگاه ارواین کالیفرنیا ذیل مقاله دایرةالمعارف تاریخ باستان: آسیا، آفریقا، ویرایش ..، The Encyclopedia of Ancient History: Asia, Africa, ed D.T. Potts, 2021 (یک نوشته دیگر درباره ساسانیان) می‌خوانم: «پس از سی‌ودو سال [مطالعه و تحقیق] تازه فهمیده‌ام که اوّلِ کارم بدون شک دیدگاه ما احتیاج به بازبینی و نقد دارد»؛ و یا «... به‌هرحال من تصمیم گرفتم که زندگی خود را در این راه بگذرانم؛ در بازنویسی تاریخ مملکتم.» و تالی منطقی این گزاره می‌تواند این باشد که اگر خودآگاهی و دیگرآگاهی یک ملت در حدِّ آگاهی حتی قرنِ قبل باقی بماند، آن ملت محکوم به شکست، زوال و فناست.

او در معرفی کتاب شرق باستان و ظهور دموکراسی آتن Der Alte Orient Und Die Entstehung Der Athenischen Demokratie (Classica Et Orientalia) اثر خانم دکتر Claudia Horst ایدۀ مقالات کتاب را شرح می‌دهد: «در دوره باستان در خاورمیانه آیا می‌شد از شاه و یا فرمانروا انتقاد کرد و اگر چنین بوده است چگونه این‌کار می‌توانسته انجام گیرد؟ مردم در بین‌النهرین چقدر در زندگی سیاسی شهرها و پادشاهی‌های خود مشارکت داشتند؟» با مراجعه به متن آلمانی منابع متوجه می‌شوید که این کار تحقیقاتی در چارچوب پروژه Habilitations انجام شده است، پروژه‌ای بر اساس تحقیقات انتقال و مبادله فرهنگی که پیش از این تعاملات متنوعی را بین خاور نزدیک باستان و یونان در زمینه‌های دین، ادبیات و اسطوره نمایان کرده است و به بررسی این موضوع می‌پردازد که آیا تبادل اندیشه‌های سیاسی بین شرق و غرب مرتبط با ظهور دموکراسی در آتن نیز وجود داشته است یا خیر. این یک نمونه بارز از کشف حقیقت در دل تاریخ گمشده شرق و غرب است و کشف آن چه ضرری دارد؟ اما فواید بسیاری بر آن مترتب است که چنین پروژه‌هایی تعریف می‌شود.

 

 اگر بگوییم از این استاد تاریخ باستان قرار است مقالاتی نیز برای روشن کردن مسائل مربوط به فقر و دهقانان و زمین‌داری و انقلاب اجتماعی به چاپ برسد یا پرسشی مطرح کرده است با این عنوان که Is the "nation," a construct of the elites? آیا واژۀ «ملت» برساخته نخبگان است؟ برخی متعجب شوند که این مقالات یا پاسخ درست به این سؤال چه مشکلی را از کشور حل می‌کند؟

 

باید دانست که برخی ملت را یک برساخته می‌دانند. برخی ملت‌ها را طبیعی و برخی جعل می‌دانند. جغرافیا، مذهب، فرهنگ و ... می‌تواند ستون فقرات اصلی یک ملت باشد. قوام ملت و دوام آن در گروی کشف حقیقت است. شک و تردیدها بسیارند که تاریخ به کمک فلسفه و علوم مختلف انسانی راهی برای پاسخ دادن به سؤال و حل مسأله می‌یابد.

 

از استاد تاریخ می‌‌خوانیم: «اینکه چگونه درباره گذشته فکر می‌کنیم و می‌نویسیم بر طرز فکر ما و نگاه امروزی ما اثر بسیار مهمی دارد. برای ملت‌هایی به‌مانند ایرانیان که «بار گذشته» را به دوش می‌کشند و تاریخ طولانی دارند، تاریخ می‌تواند هم نعمتی باشد و هم به گونه‌ای معضل. تاریخ می‌تواند تبدیل به نوری راهنما برای ما باشد و درعین‌حال گاه کورکننده ما. مهم است که نباید از درخشندگی و شکوه گذشته کور شویم، بلکه باید از آن درس بیاموزیم تا درباره آینده بهتر تصمیم گیریم. برای مثال گذشتگان ما از آب‌ها و رودخانه و درختان و گیاهان چگونه پاسداری می‌کردند؟ بازاندیشی و بازنویسی مداوم در مورد گذشته (تاریخ) باعث شفاف‌سازی برای کسانی هستند که امروز زندگی می‌کنند»؛ و من می‌افزایم که تا تعارضات و ابهامات رفع نگردد، روح آشفته آرام نمی‌یابد و جمع روی آرامش نمی‌بیند. مگر اینکه روح پرسش‌گری در یک ملت به هر طریقی کشته شود یا خود چنین خواهند یا چنین ننگی را بپذیرند. آنگاه شمارش معکوس زوال آغاز خواهد شد.

 

مکتب‌آموز منم فریب دیگر نخورم

شاید انگور و لیک سیب دیگر نخورم

هم از انگور گذشته می که دیگر نخورم

گول ز شاعر و یا ادیب دیگر نخورم

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها