نتیجه شکستهای پیدرپی یک جریان سیاسی در انتخاباتهای ریاست جمهوری
حزب تمدن نوین اسلامی و انتخابات ۴ درصدی بعدی
این حزب شامل شخصیتهای سنتی نزدیک به جبهه پایداری است که در مواردی از قبیل قانون حجاب و عفاف، اعتراضات 1401 و اظهارنظرهای مداوم، با هرگونه گشایش فرهنگی شدیدا مخالفت میکنند/ این جریانات، در واکنش به تغییرات شدید فرهنگی و جا ماندن از جامعهی پویا، مجبور به درجا زدن و حتی عقب رفتن میشوند. یکی از ریشههای این واکنش، احساس تحقیر ملی است

بهصورت تاریخی، جنبشهای راست افراطیِ فرهنگی، واکنشی و غیر مولد هستند
مستقل آنلاین/ روز گذشته اولین مجمع عمومی حزب تمدن نوین اسلامی با حضور چهرههای سیاسی نزدیک به تندروها برگزار شد. نشست این حزب که شباهت به تجمع انتخاباتی داشت، با موج واکنشهای فعالان سیاسی مواجه شد.
بررسی خاستگاه، اهداف و مانیفست این تشکیلات نیاز به اطلاعات کاملتری دارد. ولی اغلب رسانهها در فضای مجازی، برای آشنایی با حزب تمدن نوین اسلامی، ناچار به تحلیل اندیشههای موسسین و نشانهشناسی این تجمع کردند.
در باب نشانهشناسی میتوان نشانههایی از فضا و نوشتار دهه ۶۰ را در بنرها و پلاکاردهای نشست مجمع عمومی ردیابی کرد.
از مهمترین جملات درباره این حزب جملهای از فعالان رسانهای بود که حزب تمدن نوین اسلامی مخلوطی از جبهه پایداری و انجمن حجتیه است.
البته در شرایط خاص این روزهای کشور، تاسیس تشکلهای نوظهور به ویژه با هدف مداخله در پروژه جانشینی و تعیین مسیر آینده کشور، بسیار بااهمیت است.
از این جهت نقد و بررسی این حزب و اهداف موسسان آن از اعلام موجودیت در پرابهامترین شرایط کشور و سختترین وضعیت اقتصادی پنجاه سال اخیر، نقدی بسیار ضروری است.
در نشست مجمع عمومی حزب تمدن نوین اسلامی، ۲۷ تن اعضای شورای مرکزی حزب انتخاب شدند:
سیدیاسر جبراییلی، حسین صمصامی، امیرحسین جعفری، حسین مهدیزاده، حسین زمانی میقان، سیدجواد حسینیان، حمزه شکریان، محمدرضا یزدیزاده، الهام رخشنده، محمداسماعیل توسلی، محمد شربتی،حسین شیخ العراقین، سیدمرتضی حسینی، محمد شعبانعلی، سیدمحمدباقر حسینی، عباس جهانبخش، سیدعلی فقیه، علی رحیمی، محمد حقشناس، مسعود مدهنی، روحالله سلگی، امیرحسین شریفی، بهنام گودرزی فرد، محمدسجاد پارسا،محمدوحید صافیاصفهانی،محمدامین نقشبند،مهدی لطفی.
بازرسان منتخب اولین مجمع: علی نیکوکار و باقر ابراهیمی
بدین ترتیب مشاهده میشود چهرههای اقتصاددان نزدیک به جبهه تندروی مجلس در راس این تشکیلات قرار دارند.
امروز در ایران با پدیدهای مواجهیم که در تاریخ اندیشه سیاسی گاهی آن را «تلاقی افراط راست و چپ» (horseshoe theory) یا در موارد خاصتر، «توتالیتاریسم انقلابی» مینامند: جنبشهایی که در عین تأکید بر ستیز طبقاتی یا انهدام ساختارهای اقتصادی موجود (عنصر چپگرایانه)، در حوزه فرهنگی و اجتماعی کاملاً اقتدارگرا، مردسالار، ضد آزادیهای فردی و بهشدت مخالف اقلیتها و دگراندیشاناند (عنصر راستگرایانه).
پایههای فکری حزب تمدن نوین اسلامی:
1- مقابله با گشایش فرهنگی، حقوق زنان و دگراندیشان: این حزب شامل شخصیتهای سنتی نزدیک به جبهه پایداری است که در مواردی از قبیل قانون حجاب و عفاف، اعتراضات 1401 و اظهارنظرهای مداوم، با هرگونه گشایش فرهنگی شدیدا مخالفت میکنند. فروردین امسال، گروهی تندرو در اعتراض به عدم ابلاغ قانون حجاب توسط دولت مقابل مجلس تجمع کردند و نهایتا با برخورد نیروهای نظامی و امنیتی مواجه شدند. یاسر جبراییلی، که چهره اصلی حزب تمدن نوین اسلامی است، در واکنش به برخورد نیروهای امنیتی با حامیان قانون حجاب در توییتی نوشت: «پس گفتید مملکت مال حزب اللهیها است؟!». این توئیت ما را به مورد بعد میرساند.
2- احساس تحقیر: شکستهای پیدرپی این جریان در انتخاباتهای ریاست جمهوری (جلیلی 1392، 1403) و عدم اقبال جامعه به شعارهای تند و متحجرانه این گروه، منجر به ایجاد احساس تحقیر و کینه نسبت به بخش بزرگی از جامعه شده است. از طرفی دیگر، وفاق میان نیروهای اصلاح طلب سنتی و اصولگرایان انقلابی در دولت چهاردهم احساس شکست این گروه را افزایش داده است. بنابراین، این گروه برای تداوم حیات سیاسی و کسب قدرت نمیتواند معتدلتر شود، چرا که نیروهای نزدیک به لاریجانی و سپس قالیباف، پیش از این آن سکوها را پر کردهاند. بنابراین حزب تمدن نوین اسلامی احساس میکند نیازمند چرخش شدیدتر به راست فرهنگی است. اما این چرخش تماما آگاهانه نیست.
بهصورت تاریخی، جنبشهای راست افراطی فرهنگی واکنشی و غیر مولد هستند. یعنی این جریانات، در واکنش به تغییرات شدید فرهنگی و جا ماندن از جامعهی پویا، مجبور به درجا زدن و حتی عقب رفتن میشوند. یکی از ریشههای این واکنش، احساس تحقیر ملی است. افرادی که تا پیش از جنگ دوازده روزه به دنبال فتح تلآویو و سپس واشنگتن بودند و به بهانه واهی «سستی و استحاله» به شهید باقری و سایر فرماندهان شهید حمله و توهین میکردند، در جنگ دوازده روزه، تازه با این واقعیت مواجه شدند که ما توانایی فتح یکایک کشورهای همسایه را نداریم و رفتارهای محتاطانه دستگاه سیاسی و نظامی به دلیل آگاهی ایشان از واقعیتهای موجود بوده. در شرایطی که یک جنبش میانهرو درصورت مواجهه با این واقعیت خواستار افزایش قدرت نظامی و اقتصادی کشور ضمن حفظ صلح میشود، احساس تحقیر ملی برای جنبشهای تندرو و واکنشی به مثابه یک ماده انرژیزا عمل میکند و موجب پیشروی بیشتر آنها در مواضع خود میشود.
3- توهم عدالتخواهی: این گروه، برای اینکه دشمنی خود با نخبگان را توجیه کند، نیازمند یک دستگاه فکری جامع شامل منظومه فکری فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است. در شرایطی که دستگاه فکری فرهنگی و سیاسی توسط پدران معنوی و رویکردهای واکنشی به ایشان دیکته میشود، رویکرد اقتصادی این گروه در راستای همان تفکرات نخبهستیزانه و در قالب گفتمان عدالتخواهی دروغین نمود پیدا میکند.
تئوریسین اقتصادی این حزب، دکتر صمصامی مزرعه آخوند است که در دهه هفتاد و هشتاد با پروندهسازی سنگین برای مرحوم دکتر نوربخش، رئیس اسبق بانک مرکزی نامی برای خویش دستوپا کرد. علت اصلی دشمنی او با دکتر نوربخش، تکنرخی کردن ارز برای اولین بار پس از انقلاب بود که برخلاف مواعظ دکتر صمصامی، منجر به کاهش تورم شد. دکتر صمصامی در سالهای اخیر نیز سفت و سخت از ارز چند نرخی حمایت کرده و عمیقا معتقد است اگر در رسانههای بگوییم دلار 28500 تومان است و به واردکنندگان گوشت هم دلار 28500 تومانی بدهیم، قیمت گوشت تغییر نمیکند. در واکنش به این پرسش که چرا یک سال اخیر قیمت گوشت با دلار 28500 تومانی معادل 40 دلار (4 برابر میانگین آمریکا) شده است، یا چرا تخصیص ارز 28500 تومانی به دارو، جلوی افزایش قیمت دارو را نگرفته، به صادرکنندگان و ثروتمندان حمله میکنند. در نهایت، این جنبش در مباحث اقتصادی به دنبال انحلال طبقات اجتماعی است، اما تا آن روز از رانت ارزی که امثال مدلل را ثروتمند کرده دفاع خواهند کرد و برخلاف شعارهای عدالتخواهی، همچنان زیر چتر صادق محصولی قرار میگیرند.
جنبشها و احزاب تاریخی نزدیک به این نحله فکری، در جهان عبارتند از:
1- جنبش نازیستی استراسرگرایان (Strasserism) – درون نازیسم
گرگور و اوتو استراسر خواستار نازیسمی «ضدسرمایهدار» بودند، اما از نظر فرهنگی بهشدت ملیگرای، ضدلیبرال، ضدیهود و ضد دگرباش بودند.
آنان میخواستند نازیسم را به «انقلاب سوسیالیستی ملی» تبدیل کنند، اما با حفظ اقتدار، مردسالاری و تبعیض قومی.
2. فاشیسم نخستین ایتالیا (Fasci di Combattimento- 1919-1921)
موسولینی در آغاز از سوسیالیسم انقلابی جدا شد اما برنامه نخستین حزب فاشیست، ملیسازی صنایع و مالیات سنگین بر ثروتمندان را پیشنهاد میداد (چپ اقتصادی).
در عین حال، فاشیسم فرهنگیاش کاملاً راست افراطی بود: ضد فمینیسم، ضد آزادیهای مدنی، و ضد دگراندیشی.
3. جنبشهای «سوسیالیسم ملی» غیرآلمانی
در فرانسه: Parti Populaire Français به رهبری ژاک دُریو، از کمونیستهای سابق، ترکیبی از ضدسرمایهداری پوپولیستی و ضدلیبرالیسم فرهنگی.
در بریتانیا: British Union of Fascists به رهبری اسوالد موزلی که از چپ اقتصادی (ملیسازی، کنترل دولتی سرمایه) و راست فرهنگی (اقتدارگرایی، ضد فمینیسم، ضد دگرباشان) توأمان بهره میبرد.
در نروژ و رومانی هم نمونههای مشابهی دیده میشود، بهویژه Iron Guard رومانی، که مذهبی–ملیگرا و در عین حال ضدسرمایهدار بود.
4. انقلاب فرهنگی چین (دهه ۱۹۶۰–۷۰) – جریان «چپ مائویستی افراطی»
از نظر اقتصادی چپترین پروژه قرن بیستم بود (نفی کامل مالکیت، «پاکسازی» طبقات مرفه و روشنفکر).
اما از نظر فرهنگی و اجتماعی بهشدت اقتدارگرا، ضد آزادی عقیده، ضد فردگرایی و حتی سرکوبگر نسبت به زنان و اقلیتهای فرهنگی.
در برخی تفسیرها، این دوره «توتالیتاریسم چپ» با برخی ویژگیهای فرهنگی راست افراطی تلاقی دارد.
5. کامبوج خمرهای سرخ (پل پوت)
از نظر اقتصادی: انحلال مالکیت و حذف طبقات.
از نظر فرهنگی: حذف اقلیتها، تبعیض جنسیتی و مذهبی، ممنوعیت ابراز عقیده، و تقدیس خشونت و پاکسازی – یعنی تبلور تمامعیار توتالیتاریسم با رگههای راست فرهنگی.
6. بعثیسم (در برخی اشکال اولیهاش)
ایدئولوژی حزب بعث در سوریه و عراق در ابتدا ترکیبی از سوسیالیسم اقتصادی، ملیگرایی شدید عربی، و اقتدارگرایی فرهنگی بود.
ضد آزادی سیاسی، ضد دگراندیشی و مخالف برابری جنسیتی – ولی ضد امپریالیسم و ضد سرمایهداری.
7. نئوفاشیستهای پس از جنگ (آمریکای لاتین و اروپای شرقی)
برخی گروههای نئوفاشیست، مانند جنبش Peronismo de derecha در آرژانتین یا جنبشهای «سوسیالیسم ملی» دهه ۱۹۷۰ در اروپای شرقی، همین ترکیب را داشتند:
پوپولیسم اقتصادی چپ، با فرهنگی اقتدارگرا و ضدآزادی.
جمعبندی مفهومی
چنین جنبشهایی معمولاً در سه محور تلاقی دارند:
حوزه جهت ویژگیها
اقتصادی چپ ضد سرمایهداری، ضد بورژوازی، متمایل به ملیسازی یا سوسیالیسم ملی
فرهنگی راست مردسالاری، ضد آزادیهای فردی
سیاسی سیاسی اقتدارگرایی، نفی پلورالیسم، سرکوب دگراندیشی
ریشهی مشترک: احساس «تحقیر جمعی» یا «حقارت ملی»
چنین جنبشهایی معمولاً پس از دورهای از: شکست نظامی، اشغال یا سلطه خارجی، فروپاشی اقتصادی و بیثباتی، یا تحقیر فرهنگی (مثلاً احساس «غربزدگی»، یا از دست رفتن ارزشهای سنتی) پدید میآیند.
در این وضعیت، مردم بخشی از خشم خود را هم متوجه «نخبگان داخلی» میکنند که گویا کشور را فروختند و با دشمن همصدا شدهاند یا بیغیرت شدند، و هم متوجه «بیگانگان» که تحقیرشان کردند.
از دل همین دوگانه، ایدئولوژیای درمیآید که:
از نظر فرهنگی راستگراست (بازگشت به ریشهها، اخلاق سخت، نظم و پاکی قومی یا ملی) و از نظر اقتصادی چپگراست (مجازات طبقه مرفه خائن، مصادره اموال، وعده عدالت اجتماعی ملی).
تحقیر ملی معمولاً سه واکنش متوالی ایجاد میکند:
1. خشم از «بیگانگان»: دشمن خارجی یا اقلیتهای داخلی نماد تحقیر میشوند (یهودیان در آلمان، بورژواهای «غربزده» در چین، استعمارگران در خاورمیانه).
2. خشم از «نخبگان خودی»: نخبگان سیاسی و اقتصادی متهم به خیانت و فساد میشوند.
3. طلب باززایی اخلاقی و پاکسازی ملی: بهجای آزادی و گفتوگو، وعده داده میشود که جامعه با زور و خشونت «پاک» میشود.
در اینجا، چپ اقتصادی به خدمت راست فرهنگی درمیآید: عدالت اجتماعی دیگر هدف نیست، بلکه ابزار بازسازی شکوه ملی میشود.
چرا این ترکیب دوامپذیر میشود؟
وعده عدالت طبقاتی، تودههای خشمگین و فقیر را جذب میکند، ناسیونالیسم اقتدارگرا، طبقات سنتی و محافظهکار را آرام میکند و دشمنسازی فرهنگی (زن مدرن، روشنفکر، اقلیت، دگرباش) پیوندی عاطفی و ساده بین خشم فردی و «نجات ملی» ایجاد میکند.
به این ترتیب، این نوع جنبشها در ظاهر «ضد نخبگان» و «ضد بیگانه» اند، اما در عمل توتالیتاریسمی نو پدید میآورند که از هر دو سو (چپ و راست) میگیرد ولی آزادی را از بین میبرد.
ارسال نظر