راهکارهایی طلایی برای تقویت هوش هیجانی

یک روانشناس با بیان اینکه غم، خشم، شرم و ترس هیجانات مختلفی هستند که هر انسانی باید تجربه کند، گفت: اگر به هیجانات مختلف خود فرصت درک شدن ندهیم بخش زیادی از ظرفیت درونی خود را مسدود کرده‌ایم.

راهکارهایی طلایی برای تقویت هوش هیجانی

مصطفی نجم‌آبادی در مورد اینکه هوش هیجانی (عاطفی) چیست و چه تعریفی دارد، اظهار کرد: هر فرد ممکن است ذهنیتی درباره هوش هیجانی داشته باشد، اما اساس علم بر تفکیک است و هرچقدر بتوانیم نام‌ها و دسته‌بندی‌های بیشتری برای انواع تجربه‌های هیجانی داشته باشیم، شناخت بیشتری از خودمان پیدا می‌کنیم.

وی با بیان اینکه معمولاً وقتی نمی‌دانیم چه حالی داریم کلافه می‌شویم، درحالی‌که اگر این کلافگی تبدیل به احساس مشخصی شود برایش جواب پیدا می‌کنیم، گفت: نوزادی را در نظر بگیرید که وقتی به دنیا می‌آید درکی از خودش و جهان پیرامونش ندارد، این نوزاد گرسنگی و تشنگی را تجربه می‌کند، اما نمی‌تواند درک کند و به همین خاطر در مقابل هر چیزی که او را آزار می‌دهد گریه می‌کند. مادر احساسات او را نام‌گذاری و دسته‌بندی می‌کند، اینجاست که یک چراغ در ذهن نوزاد روشن می‌شود و تجربه جسمی او آرام‌آرام به کلمه‌ای در مغزش متصل می‌شود. این بزرگ‌ترین اتفاق دنیاست که یک‌چیز مبهم را با ابزار کلمه می‌فهمیم، درک می‌کنیم و برایش راه‌حل پیدا می‌کنیم.

وی افزود: به‌مرور که فرد رشد می‌کند و بزرگ می‌شود این حس را به شکل‌های دیگری تجربه می‌کند؛ در بسیاری از مواقع می‌دانیم که مشکلی داریم، گریه هم نمی‌توانیم بکنیم، فقط می‌دانیم حالمان بد است، اما کاش کسی می‌گفت چرا حالمان بد است و راه‌حلی می‌داد.

این روان‌درمانگر با بیان اینکه هوش هیجانی از اسم‌گذاری درست شروع می‌شود، توضیح داد: فرض کنید مادری اسم‌گذاری برای نوزاد را به‌درستی انجام ندهد، مثلاً به کودکی که گرسنه است بگوید خسته‌ای و باید بخوابی. این اسم‌گذاری اشتباه شروع ماجراست، چون این کلمه با این تجربه و راه‌حل هماهنگ نیست، درحالی‌که وقتی هماهنگ باشد همه‌چیز خوب پیش می‌رود. اینجاست که ما می‌توانیم به همدیگر کمک کنیم که احساس، هیجان و تجربه خود را بهتر بشناسیم، مثل مادری که به فرزندش کمک می‌کند، البته مادر تا جایی می‌تواند این کار را به‌راحتی انجام دهد، ولی وقتی فرزند بزرگ و احساساتش پیچیده می‌شود به‌سادگی نمی‌توان تشخیص داد چه حسی دارد و برای این حس چه راه‌حلی وجود دارد.

وی شناخت اتفاقات درونی و اسم‌گذاری آن را بسیار مهم دانست و گفت: اگر بتوانیم به انسان‌ها کمک کنیم بدانند این احساس چیست و چه راه‌حلی دارد، آن‌وقت است که دیگر کلافه نیستند و حالشان خوب می‌شود.

نجم‌آبادی با اشاره به اینکه حالات آگاهانه انسان یعنی حالاتی که انسان در آن خفته یا بی‌هوش و بی‌حواس نیست اقسام گوناگونی دارد، ادامه داد: به تعبیر دقیق‌تر آگاهی انسان جنبه‌های مختلفی دارد. تا زمان «تتنس، فیلسوف آلمانی» گفته می‌شد ما انسان‌ها دو بخش معرفت و اراده داریم، اما این فیلسوف احساسات و هیجانات را نیز به آن دو اضافه کرد. ما یک شناخت داریم که به اراده انجام دادن فعل تبدیل می‌شود و چیزی که این شناخت را تبدیل به انجام فعل می‌کند هیجان، احساس و عاطفه است.

وی با اشاره به اینکه هیجان و عاطفه عامل اصلی رسیدن ما به اهداف و خواسته‌هایمان است، افزود: قبل از دیوید هیوم همه فکر می‌کردند انسان موجودی عاقل است و همه‌چیز را بر اساس عقل انجام می‌دهد، ولی هیوم حرف عجیبی زد و گفت این‌طور نیست، ما بیش از اینکه طبق عقل و منطق رفتار کنیم، احساسی داریم که با منطقمان آن را توجیه می‌کنیم.

آنچه اتفاقات درون ما را مدیریت می‌‍کند

این روانشناس با تأکید بر اینکه اصلی‌ترین چیزی که اتفاقات درون ما را مدیریت می‌کند هیجانات و احساسات است نه عقل و منطق، گفت: این نظریه دنیا را تغییر داد و الان هوش هیجانی یک بحث مهم است، چون می‌دانیم که هیجان مهم‌تر از منطق است. اینکه همه می‌دانیم کاری ازنظر منطقی بد است، اما انجام می‌دهیم به خاطر این است که هیجان و احساس ما غلبه دارد.

وی با اشاره به اینکه هرکسی به تجربه خود رجوع کند می‌بیند که بیشتر از اینکه انتخاب‌ها و تصمیم‌های ما بر اساس عقل و منطق باشد بر اساس احساس است، تصریح کرد: واقعیت این است که عمق تصمیم‌گیری‌ها و اتفاقات زندگی ما به احساس وابسته است و نه منطق، بنابراین اینکه احساسمان را تنظیم کنیم خیلی اساسی‌تر از این است که شناختمان را درست کنیم.

این روان‌درمانگر با بیان اینکه یک‌سری احساسات در انسان وجود دارد که هوش هیجانی این احساسات را می‌بیند، گفت: احساسات به ما راه و مسیر را نشان می‌دهند. البته احساسی تصمیم گرفتن در فرهنگ ما به این معنا است که به عواقب تصمیماتمان فکر نکنیم، اما درواقع کمی متفاوت است.

تفاوت آی‌کیو و ای‌کیو

وی در مورد تفاوت آی‌کیو (IQ) و ای‌کیو (EQ) نیز گفت: آی‌کیو برای اولین بار در فرانسه طراحی شد، تا ببیند افراد چقدر توانایی در ریاضی و منطق دارند و چقدر می‌توانند کار‌های حرفه‌ای‌تری انجام دهند، آن زمان این ذهنیت وجود داشت که هرکسی آی‌کیو بالاتری دارد به درد کار‌های والاتر می‌خورد و موفق‌تر خواهد بود، اما به‌مرور به این نتیجه رسیدند که آی‌کیو چیز مهمی است، اما لزوماً همه موفقیت‌ها را تعیین نمی‌کند، ضمن اینکه آی‌کیو قابل افزایش نیست و بخش زیادی از آن به ژنتیک برمی‌گردد.

این روانشناس با اشاره به اینکه افراد موفق در دنیا لزوماً آی‌کیو بالایی ندارند، گفت: وقتی موفقیت را در آدم‌های موفق در دنیا بررسی کردند دیدند مدل‌های متنوعی دارد، مثل یک ورزشکار موفق که شاید آی‌کیو بالایی نداشته باشد، اما زندگی خوب و موفقی دارد.

وی به تعریف هوش‌های ۹ گانه از سوی گاردنر اشاره و اظهار کرد: هوش موسیقیایی، کلامی، مکانی، بدنی، منطقی، بدنی، اقتصادی، طبیعی و عاطفی اقسام ۹ گانه هوش است، اما در این میان هوش عاطفی اهمیت زیادی در زندگی انسان دارد، چون روابط برای ما انسان‌ها اهمیت زیادی دارد؛ رابطه با آدم‌ها، با خودمان و اتفاقات، اما چیزی که می‌تواند این رابطه را بهبود دهد هوش عاطفی است. هوش عاطفی کمک می‌کند ما در روابطمان بهتر باشیم و این یعنی اتفاقات خوب در زندگی و برداشته شدن محدودیت‌ها در زندگی.

مصطفی نجم‌آبادی با بیان اینکه تعریف علمی و رسمی برای آی‌کیو زیاد است، افزود: از منظر علمی هوش هیجانی یعنی توانایی دریافت دقیق هیجانات خود و دیگران، درک اینکه عواطف و هیجانات ما حامل چه پیامی در رابطه با دیگران است و مدیریت عواطف و هیجانات خود و دیگران. البته تعریف هوش عاطفی مورد بحث است و مرزهایش هنوز قوی و متقن نیست، اما کافی است بدانیم هوش عاطفی اهمیت زیادی دارد.

هوش هیجانی چه کمکی به ما در زندگی می‌کند؟

وی با بیان اینکه کسی که هوش هیجانی بالایی دارد احساسات خودش و دیگران را به‌خوبی می‌فهمد و می‌تواند این احساسات را مدیریت کند، گفت: هوش هیجانی می‌تواند کمک زیادی به ما در زندگی بکند، درحالی‌که کسانی که هوش هیجانی پایینی دارند ممکن است کیفیت ارتباط با اطرافیان خود را در زندگی از دست بدهند.

این روانشناس از هیجانات و احساسات به‌عنوان راهی برای یکپارچه شدن سریع و تند اطلاعات یاد کرد و افزود: وقتی می‌خواهیم منطقی به نتیجه برسیم تفکرمان آرام می‌شود و باید همه‌چیز را تجزیه و تحلیل کنیم، ولی تفکر هیجانی بسیار سریع است و زود به نتیجه می‌رسیم. البته با تفکر هیجانی امکان اشتباه وجود دارد، اما سرعت تحلیل بالاست.

وی با اشاره به اینکه اگر می‌خواستیم با تفکر منطقی، خطرات و اتفاقات و بدی‌ها را شناسایی کنیم تا الان نسل انسان از بین رفته بود، توضیح داد: در حوزه روان‌درمانی دو رویکرد فکری شناختی و هیجانی وجود دارد؛ شناختی‌ها معتقدند اگر شناخت را تغییر دهیم رفتار آدمی تغییر می‌کند، اما هیجانی‌ها یک گام عقب‌تر می‌آیند و می‌گویند اگر هیجان تغییر کند، شناخت و بعد رفتار تغییر می‌کند. امروز دنیا به سمت دیدگاه هیجانی تمایل بیشتری دارد.

نجم‌آبادی با یادآوری اینکه در بیشتر مواقع تاریخی تصمیم‌گیری سریع بر اساس هیجانات ما را نجات داده، گفت: البته در برخی مواقع هم این تصمیمات هیجانی مشکلاتی به وجود آورده است، مثل زمانی که دچار خشم و عصبانیت شده و تصمیم می‌گیریم.

وی با تأکید بر اینکه هیجانات انسانی باید درک شود و نسبت به آن آگاه باشیم، تصریح کرد: هیجانات باید از فیلتر منطق عبور کند و به عمل بینجامد. اگر هیجان به مرحله خوبی نرسد، زندگی خوبی نخواهیم داشت.

هیجانات مختلف خود را بشناسید

این روانشناس با طرح این سؤال که در طول روز چقدر هیجانات مختلف دارید؟ گفت: غم، خشم، شرم و ترس هیجانات مختلفی هستند که هر انسانی باید تجربه کند. هر فرد باید ببینید در طول روز چه هیجانات مختلفی تجربه می‌کند، اما اگر هیجان نداشته باشید و یا تعداد هیجانات کم باشد یک جای کار می‌لنگد، یعنی یا هیجانات خود را نمی‌شناسید و یا خفه‌اش کرده‌اید.

وی با تأکید بر اینکه باید به هیجانات مختلف اجازه بروز بدهیم، تصریح کرد: اگر به هیجانات فرصت بروز ندهیم بخش زیادی از ظرفیت درونی خود را مسدود کرده‌ایم، درحالی‌که اگر راه بروز این ظرفیت باز شود اتفاقات بهتری برای ما رقم می‌خورد.

وی به برخی از ویژگی‌های افراد دارای هوش هیجانی بالا اشاره و خاطرنشان کرد: افراد دارای هوش هیجانی بالا فکر‌های باز و وسیعی دارند، شنونده‌های خوبی هستند، حقیقت را انکار نمی‌کنند، سرزنش و اضطراب اضافی ندارند و وقتی دچار اشتباهی می‌شود عذرخواهی می‌کند.

مریم هاشمی، روانشناس نیز پیرامون هوش هیجانی گفت: رفتار ما تحت تأثیر لیمبیک مغز یا بخش عاطفی است که علاوه بر آنکه در یادگیری، حافظه، میل و اشتیاق نقش دارد، انبار عواطف و هیجان‌ها نیز است.

وی افزود: وقتی اتفاقی می‌افتد لیمبیک اعلام وضعیت هشدار می‌کند، تلگراف عصبی به اعصاب می‌فرستد و قبل از آنکه مغز متفکرانه بخواهد عکس‌العمل نشان دهد، ماشه رفتار‌های تکانشی می‌چکد (چه برسد بخواهد درستی یا نادرستی رفتار را قضاوت کند). این‌گونه می‌شود که قسمت عقلانی درست کار نمی‌کند و تصمیمات آنی در برابر موضوعی می‌گیرد!

آیا می‌توان این وضعیت را کنترل کرد؟

وی درباره کنترل این وضعیت توضیح داد: به کمک هوش عاطفی (هیجانی) که بیشتر از اینکه تحت تأثیر ژنتیک باشد، بر اثر یادگیری اتفاق می‌افتد، می‌توان رفتار‌های تکانشی و هیجانی را کنترل و بهبود بخشید.

این روانشناس ادامه داد: افکار خودکار به‌سادگی وارد ذهن ما می‌شوند و به‌راحتی قابل باور هستند، اما معمولاً نادرست‌اند، به‌سختی می‌توان آن‌ها را متوقف کرد، سودمند و مفید نیستند و مضطربتان می‌کنند. حال هنگامی‌که در برابر هیجانی قرار می‌گیرید، تنها به کمک یادگیری هوش هیجانی می‌توانید بفهمید که اسم هیجان چیست؟ چه احساسی را در شما ایجاد کرده؟ و باعث چه رفتاری می‌شود؟

وی با بیان اینکه وقتی هیجان، درست نام‌گذاری شود و احساس دیده شود، رفتار درست را از خود بروز خواهیم داد، گفت: در غیر این صورت در گرداب رفتار‌های هیجانی و نادرست خواهیم افتاد و روابطمان دستخوش مشکلات بسیاری خواهد شد.

هاشمی با اشاره به نقش هوش هیجانی در تمام مسائل زندگی ما، تصریح کرد: هوش هیجانی باعث می‌شود من بتوانم درباره ارزش‌هایم به‌صورت شفاف صحبت کنم، نسبت به ارزش‌های دیگران پذیرا باشم، مسئولیت رفتارهایم را بپذیرم، وقتی کسی رازش را پیش من می‌سپارد، ارزیابی اهمیت فاش کردن یا نکردن آن را به عهده خودم نگذارم و … به کمک هوش عاطفی است که می‌توانم انعطاف‌پذیری در برابر مسئله داشته باشم و همین طور فرایند همدلی را بدون آسیب به خود انجام دهم و به فهم درستی از زیستن برسم.

این روانشناس در خاتمه خاطرنشان کرد: دنیای امروز به افرادی با هوش هیجانی بالا نیاز دارد تا بتوانیم به کمک آن باوجود عدم توافق‌ها در برخی زمینه‌های ارتباط، راه‌حل مناسب پیدا کنیم که برای هر دو طرف کارآمد باشد و به سلامت روان فرد کمک شایانی کند.

منبع : ایسنا

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها