آیا زیست مسلمانی ما مطلوب امام حسین (ع) است؟

سه نوع رویکرد به واقعه عاشورا 

هدف از نوشتن این مقاله پاسخ به این سوال تاریخی است که چرا با وجود آنکه اولاً واقعه عاشورا از جمله وقایع بزرگ و تاثیرگذار در جهان اسلام است و در نوع خود از نظر میزان رشادت و پایمردی از سویی و شقاوت و ددمنشی از سوی دیگر در تاریخ شیعه بینظیر است، ثانیاً در عشق و ارادت قلبی مردم این سرزمین به حسین ابن علی(ع) و یاران او و رابطه عاطفی بسیار قوی میان این دو (که تجلی آن را در مراسم روزهای تاسوعا و عاشورا می توان مشاهده کرد)، نمی توان کمترین تردیدی روا داشت، پس چرا نوع زیستن مردم ما با آنچه مطلوب آن امام همام بود هیچگونه مشابهتی ندارد.

سه نوع رویکرد به واقعه عاشورا 

سیدامیر خرم، کنشگر سیاسی/ هدف از نوشتن این مقاله پاسخ به این سوال تاریخی است که چرا با وجود آنکه اولاً واقعه عاشورا از جمله وقایع بزرگ و تاثیرگذار در جهان اسلام است و در نوع خود از نظر میزان رشادت و پایمردی از سویی و شقاوت و ددمنشی از سوی دیگر در تاریخ شیعه بینظیر است، ثانیاً در عشق و ارادت قلبی مردم این سرزمین به حسین ابن علی(ع) و یاران او و رابطه عاطفی بسیار قوی میان این دو (که تجلی آن را در مراسم روزهای تاسوعا و عاشورا می توان مشاهده کرد)، نمی‌توان کمترین تردیدی روا داشت، پس چرا نوع زیستن مردم ما با آنچه مطلوب آن امام همام بود هیچگونه مشابهتی ندارد. چرا مردم ما که در بزرگداشت عزای آن امام شهید، گونه‌هاشان از اشک خیس می‌شود و بر سینه و سر می‌کوبند و لباس سیاه بر تن می‌کنند، در زندگی‌شان الگویی همچون حسین ابن علی را امام خود قرار نمی‌دهند و زیست مسلمانی خود را چنان سامان نمی‌دهند که مطلوب او بود.

برای رسیدن به پاسخ این پرسش ابتدا باید سه مفهوم را تبیین کرد تا سپس بر اساس تمایز معانی این سه مفهوم بتوان به پرسش بالا پاسخ داد. مفاهیم نشانه، نماد و اسطوره.

نشانه: (sign)  

 

واژه "Sign" در لغت به‌معنای نشان، علامت و نماد است. این اصطلاح، در حوزه فلسفه زبان، زبان‌شناسی، ارتباط‌شناسی و هنر به‌کار برده می‌شود و اصل آن ریشه در ادبیات نشانه‌شناختی یونان باستان دارد. این اصطلاح، برای اولین‌بار توسط چارلز ساندرز پیرس(Charles Sanders Peirce: 1839-1914) فیلسوف پراگماتیست آمریکایی مورد تحلیل فلسفی قرار گرفت و با تقسیم سه‌گانه نشانه توسط او وارد ادبیات علمی دوران مدرن شد و مورد استفاده در علوم گوناگون قرار گرفت. پیرس معتقد بود: این جهان سرشار از نشانه‌هاست هرچند که منحصراً از آن‌ها تشکیل نشده است. هرچه را انجام می‌دهیم می‌توان پیامی یا به قول پیرس، نشانه‌ای تلقی کرد. -

تعریف نشانه:

در یک تعریف ساده و سوسوری از نشانه می‌توان گفت نشانه امری مرکب از یک دالّ و یک مدلول می‌باشد. اما پیرس نشانه‌ را چنین تعریف می‌کند: «چیزی که از دید کسی از جهتی یا ظرفیتی به‌جای چیز دیگر می‌نشیند. برخی معتقدند او با این تعریف فلسفی، در واقع می‌خواست عنصر تفسیر معنا توسط ذهن مخاطب را در نشانه‌شناسی دو بعدی سوسور وارد کند و در یک فضای سه ‌بعدی به تبیین ماهیت نشانه بپردازد. پیرس استدلال می‌کرد که مفسران خود باید به نشانه‌ها معنی ببخشند. -

اولین تبیین مفهوم نشانه توسط سوسور

فردیناند سوسور (Ferdinand de Saussure: 1857-1913) زبان‌شناس سوئیسی، الگویی "دو وجهی" از نشانه ارائه می‌کند. از دید او نشانه تشکیل شده است از:

 دال(Signifier) ، تصور صوتی؛

 مدلول(Signified) ، مفهومی (Signification) که دال به آن دلالت می‌کند، یا تصور مفهومی.

از دید سوسور، نشانه زبانی نه یک شیء را به یک نام، بلکه یک مفهوم را به یک تصور صوتی پیوند می‌دهد. تصور صوتی، آوایی مادی نیست که جنبه فیزیکی داشته باشد، بلکه اثر ذهنی این آواست و حواس ما نمایشی از آن را ارائه می‌دهد.

او معتقد است نشانه حاصل انطباق این ‌دو عنصر، یعنی دال و مدلول است. نشانه همیشه دو رو دارد. دال بدون مدلول، یا به‌عبارتی دالی که به هیچ مفهومی دلالت نکند، صدایی گنگ بیش نیست و مدلولی که هیچ صورتی (دال) برای دلالت بر آن وجود نداشته باشد قابل دریافت و شناخت نیست. سوسور تأکید کرده است که صدا و اندیشه (یا دال و مدلول) درست مانند دو روی یک برگ کاغذ از هم جدایی ناپذیرند.

رابطه بین دال و مدلول را اصطلاحاً "دلالت" می‌نامند.

محرم ۴

تبیین دقیق‌تر مفهوم نشانه توسط پیرس:

تقریباً در همان دورانی که سوسور الگوی خود از نشانه، نشانه‌شناسی و روش‌شناسی ساختارگرا را تدوین می‌کرد، پیرس، فیلسوف پراگماتیست و منطق‌دان مشغول تدوین الگوی خود از نشانه، نشانه‌شناسی و طبقه‌بندی انواع نشانه بود. برخلاف الگوی سوسوریِ نشانه که قالبی دوگانه را داراست، پیرس الگویی سه وجهی را معرفی می کند.

- بازنمون: صورتی که نشانه به خود می‌گیرد (و الزاماً مادی نیست)

تفسیر: معنایی که از نشانه حاصل می‌شود

 موضوع: که نشانه به آن ارجاع می‌دهد

تعامل بین بازنمون، موضوع و تفسیر را پیرس نشانگی (Semosis) که شاید بتوان آن را کلیت فرایند معنی‌سازی معنا کرد، نامیده است. بر اساس الگوی پیرسی از نشانه، چراغ قرمز راهنمایی که سر چهارراه قرار دارد بازنمون است، توقف خودروها ابژه یا موضوع آن است و‌ این فکر که چراغ قرمز به‌معنی آن است که خودروها باید متوقف شوند تفسیر آن است.

اگر بخواهیم تا این مقطع، الگوی پیرس را با سوسور مقایسه کنیم باید بگوییم که در الگوی پیرس شاهد وجود موضوع [ابژه] هستیم که در الگوی سوسوری جایی به آن داده شده است. بازنمون کم و بیش مشابه دال سوسوری است و تفسیر نیز بی‌شباهت به مدلول سوسوری نیست.

 انواع نشانه:

طبقه‌بندی‌های متعددی از انواع نشانه ارائه شده است که در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:

طبقه‌بندی قدما: سوسور می‌گوید: از قدیم میان دو دسته از علایم تفکیک قایل می‌شدند. یک دسته علایمی که در آن‌ها نشانه با معنی ربط دارد که به یونانی آن را آیکون (Eikon) می‌گفتند و قصدشان آن دسته از علایم بود که رابطه‌ای بین شکل و معنای آن وجود داشت. و دسته دوم، نمادها که علایم قراردادی یا غیر آیکونیک(Noniconic) نام داشته‌اند. 

 طبقه‌بندی چارلز پیرس: پیرس "نشانه‌ها" را به سه دسته شامل شمایل(Icon) ، نمایه (Index) و نماد(Symbol) تقسیم کرده است. طبقه‌بندی سه‌گانه پیرس هنوز به‌طور گسترده‌ای در مطالعات نشانه‌شناختی مورد استفاده قرار می گیرد.

طبقه‌بندی نشانه‌شناسان کارکردگرا: نشانه‌شناسان کارکردگرا مانندآندره مارتینه، ژن مارتینه، ژرژ مونن، لویی پریتو و به‌ویژه اریک بویی سانس، تقسیم‌بندی تازه‌ای برای دسته‌بندی انواع "نشانه‌ها" پیشنهاد کرده‌اند که در حکم تکامل دسته‌بندی پیرس است. آنان چهار دسته از واحدهای نشانه‌ای را از یکدیگر جدا دانسته‌اند.

الف) نمایه‌های طبیعی: در اینجا هیچ قراردادی، رابطه‌ میان دال و مدلول را تعیین نمی‌کند، اما میان این دو نسبت زمانی و مکانی وجود دارد. هر دو بیانگر یک واقعیت هستند و مستقل از هرگونه نیت یا خواست ذهنی وجود دارند. همچون مثال مشهور دود که دلالت دارد بر وجود آتش.

ب) شمایل: در شمایل، قراردادی رابطه‌ دال و مدلول را تعیین نمی‌کند، اما میان این دو نسبت زمانی و مکانی نیز همچون نسبتی ضروری وجود ندارد. این دو بیانگر یک واقعیت نیستند و می‌توانند مستقل از هرگونه ذهنیتی باشند، همچون مثال نسبت عکسی از فردی با خود آن فرد.

ج) نماد: در نماد رابطه دال و مدلول با قرارداد تعیین می‌شود، نسبت این دو تا حدودی استوار به همانندی است. نماد به‌گونه‌ای ضروری متکی به ذهنیت است. همچون شکلی که تا حدودی همانند هواپیماست، بر علامتی کنار جاده به نشانه جاده‌ای که به فرودگاه می‌رسد.

د) نشانه: در "نشانه" آن همانندی نسبی "شمایلی" وجود ندارد. نسبت دال و مدلول نیز صرفاً‌ قراردادی است. نشانه به‌گونه‌ای مطلق و ضروری وابسته به قرادادهای بین الاذهانی است. همچون واژه فرودگاه بر تابلویی در یک بزرگراه که نشانه جاده‌ای است که به فرودگاه ختم می‌شود.

 نشانه‌های‌ تصریحی و تلویحی:

برخی از نشانه‌شناسان در عین حال که قراردادی بودن نشانه‌ها را پذیرفته‌اند، آ‌ن‌ها را بر دو دسته تصریحی (Explicit) و تلویحی (Implicit) یا ضمنی تقسیم کرده‌اند. نشانه‌های تصریحی دقیق‌تر از نشانه‌های تلویحی هستند. واژگان فنی مربوط به نشانه زبانی، تصریحی و واژگان هنری عمدتاً مربوط به نشانه‌های تلویحی‌اند. در علوم تجربی و ریاضی عموماً دلالت‌های صریح نقش مسلط را دارند، اما در ادبیات و هنر نقش مسلط را دلالت‌های ضمنی ایفاء می‌کنند.

 نظام‌های نشانه‌ای:

هریک از نشانه‌ها متعلق به یک نظام خاص است که قوانین تفسیری و زبانی خاص خود را دارد و بر اساس آن به دلالت بر معانی می‌پردازد. زبان‌های گوناگون، حرکات بدنی، حالات چهره، نوع پوشاک، نظام‌های تصویری و نور در چند رسانه‌ای‌ها و ... همگی نظام‌های نشانه‌ای هستند. مثلاً لباس زنان و مردان و رنگ عمامه در روحانیون و لباس‌های اقوام محلی هر یک نشانه‌ای در نظام نشانه‌ای پوشاک در ایران هستند و باز به‌عنوان مثال، نظام نشانه‌ای نورپردازی در سینما، دالّ‌ها و مدلول‌های خاص خود را دارد. مثلاً نورپردازی روشن و تیره و یا هر یک از انواع رنگ دارای پیام و مدلول خاص خود هستند و همین‌طور گفتار و نوشتار و نشانه‌های حرکتی و موسیقیایی و آوایی نیز هر یک، نظام نشانه‌ای جداگانه ای هستند.

 نشانه‌ها و حقیقت :

اُومبرتو اکو نشانه‌شناس ایتالیایی می‌گوید: از نشانه‌ها هم می‌توان برای گفتن حقیقت استفاده کرد و هم برای دروغ گفتن. او در مقاله ای خاطرنشان می‌کند که نشانه‌شناسی بررسی چرایی و چگونگی امکان دروغگویی است. توضیح بیشتر را او در نظریه نشانه‌شناسی می‌نویسد: نشانه‌شناسی با آنچه می‌تواند نشانه تلقی شود سر و کار دارد. نشانه هر چیزی است که بتوان آن را به‌عنوان جانشین چیز دیگری به‌کار برد. این "چیز دیگر" لازم نیست موقعی که شماره‌ای را به‌جای آن می‌‌گذاریم الزاماً وجود داشته و در جایی قرار گرفته باشد. بنابراین اصولاً‌ نشانه‌شناسی علم مطالعه همه چیزهایی است که می‌توان برای دروغ گفتن به‌کار برد. اگر از چیزی نتوان برای دروغ گفتن استفاده کرد، از آن نمی‌‌توان برای گفتن حقیقت هم استفاده کرد. در واقع برای گفتن هیچ چیز دیگری نیز نمی‌توان آن را به‌کار برد.

نماد :(Symbol)

واژه "Symbol" در لغت به‌معنای نماد، نشانه، دالّ، نمودگار، نمون و رمز است. و در عرف علمی، کد و سمبل نیز برای آن به‌کار می‌رود. این اصطلاح، در حوزه فلسفه زبان، زبان‌شناسی، ارتباط‌شناسی و هنر و ادبیات به‌کار برده می‌شود و اصل آن ریشه در ادبیات نشانه ‌شناختی جهان باستان دارد. گذشتگان همواره منابعی غنی از رمزها (نمادها) را در ادبیات خود داشته‌اند و نمادها از ارکان اساطیر کهن محسوب می شوند. اصطلاح نشانه و به تبع آن انواع نشانه از جمله نماد (symbol)، برای اولین‌بار توسط چارلز ساندرز پیرس (Charles Sanders Peirce: 1839-1914)، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی و با تقسیم سه‌گانه نشانه توسط او وارد ادبیات علمی دوران مدرن شد و مورد استفاده در علوم گوناگون قرار گرفت.

 تعریف نماد:

نماد، نشانه‌ای است که میان صورت و مفهوم آن نه شباهت عینی است و نه رابطه همجواری بلکه رابطه‌ای است قراردادی نه ذاتی و خود به خودی. نشانه‌های نمادین را نشانه‌های غیرآیکونیک (Noniconic) ، نشانه‌های طبیعی و نشانه‌های قراردادی و یا نشانه‌های وضعی نیز می‌نامند. پروفسور دنیس استاد دانشگاه بوستون در کتاب "نشانه‌ها و رمزها، ارتباطات انسانی و تاریخچه آن"، درباره تفاوت انواع نشانه‌ها می‌نویسد: علایم را حیوانات نیز به ‌خوبی انسان درک می‌کنند، در حالی که نمادها این‌گونه نیستند. علایم عملکردی انحصاری دارند؛ در حالی که نمادها، نماینده معنای وسیع‌تر و حاوی واقعیت کمتری هستند. نشانه‌های تصویری مانند اصل خود هستند و در نتیجه متقاعد کننده‌اند و بدون توضیح تقریباً قابل درکند، در حالی که نمادها منحصراً از طریق قراردادهای اجتماعی مفهوم پیدا می‌کنند و غالباً از طریق آموزش مستقیم باید آموخته شوند. نمادها پیچیده‌تر از نشانه‌ها هستند.

 ذکر نمونه‌هایی از انواع نماد:

تعریف نماد، به علت اشتمال بر برخی اصطلاحات فلسفی چون قرارداد و جعل و توافق، اندکی صعب‌الوصول است و توسل به معرفی چند نمونه از انواع متنوع نماد، علاوه‌ بر توجه دادن به حوزه استعمالی آن، باعث تبیین واضح‌تر معنی نماد نیز می‌شود:

- زبان به‌طور عام؛ به علاوه زبان‌های خاص، حروف الفبا، نشانه‌های سجاوندی، واژه‌ها، عبارات و جمله‌ها

- علامت‌های رمزی مرس

- پرچم‌های ملی - بوق‌های سه‌گانه تلفن؛ بوق اشغال، بوق آزاد، زنگ تلفن

- درجات مختلف نظامی در کشورهای مختلف و با شکل‌های گوناگون

- چراغ راهنمایی و رانندگی

- عصای سفید یک فرد نشانه قراردادی نابینا بودن او

- لباس مشکی نشانه قراردادی عزا

- خاموش شدن چراغ اتوی برقی، نشانه قراردادی گرم شدن اتو

- نورپردازی با کنتراست بالا (تیره) در سینما و فیلم‌سازی، نشانه رازآلودگی یا وحشت است و نورپردازی شفاف و روشن، علامت و نماد قداست و طهارت.

- تبیین رابطه دال و مدلول در نماد:

همانطور که گفته شد دلالت دال بر مدلول در نماد، بر اساس رابطه‌ای کاملاً قراردادی است.

مفهوم قرارداد (Convention) این است که: بعد از آنکه فرد یا جمعی از افراد تصمیم گرفتند که چه الفاظ و تعابیری را برای کدام معنا به‌کار ببرند، دیگران نیز تصمیم به همین کار می گیرند و در نتیجه این شیوه رواج می یابد. بدین معنا که‌ این نمادها از طریق قرارداد مشترک پذیرفته می شوند. یک نماد، نظیر یک کلمه، ‌از طریق توافق یا قرارداد، مصداقی را تعیین می‌کند. از این‌رو برای تعیین نمادها به تصمیمات آدمیان نیز نیاز است و چنین تصمیماتی اختیاری هستند. اسامی در نتیجه توافق‌ها یا قید و شرط‌‌های آدمیان به وجود آمده‌اند و به همین علت، بین صورت و معنای آنها رابطه‌ای غیر ذاتی یا بدون انگیزه (Unmotivated) وجود دارد. هر چه رابطه دال و مدلول (دلالت) قوی‌تر باشد، می‌توان گفت که نشانه صریح‌تر و روشن‌تر است و به سهولت مخاطب آن را درک می‌کند. به دیگر بیان، هر چه یک دال بتواند مدلول خود را بیشتر به مخاطب تحمیل کند، رابطه دلالت قوی‌تر است. در اینجا به اصطلاح می‌توان گفت که هر چه نشانه‌ها برانگیزاننده‌تر باشند (بتوانند مدلول را در مخاطب برانگیزانند) رابطه دلالتی قوی‌تر است. همچنین هر چه نشانه کمتر برانگیزاننده باشد، نیاز بیشتری به یادگیری یک میثاق مورد توافق وجود دارد.

به همین جهت است که نظام نشانه‌های نمادین وقتی تداوم می‌یابند کاربردی‌تر می‌شوند. زیرا افراد بیشتر به مدلول آن پی می‌برند و دلالت آن‌ها نیز بیشتر تثبیت می‌شود. مثلاً پرچم سه رنگ مزیّن به نام مبارک الله، نماد جمهوری اسلامی ایران است که در اثر تکرار مکرر آن، در ذهن و دیده هر ایرانی از واضح‌ترین پیام‌ها و صریح‌ترین دالّ‌ها بر معنا (نشان جمهوری اسلامی ایران) است.

تفاوت دیدگاه سوسور و پیرس درباره نماد بودن زبان:

دانیل چندلر (Daniel Chandler - 1952) می‌نویسد: پیرس و سوسور واژه "نماد" را به دو معنی متفاوت به‌کار می‌برند. بر اساس رویکرد پیرسی زبان یک نظام نشانه‌ای نمادین است، اما سوسور از "نماد" نامیدن نشانه‌های زبانی اجتناب کرده است، زیرا این واژه را در کاربرد روزمره‌اش در مورد نمونه‌هایی مانند «ترازو نماد عدالت است» به‌کار می‌برد، و سوسور معتقد بود که چنین نشانه‌هایی هرگز به‌طور کامل دلبخواهی نیستند. یعنی ترازو به‌گونه‌ای معنی‌دار، رمزی برای عدالت است اما نشانه‌های زبانی صرفاً با قرارداد و بصورتی دلبخواه تعیین می‌شوند.

رمزگشایی انحرافی از نمادها، عامل اختلال در فراگرد ارتباطات:

تفسیر نمایه‌ها و شمایل آسان است چون از واقعیت شکل می‌گیرند و نمایشی از محیط هستند، اما نمادها چنین نیستند. از طرف دیگر، همه رسانه‌ها و ژانرها و اشکال ارتباطی هریک تابع رمزهای معینی هستند که با شناخت آن‌ها و تحلیل درست حیثیت نمادین این رمزها می‌توان به مقاصد ارتباط‌گر پی برد. اما اگر این نمادها درست رمزگشایی نشوند، سوء‌تفاهم حاصل می‌شود یا اصلاً تفاهمی رخ نمی‌دهد.

اومبرتو اکو (Umberto Eco: 1932) نشانه‌شناس برجسته ایتالیایی، معتقد است که رمزگشایی انحرافی در رسانه‌های جمعی قاعده است» زیرا مردم از رمز‌های مختلفی برای فهم پیام استفاده می‌کنند و به‌همین جهت تفسیرهای گوناگونی از آن به‌وجود می‌آید.

اکو می‌گوید که این وضعیت پیش از پیدایش رسانه‌های جمعی بود، یعنی زمانی که رمزگشایی انحرافی استثناء بود نه قاعده. با ظهور رسانه‌های جمعی،‌ شرایط عمیقاً‌ دگرگون شد و رمزگشایی انحرافی تبدیل به قاعده شد. علت این امر، شکاف عمیقی بود که میان تهیه‌کنندگان مطالب و دریافت‌کنندگان آن وجود داشت.

منتقل‌کنندگان پیام، با مخاطبان خود به‌لحاظ طبقه اجتماعی، سطح تحصیلات، ایدئولوژی سیاسی، جهان‌بینی و روحیه گروهی تفاوت‌هایی دارند. از این‌رو، دریافت‌کنندگان با منتقل‌کنندگانِ پیام دارای رمز یکسان نیستند و به‌همین دلیل دریافت‌کنندگان، پیام را از دید خود تفسیر می‌کنند.

اسطوره (Myth):

فیلسوفان علم و معرفت شناسان منابع معرفتی را عموماً در چهار‌ حوزه جستجو می کنند و به چهار حوزه تفکیک می کنند. این منابع معرفتی اول حوزه فلسفه است که معرفتی کلی و کیهان شناختی در اختیار انسان قرار می دهد. دوم حوزه دین است سوم حوزه علم و چهارم حوزه ایدئولوژی. هر کدام از این حوزه ها معرفتهای خاص خود را در اختیار بشر قرار می دهند. البته این تقسیم بندی به آن معنا نیست که این حوزه ها کاملاً مستقل از هم هستند، بلکه در ارتباط و تحت تاثیر هم نیز می باشند . اسطوره برای بشر ابتدایی هر چهار نوع معرفت را در برداشت. در واقع آن چه امروز به عنوان معرفت می شناسیم در جهان باستان برابر اسطوره بود.

اصطلاح اسطوره:

واژه اسطوره» در زبان پارسی واژه ای است بر گرفته از کلمه «الاسطوره و الاسطیره» در زبان عربی به معنای روایت و حدیثی که اصلیت و سندیت ندارد. به عبارت دیگر روایتی که تاریخی نیست.

اما این واژه عربی خود نیز برگرفته از اصل یونانی historia به معنای استفسار،‌ تحقیق،‌ اطلاع، ‌شرح و تاریخ بوده و از دو جزء ترکیب یافته است. یکی واژه hsitor یا histor به معنای داور و دیگری پسوندia . واژه history با مصدر یونانی idein ‌به معنای دیدن، خویشاوند است. واژه لاتینی Videre نیز به معنای دانش، خبر خوش، ‌مژده و بشارت با این واژه هم ریشه است. ریشه هند و اروپائی نخستین این واژه های خویشاوند، vid است.

در زبان عربی ‌اساطیر جمع مکسر واژه اسطوره است. در زبان پارسی نیز این کلمه بصورت جمع بکار می رود ،‌ اما از آن ‌اغلب معنای مجموعه دستاورد یک قوم در یک زمینه اعتقادی مستفاد می شود. ‌مانند اساطیر ایرانی. ‌اساطیر یونانی و جز آن که مقصود از آن تنها کنار هم چیدن تعدادی اسطوره پراکنده نیست،‌ بلکه اساطیر یک قوم به صورت یک مجموعه، در نظر است.

علم الاساطیر و اسطوره شناسی نیز دو اصطلاح هم معنا هستند،‌ با کاربردی نزدیک به اصطلاح اساطیر و از آن مجموعه در هم تنیده اساطیر یک قوم،‌ یا مطالعه و ‌بررسی و تحلیل اساطیر یک قوم یا اقوام مختلف ‌مورد نظر است.

در زبان های اروپائی، ‌واژه myth در انگلیسی و فرانسه و myth و mythe در آلمانی، ‌از نظر محتوای معنایی ‌برابر واژه اسطوره و حالت جمع آنها برابر واژه اساطیر در زبان پارسی است و اصطلاح mythology در هر سه زبان، ‌برابر اساطیر،‌ علم الاساطیر یا اسطوره شناسی ‌در زبان ما است.

واژه myth از اصل یونانیmuthos به معنای سخن و افسانه ‌گرفته شده است. محتملاً این واژه با واژه گوتیگ maudjan به معنای یادآوری کردن و واژه پارسی مویه به معنای گله وشکایت، غم و اندوه و گریه و زاری، هم ریشه است. در چنین صورتی، ریشه هند و اروپایی نخستین آن mud به معنای اندیشیدن است .

- تعریف اسطوره:

در تعریف های متداول از اسطوره می توان گفت اسطوره روایت وقایعی غیر عادی درباره شخصیت های غیرعادی و مربوط به زمان و مکانی غیر عادی است. بنابراین تعریف، می دانیم که وقایع اساطیری هم مربوط به گذشته و هم مربوط به آینده اند و حوادثی بنیادین مانند آغاز و پایان گیتی، آفرینش انسان و حیوان،‌ زبان ها و اقوام و دودمان های حکومتی را نیز شامل می شوند.

در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است. مجموعه اسطوره و آیین در جامعه ابتدایی عبارتست از فرهنگ آن جامعه، ‌چون هیچ امر فکری و رفتاری نبود که از درون این مجموعه خارج باشد. تمام عمل زندگی و اندیشه انسان در این اسطوره و آیین جا می گرفت. اسطوره اصطلاحی کلی است که به روایتی سمبولیک در مذهب دلالت دارد،‌ به طوری که از اعمال سمبولیک (آیین و مراسم)، ‌مکان ها و چیزهای سمبولیک (معبدها و تندیسها) قابل تمیز است. اسطوره تاریخ نخستین و معنوی یک جامعه است و از این نظر با زبان آن جامعه کاملاً قابل مقایسه است. زبان و اسطوره که هر دو کارکردی مشترک دارند و در انحصار متون ادبی اند، روایت هایی مربوط به گذشته های دور را برای ما بازگو می کنند.

به هر حال از مجموع تعاریفی که در خصوص اسطوره صورت می گیرد، می توان نتیجه گرفت که :

- اسطوره‌ها روایت‌های خیالی درباره طبیعت، تاریخ و سرنوشت انسان‌ها، خدایان، جهان و جامعه‌اند. به عبارت دیگر اسطوره‌ها روایت غیر عادی، ‌فراطبیعی ‌و معنوی هستند.

- اسطوره‌ها داستان هستند نه تاریخ. رویدادهایی که در این اسطوره‌ها روایت می‌شوند، واقعاً اتفاق نیافتاده‌اند اما ممکن است حقیقتی متفاوت و عمیق‌تر را دربر داشته باشند.

- اسطوره‌ها جزو بافت زندگی انسان‌اند، آن‌ها بیانگر اعتقادات‌اند و بر رفتار انسان‌ها اثر می گذارند. همچنین وجود نهادها، آداب و رسوم و ارزش ها را توجیه می کنند.

- اسطوره های دینی و مذهبی، وسیله ای برای القای حقیقتی قدسی هستند. - اسطوره‌ها علاوه بر دینی، اجتماعی و تاریخی نیز هستند. - اسطوره داستان یا روایتی است که میخواهد حقیقتی بنیادین را درباره جهان و زندگی انسان بازگو کند که فی نفسه اعتبار آن از نوع تاریخی یا علمی نیست.

- بسیاری از اسطوره‌ها همین چارچوب اعتباری را برای گروه‌ها، نهادها، آیین‌ها و مناسک، ویژگی‌های اجتماعی، قوانین و رسوم، معیارهای اخلاقی، ارزش‌ها و ایده‌ها پدید میآورند. به بیان دیگر اسطوره با آیین و مراسم پیوستگی دارد و گونه شفاهی آن‌هاست.

- اسطوره‌ها به وضع موجود استحکام می بخشند و سبب اقتدار آن می شوند.

- اسطوره‌ها نیازهای روانی و روحی آدمیان را تامین می‌کنند. اما در یک بیان کلی مهمترین خصوصیت اسطوره‌ها را می‌توان بصورت زیر عنوان کرد.

- اسطوره‌ها نوعی تخفیف مصائب، دردها و مشقات را از طریق تبیین تسلی بخش جهان و وضعیت بشر انجام می‌دهند.

- اسطوره ها هویت ساز هستند. اعم از هویت ملی یا هویت مذهبی.

- اسطوره ها دست نایافتنی اند و متعلق به عالمی ورای تاریخ بشر هستند. اسطوره های انسان واره عموماً از قدرتهایی ماورایی برخوردارند که انسان های عادی از داشتن آن ناتوان اند.

مالینوفسکی درباره اسطوره می گوید: اسطوره اعتقاد می آورد، آن را تحکیم می بخشد و رمزآمیز می نماید. حافظ اخلاق بوده و آن را تحمیل می کند، کارآیی مراسم عبادت را تضمین می کند و شامل قوانین عملی برای راهنمایی انسان است. اسطوره جزیی از حیات تمدن انسان است و نیرویی شدیداً فعال است. توصیفی روشنفکرانه یا خیال پردازی هنرمندانه نیست، بلکه دستورالعملی برای ایمان و عقل و اخلاق است و برای مردمان بومی بیان واقعیت روزگار نخستین است که حیات کنونی و سرنوشت و فعالیتهای نوع انسان بر اساس آنها تعیین شده اند و در اجرای مراسم عبادت و اعمال اخلاقی و انجام آنها محرک انسان هستند.

محرم ۱

 سخن پایانی:

تا اینجا با سه مفهوم نشانه، نماد و اسطوره آشنا شدیم. حال می‌توان به پرسش ابتدایی این مقاله پاسخ داد.

هر حادثه تاریخی را (همچون هر ابژه دیگری) می‌توان به یکی از سه صورت پیش گفته تبیین کرد. تبیین منطبق بر نشانه از یک رویداد تاریخی، صرفاً ارزش تاریخی دارد. رابطه‌ای است میان آنچه رخ داده (دال) و آنچه در ذهن ما از آن حادثه متصور می‌شود (مدلول). نشانه جز ایجاد ارتباط میان دال و و مدلول کارکرد دیگری ندارد. صرفاً قراردادی است میان مردم یک جامعه و امری است بین الاذهانی در چارچوب فهم یک موضوع.

اما تفسیر یک واقعه تاریخی مبتنی بر نماد، چیزی فراتر از یک تبیین آن بر اساس یک نشانه است. نماد همانطور که بیان شد، معنایی مستتر در رویداد را عیان می‌سازد و به همین خاطر نیز بشدت به ذهنیت مخاطب وابسته است. با یک مثال تلاش خواهم کرد تفاوت معنایی مفاهیم نشانه، نماد و اسطوره را بیان کنم. فرض کنید صحنه انتهایی یک فیلم با نشان دادن یک تک درخت بر بلندای یک کوه به پایان برسد. از بُعد نشانه نشاسی این صحنه صرفاً بیان کننده یک درخت و یک کوه بلند به عنوان بخشی از طبیعت یک منطقه تلقی می‌گردد. تصویری که مشاهده می‌شود (دال) و معنایی که از دیدن این تصویر در ذهن می‌نشیند (مدلول) آن است. اما از منظر نمادشناسی تک درخت نشسته بر بلندای یک کوه می‌تواند نماد تنهایی یا استواری و مقاومت و یا بلندی مقام و جایگاه یک ابژه باشد. معنایی که در متن تصویر مستتر است و به راحتی قابل دسترسی نخواهد بود. در عین حال به شدت وابسته به ذهن مخاطب است که از این ابژه (تصویر، رویداد، متن یا ......) چه برداشتی داشته باشد.

در زبان اسطوره نیز همان درخت یا کوه تبدیل به امری ماورای طبیعی که تاریخی پنهان (که الزاماً منطبق با واقع نیست) را در خود نهفته دارد یا امری مقدس و یا بخشی از هویت و تاریخ روایت گونه و نانوشته یک جامعه تبدیل خواهد شد.

اینک می‌توان پی برد که چرا با وجود عشق و ارادت بسیار مردم ما به امام حسین (ع) و دلسوختگی برای واقعه عاشورا، ما به معنای درست آن نه شیعه آن امام معصوم هستیم و نه تاثیرپذیرفته از واقعه عظیمی همچون واقعه عاشورا.

نگاه ما به واقعه عاشورا از منظر نمادین بودن آن نیست. چرا که از جمله کارکردهای نمادین بودن یک ابژه، ظرفیت الگوسازی آن است و نماد، الگویی خواهد بود برای آنان که از او پیروی کنند. در ادبیات قرآنی، شهید نیز یک نماد معرفی می‌شود. چنانچه خداوند پیامبر (ص) را نیز یک شهید (نماد یا الگو) برای مسلمانان معرفی می‌کند (سوره بقره – آیه 143). در مقابل ما از واقعه عاشورا و از امام حسین (ع) یک اسطوره ساخته‌ایم. اسطوره‌ای که برای ما هویت ساز است. چنانچه ما بخشی از هویت شیعی خود را مدیون امام حسین می‌دانیم. همچنین ما ایشان و سایر ائمه معصوم را که قرار است برای ما الگویی برای زیست مسلمانی باشند، مبدل کرده‌ایم به اسطوره‌هایی که قرار است با قدرت ماورای بشری خود، دست به اعجاز بزنند و مشکلات ما را مرتفع سازند. یا آنکه از آنان برای کاهش آلام و غم های خود استفاده می‌کنیم. بطور نمونه در پایان هر مراسمی که برای بزرگداشت مرگ عزیزی برگزار میگردد، سخنران در انتهای سخن، به تعبیر خود " گریزی هم به صحرای کربلا میزند" و بسته به فرد درگذشته، سخن از مرگ برادر فرزند یا پدر و نیز غم مادر، خواهر یا دختر در واقعه عاشورا بر زبان می‌آورد. این همان کاربرد اسطورهسازی از واقعه عاشورا در کاهش آلام و اندوه است که اندک اندک تبدیل به مولفهای در فرهنگ دینی ما شده است. درباره سایر امامان معصوم نیز داستان به همین صورت است. ما بجای الگو قرار دادن سیره آن بزرگان، تمامی آن‌ها را تبدیل به اسطورههایی کرده‌ایم که وظیفه‌شان هویت بخشی به ما، کاهش آلام و اندوه و رفع مشکلات و گرفتاری‌های ما پیروان آن‌ها است. نکته مهم اینجاست که حکومت‌ها نیز در اسطوره‌سازی امامان شیعه، دور از دسترسِ آدمی ساختن آن‌ها و امتناع از الگوسازی آن بزرگان، نقشی اساسی دارد. کافی است نیم نگاهی به برنامه‌های مذهبی که در شبکه‌های داخلی و خارجی وابسته به نظام سیاسی جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته می‌شوند، انداخته شود تا مشخص گردد چهره‌ای که از امامان معصوم ارائه می‌شود تا چه حد دور از دسترس آدمی و تا چه میزان شبیه به اسطوره‌هایی انسان‌واره و فراتاریخی هستند. قطعاً تا زمانی که چنین نگرشی نسبت به امامان معصوم از جمله امام حسین (ع) و نیز واقعه بزرگی چون عاشورا در بین شیعیان وجود داشته باشد، انتظار تحول در معرفت دینی و بالتبع بهبود شرایط اجتماعی، انتظاری عبث خواهد بود.

(مصادف با عاشورای حسینی)

 منابع مورد استفاده: 1- کتاب ساختار و تاویل متن، نوشته بابک احمدی 2- کتاب از نشانه های تصویری تا متن، نوشته بابک احمدی 3- کتاب دانشنامه اساطیر جهان/ زیرنظر رکس وارنر، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‌پور 4- کتاب اسطوره های موازی. نوشته ج.ف. بیرلین، ترجمه عباس مخبر 5- کتاب اسطوره و واقعیت، نوشته میرچا الیاده، ترجمه مانی صالحی علامه 6- کتاب دوره زبان شناسی عمومی، نوشته فردینان سوسور، ترجمه کورش صفوی 7- کتاب سوسور، نوشته پل بویساک، ترجمه محد امین شاکری 8- مقاله نماد شناسی، گردآوری و نگارش فرگل خطیبی 9- مقاله اسطوره چیست، نوشته دکتر خسرو قلیزاده 10- مقاله مروری بر نظریه نشانه شناسی پیرس، نوشته حامد گنجعلیخان حاکمی      

 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها