خالد توکلی- جامعه‌شناس سیاسی

فساد سیستماتیک و خشونت توسعه‌یافته

مستقل آنلاین/در زندگی فردی و اجتماعی، بحران‌ها و بن‌بست‌های گوناگونی گریبان انسان را می‌گیرد، به همین دلیل در طول تاریخ، نظام‌های سیاسی، نهادها، ارزش‌ها و اصول اخلاقی مختلفی ایجاد شده‌اند تا در لحظاتی که یک یا چند بحران، ذهن و زندگی فرد یا گروه‌های جامعه را فراگرفته و آن‌ها را در بن‌بست گرفتار ساخته است، گره از کارهای فروبسته بگشایند و راه‌های برون‌رفت از بحران به افراد و جامعه نمایانده شود.

حال اگر این نهادها و ارزش‌های اجتماعی به دلایل مختلف از جمله ناکارآمدی قانون و نهادهای متولی آن، فقدان ارزش‌ها و اصولی چون مدارا، احترام متقابل و فرسایش سرمایه اجتماعی نتوانند گذر از بحران را برای فرد و جامعه تسهیل کنند آن‌گاه خشونت در روابط اجتماعی و تصمیم‌های فردی رسوخ می‌کند به‌گونه‌ای که در برخی از موارد، این بحران‌ها چنان عرصه را بر فرد و جامعه تنگ می‌سازند که برای خلاص‌شدن از بحران، با نادیده گرفتن قانون و ارزش‌ها، به صورت خودسرانه عمل کرده و در بسیاری از موارد، چاره‌ای جز حذف فیزیکی خود یا دیگری نمی‌یابند.

مروری اجمالی بر آمارهای آسیب‌های اجتماعی و انحرافاتی که به نوعی با خشونت در ارتباطند نشان از آن دارد جامعه به شدت از خشونت و پیامدهای ناشی از گسترش آن در رنج است. علت اصلی خشونت نیز چیزی نیست جز ناکامی در دستیابی به اهداف، ناتوانی در حل مسائل و گذر از گره‌های فروبسته و کوری که فرد و جامعه را دچار بحران و اختلال  ساخته است.

در این شرایط، افراد جامعه که امکان برون‌رفت و گذر از بحران را ندارند به‌تدریج به چند روش متوسل می‌شوند:  

در جوامع سنتی و در نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک که راه و روش منطقی و مناسبی برای حل بحران و مسائل را ندارند و عمدتاً به جای جسارت رویارویی و شجاعت دانستن، تلاش می‌کنند برخی از افرادی را که در بن‌بست و بحران گرفتار آمده‌اند، نیست و نابود سازند. نحوه برخورد با مخالفان سیاسی یا کسانی که قربانی مسائل اجتماعی هستند، بیانگر آن است که در این جوامع و نظام‌های سیاسی، به حذف انسان به عنوان یک راه‌حل که امکان گذار از بحران را ممکن و میسر می‌سازد، می‌نگرند. در این جوامع قتل، خودکشی، اعدام، ترور و سرکوب مخالفان راه‌حل‌هایی برای خروج از بحران به‌شمار می‌آیند.  

این‌که گروه‌های سیاسی نتوانند با استفاده از روش‌های مسالمت‌آمیز مسائل و اختلافات خود را حل و فصل و یکدیگر را تحمل کنند و به خشونت و درگیری مسلحانه روی آورند یا این که فردی در روابط زناشویی خویش به خشونت و قتل دیگری دست می‌زند، بیش از هر چیز نشانگر آن است که به دلایل مختلف، توانایی حل مساله و رهایی از بحران را ندارند. در حقیقت افزایش میزان خودکشی از این منظر قابل تحلیل است. اگر خودکشی به عنوان نوعی «خشونت علیه خود» تعریف شود، فرد در مواجهه با بحران، به جای تلاش برای رفع بحران، با توجه به این‌که امکان رفع آن نیست، در نهایت دچار استیصال می‌شود و به ناچار خود را از میان برمی‌دارد.

اتمیزه شدن جامعه و گسترش فردگرایی خودخواهانه یکی دیگر از روش‌هایی است که در جامعه‌ای که بن‌بست‌های فراوان وجود دارند، افراد به آن متوسل می‌شوند. اعتماد متقابل میان افراد از یک سو و شهروندان، نهادهای مدنی و نظام سیاسی به حداقل می‌رسد، بدبینی مفرط که «دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد» همه را به این نتیجه ساده می‌رساند که در این آشفته‌بازار چاره‌ای نیست جز این‌که هر فردی باید «کلاه خود را محکم نگه دارد که باد آن را نبرد». حضور فعال در حوزه عمومی و فعال کردن جامعه مدنی به عنوان تلاشی بیهوده تلقی و به انحای مختلف طبقه متوسط تحقیر و تهدید می‌شود.

در این جامعه منافع فردی بر منافع جمعی ترجیح داده می‌شود و نه تنها سازوکارهایی تعبیه نمی‌شود تا معایب فردی به محاسن جمعی تبدیل شوند بلکه معدود کسانی را که بر رعایت ارزش‌ها و اخلاق تأکید بورزند به حاشیه می‌رانند و در نهایت یا باید همراه و همرنگ جماعت شوند یا سرخورده و منزوی گردند. فساد در ابعاد مختلف آن چنان گسترش می‌یابد که حالت سیستماتیک به خود می‌گیرد و چون همه در کوتاه‌مدت می‌خواهند به اهداف خود برسند، فساد مالی و اخلاقی قبح خود را از دست می‌دهد و نوعی زرنگی نیز به‌حساب می‌آید، به همین دلیل نوکیسه‌ها قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند، خودنمایی و نمایش ثروت به یکی از پدیده‌های عامی تبدیل می‌گردد که در تمامی شهرها و حتی روستاها به‌چشم می‌خورد.

 

اتمیزه شدن جامعه به‌گونه‌ای عمل می‌کند که کوچکترین مشکل در جامعه به گرهی کور و ناگشودنی تبدیل می‌شود و چون اعتماد متقابل دچار فرسایش شده است فرد باید به تنهایی با مشکلات روبه‌رو شود. در این شرایط اگر فردی با مشکل یا مساله‌ای مواجه شود به سرعت، اطرافش خالی خواهد شد و کسی حاضر به همیاری و کمک به او نمی‌شود. شبکه‌های مختلف اجتماعی از سنتی گرفته تا مدرن چنان ضعیف، غیر قابل اعتماد و ناکارآمد هستند که توانایی حل مساله و برون‌رفت از بن‌بست‌ها را ندارند، حتی در مواردی ممکن است فشار روحی و روانی را نیز بر فردی که دچار مشکل شده است، وارد کنند.

وضعیت «محمدعلی نجفی» و بحرانی که با آن دست به گریبان بود از این منظر قابل تحلیل است. وی در یک بن‌بست پیچیده گرفتار آمده و به استیصال رسیده بود. همزمان به جریانی سیاسی تعلق داشت که در چنین مواردی که یکی از اعضایش دچار مشکل و مساله می‌شود، برای حل مساله یا ابراز همدردی، کمترین احساس مسئولیت را از خود به نمایش می‌گذارند.

بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان به‌ویژه آنانی که مزه قدرت را چشیده‌اند از چنان سرمایه‌ای برخوردار نیستند که از محنت دوستان خود غمناک شوند، برای برون‌رفت از بن‌بستی که همراه و دوست‌شان در آن گیر کرده و رهایی از غم و مساله‌ای که او را در رنج قرار داده است، خود را به زحمت بیندازند. هدف آن‌ها حفظ قدرت و جایگاهی که در آن قرار گرفته‌اند، است و بس. نجفی ــ به هر دلیل ممکن، حال اشتباه شخصی بوده یا طرحی از پیش تعیین‌شده، برای نابودی او یا ترکیبی از هر دو – در بن‌بست و بحرانی گرفتار آمده بود که به تنهایی، توان گذر از آن بسیار دشوار است؛ بحرانی که هم حوزه خصوصی وی را ویران و هم جایگاه و پایگاه اجتماعی وی را با خطر جدی مواجه ساخته بود. توسل به خشونت که در قالب اقدام به خودکشی و قتل ظهور و بروز یافت، نشان می‌دهد که «نجفی» در مواجهه با این بحران‌ها تنهاست و یاران قدیمی، وی را در این گرداب تنها رها کرده‌اند.

اصلاح‌طلبان و دوستان قدیمی «نجفی» می‌توانستند با همدردی و مشارکت در حل مشکلی که به تنهایی با آن روبه‌رو شده بود مانع از قتل یا خودکشی شوند. خودکشی یا تلاش برای مسموم کردن او که در ماه‌های قبلی روی داده، نشانه خوبی بود که به هم‌فکرانش بفهماند، خطر جدی است. «نجفی» در این دوران دشواری که داشته بیش از هر چیز و هر کس به سنگ صبور و مشاورانی نیاز داشت تا بی‌مزد و منت از او حمایت کنند. انسان وقتی در بن‌بستی گرفتار آمد و به لحاظ ذهنی و عینی راهی برای برون‎‌رفت نداشت، خشونت و در نهایت «حذف» خود یا دیگری به بهترین و آخرین راه تبدیل می‌شود.

حوادثی که در طی سال‌های گذشته در فضای سیاسی کشور روی داده حکایت از آن دارد که نظام سیاسی، نخبگان و جناح‌های سیاسی از جابه‌جایی قدرت و ایجاد فضای مناسب برای گردش نخبگان ناتوان هستند، با گذر زمان تعداد کسانی که حذف می‌شوند و امکان ورود به قدرت از آن‌ها سلب شده، بیشتر شده است. امکان جابجایی قدرت چنان کاهش یافته است که اصلاح‌طلبان بیش از هر زمان دیگری به عدم مشارکت در انتخابات می‌اندیشند.

در واقع رویداد قتل همسر دوم نجفی از این منظر نیز قابل بررسی است که رقابت میان جناح‌های سیاسی از تحمل و مدارا با یکدیگر به مرحله حذف رسیده است، گره‌ها چنان کور شده‌اند که باز شدن آنها در شرایط فعلی و با توجه به فرسایشی که در نهادها و ارزش‌های دموکراتیک به وجود آمده امکان‌پذیر نیست.

 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها