«ما با زجر آدم شدیم»؛ شعار نسلی که رنج را سرمایه میداند

نویسنده: درسا عباسی
نسل متولد دهه ۱۳۶۰ در ایران، نسلیست که بخش بزرگی از زندگیاش را در شرایطی بهغایت سخت، پرتنش، نابرابر و بیثبات زیسته است. کودکیاش با صدای آژیر قرمز و قطعی برق و صف کوپن گره خورده و نوجوانیاش با فشار ایدئولوژیک، سختگیریهای آموزشی و سرکوب فرهنگی شکل گرفته است. نسلی که پیش از آنکه خودش را بشناسد، یاد گرفت چطور در برابر فشار خم نشود، چطور با کمبود بسازد و چطور بهجای حرف زدن، سکوت کند.
در ظاهر، این نسل «موفق» بود: دانشگاه رفت، شغل پیدا کرد، خانواده تشکیل داد و امروز پدر و مادر نسل جدید است. اما در درون، زخمهایی دارد که هنوز التیام نیافتهاند. همین زخمهاست که امروز در تقابل او با نسل فرزندش ــ نسل متولد دهه ۸۰ ــ دوباره سر باز میکند.
تناقضی درونی؛ هم ناراضی، هم مدافع گذشته
یکی از تناقضهای عجیب و رایج در گفتار نسل دهه ۶۰ این است که از تربیت سختگیرانه گذشته مینالند: از تنبیههای بدنی، از اجبار به درسخواندن، از نبود اسباببازی و تفریح، از اینکه برای بازی با یک توپ پلاستیکی باید آن را با چند لایه نایلون و جوراب بستهبندی میکردند تا دوام بیاورد.
اما وقتی نوبت به نسل جدید میرسد، دقیقاً همین افراد، زبان به انتقاد میگشایند که: «بچههای امروز همهچی دارن ولی هیچی بلد نیستن»، «دیسپلین ندارن»، «احترام بزرگتر حالیشون نیست»، و «ما با زجر آدم شدیم، اینا که چیزی نکشیدن!»
اینجاست که تناقض روانی خودش را نشان میدهد: نسلی که خود قربانی تربیت سخت و ناکارآمد بوده، حالا از همان الگو دفاع میکند، چون گویی تنها راهِ اثبات «رشد» خود را در همان سختیها میبیند.
حسادت پنهان و رنجِ مقایسه
در لایههای عمیقتر، نوعی حسادت پنهان نیز میان این دو نسل در جریان است. نسل شصتیها، هرچند آگاهانه نمیپذیرند، اما از دیدن فرزندانی که امکانات بیشتر، آزادی انتخاب، دسترسی به اطلاعات و سبک زندگی فردگرایانهتری دارند، گاه رنجیده و خشمگین میشوند. اما چون بیان این احساسات مجاز نیست یا ناپسند تلقی میشود، آن را در قالب سرزنش، تحقیر یا تمسخر بروز میدهند.
این حس، در عبارتهایی مانند «شما که همهچی دارید، دیگه چرا افسردهاید؟» یا «ما با نون خشک هم شاد بودیم، شما چی کم دارید؟» کاملاً قابل مشاهده است. گویی نسل قدیم، رنج خود را ملاک قضاوت قرار داده و چون نسل جدید آن رنج را نکشیده، شایسته موفقیت یا آرامش نمیبیند.
تربیت دوگانه و فرزندان سردرگم
در عمل، والدین دهه شصتی، فرزندانشان را با روشهایی نسبتاً آزادانهتر و کمتر خشن تربیت میکنند. آنها نمیخواهند بچههایشان همان دردهایی را بکشند که خودشان کشیدهاند. اما در کلام، همچنان از نسل جدید گلایه دارند، تربیت امروز را ناکارآمد میدانند، و ارزشهای جدید را بیارزش تلقی میکنند.
نتیجه این تناقض، سردرگمی نسلیست که نه در نظام سختگیرانه قبلی رشد کرده، و نه حمایت فکری کافی از والدینی دارد که سبک زندگیاش را نمیفهمند.
ویژگیهای نسل دهه ۸۰؛ هوش بالا، قصه کم
نسل متولد دهه ۸۰، در فضای دیجیتال، شبکههای اجتماعی، اطلاعات نامحدود و سبک زندگی جهانی بزرگ شده است. این نسل:
خواستههایش را شفاف بیان میکند،
دنبال تأیید نیست، مرز دارد،
آگاه به حقوق فردیست،
به محیط زیست، سبک زندگی سالم و آزادیهای شخصی اهمیت میدهد،
و در عین حال، در برابر زور و اجبار، بهسادگی سر خم نمیکند.
اما با تمام این دستاوردها، یک چالش اساسی دارد: کمبود قصه و روایت.
بهدلیل گسست گفتوگوی بیننسلی، آنها اغلب از تجربههای نسلی پیشین بیخبرند. نه داستانها را شنیدهاند، نه به حکمت زیسته دسترسی دارند. رسانههای تصویری، فضای دیجیتال، و شکستن اقتدار پدر/مادر سنتی، فرصت قصهگویی را محدود کرده است.
نتیجه؟ نسلی هوشمند، اما گاهی ریشهندار، تنها و مستعد اضطرابهای شدید.
وقتی زخم به قضاوت تبدیل میشود
نسل دهه ۶۰، اغلب تصویری ظاهراً موفق از خود نشان میدهد. اما فشار درونی برای تأیید گرفتن، عدم ابراز احساسات، و تعارضات حلنشده با گذشته، آنها را تبدیل به انسانهایی کرده که «شاد نشان میدهند»، اما شاد نیستند.
زنان این نسل، مثال بارزی از این تناقضاند: همانهایی که در کودکی با ممنوعیتهای شدید ظاهری و اخلاقی بزرگ شدند، حالا در بزرگسالی، برای جلب تأیید، گاه زیر تیغ جراحیهای زیبایی میروند. این یعنی سرکوب، همیشه خاموش نمیماند؛ فقط شکلش تغییر میکند.
راه برونرفت: گفتوگو، نه تقابل
جامعه ایران بیش از آنکه با دشمن خارجی درگیر باشد، گرفتار دشمنیهای نسلیست؛ نسلی که نمیخواهد بپذیرد گذشتهاش زخمدار بوده، و نسلی که نمیخواهد به گذشته گوش بدهد.
اما بدون گفتوگوی بیننسلی، بدون پذیرش تفاوتها، و بدون بازسازی روایت، هیچ جامعهای دوام نمیآورد. ما نیازمند نسلهایی هستیم که بهجای تقابل، همدل شوند. نسلی که از گذشته بگوید، نه برای تحمیل، که برای یاد دادن. و نسلی که گوش کند، نه برای اطاعت، که برای فهمیدن.
شاید فقط در این صورت باشد که دیگر "رنج"، معیار رشد نباشد، و "آزادی"، نشانه بیاخلاقی تلقی نشود.
ارسال نظر