محمود زمانی قمی استاندار اسبق در گفتگو با مستقل:
باید دستاندرکاران اداره کشور دست به تغییرات بنیادین بزنند
زمانی قمی میگوید: کمهزینهترین مسیر آن است که دستاندرکاران اداره کشور دست به تغییرات بنیادین بزنند و اعتراضات را به رسمیت بشناسند و از ذخیره دانایی کشور بهره جویند. تجربه نشان داده توصیه دلسوزان با بیمهری روبهروست اما روشهای خشونتپرهیز منطقی است. زیرا تا به حال دولت نه تنها قادر به حل مشکل نبوده بلکه خود تولید کننده مشکل است.

اعتراضات سال ۱۴۰۱ به واقع تمامی صحنهبندی سیاسی داخل و خارج را دچار تغییر کرد، زیرا دیگر نمیتوان با رویکردهای سابق نسبت به چالشهای فعلی جامعه برخورد کرد و با نگاه سنتی به تحلیل نسل z پرداخت. در این بین اصلاحطلبان فصل مهمی از چالشِ برخورد با پدیدههای جدید بودند. در مواجهه اصلاحطلبان با معترضین معلوم شد چه اندازه آموزههای اصلاحی از صحنه سیاسی توسط جوانان کنار زده شده و دیگر حرف این جناح سیاسی خریداری میان بخش عظیمی از جامعه ندارد. از سوی دیگر تغییر تاکتیک و حتی تغییر محتوای نظریات احزاب و چهرههای اصلاحطلب نیز نتوانسته اقبال عمومی به این جریان را بازگرداند.
استعفای بهزاد نبوی از ریاست جبهه اصلاحات ایران و عدم تمایل برای کار در این حوزه با توجیه کهولت سن، شاید به دلیل همین فقدان توجه جامعه به نظرات اصلاحی باشد.
جهت بررسی موضوع فوق گفتگو کردیم با محمود زمانی قمی فعال سیاسی اصلاحطلب و استاندار دولت خاتمی و روحانی که در ادامه مشروح آنرا میخوانیم:
اعتراضات اخیر تا چه حد صفبندی جدیدی از جریانات سیاسی ایران به نمایش گذاشت؟
پرداختن به موضوع اعتراضات و جنبش زن، زندگی، آزادی باید در دو سطح مورد بررسی قرار بگیرد. اول بخش ویژگیهای جنبش است که به اختصار برخی از آنها را بیان میکنم. اعتراضات امروز ایران با اعتراضات ما قبل خود تفاوت جدی دارد. یک ویژگی مهم تولد این نسل در دنیای دیجیتال است و ویژگی دیگر فقدان زبان مشترک نسل جدید با حاکمیت و زندگی با اینترنت، اکوسیستم سیاست را دچار مشکل کرده و سیاست را امری اجتماعی نموده است. ارتباط این نسل با سامانه رسانهای کشور از مرحله اختلال عبور کرده و به قطع کامل رسیده است. جوانان معترض نماد شکاف رسمی و غیررسمی در هنجارهای ایران هستند. این نسل تسلیمناپذیرند.اینها برخلاف نسلهای قبل خود که آرمانگرا بودند، عملگرا هستند. پدیدهی اعتراضات جاری ایران، جنس خطی ندارد و بیشتر از قواعد دنیای عدم قطعیت پیروی میکند.
بنابراین درک زوایای آن برای سیاستمداران کشور، که با ابزارهای سنتی مسائل را تجزیه و تحلیل میکنند بسیار مشکل است. نسل معترض از ابهام واهمهای ندارد، این نسل دنیای بدون اینترنت را ندیده و صحبت از قفل و بست را به سخره میگیرد. دانایی نسل جدید چندین برابر نسلهای ماقبل خود میباشد.
اما وجه دوم ریشههای شکلگیری اعتراضات است؛ ایران با مسائل متعددی در حوزههای سیاسی و اجتماعی رو به رو میباشد. این مسائل محصول سامانهی مسئلهساز کشور است. سامانهی مسئلهساز کشور، سیاستهای نادرست و کژکارکردیهای آن است.
سیاستهای امروز ایران هر روز بر تعداد چالشها میافزاید و مسائل جدید تولید میکند، بنابراین جنبش جاری ایران را میتوان یکی از خروجیهای سیاستهای نادرست جاری کشور تلقی نمود.
قاعدتا اعتراضات هنجارهای جاری کشور را، در فرم و محتوا نشانه گرفته است و به همین دلیل صحنهبندی سیاسی کشور تحت تاثیر پیامدهای آن دچار تغییرات جدی شده که به اختصار اشاره میدارم.
تشکیل چند جبهه پس از اعتراضات:
جبهه نخست
شکلگیری مدافعان وضع مستقر که به هیچ توصیه و هشداری توجه نمیکنند و وضع جاری را مطلوب ارزیابی میکنند.
جبهه دیگر
اپوزیسیون خارج از کشور که خواهان براندازی نظم مستقر میباشد و حمایت رسانههای جهانی و محافل هنری و مدنی و حتی دولتها و جمعی از ایرانیان خارج از کشور را با خود دارد.
جبهه سوم
خردمندان کشور در داخلند که البته این بخش از دانایان در خارج از کشور هم حضور دارند و ایرانیان در هر جا که حضور داشته باشند قابل احترامند و به هیچ وجه نباید بین خردمندان درون و بیرون دوگانهای ایجاد شود. در عین حال این گروه تمایلی به روشهای خشن هم ندارند و به ایران و سربلندی آن میاندیشند.
بنظر من جبههی سوم بزرگتر از دو جبههی قبلی است و اگر متحد عمل کند در آینده کشور تاثیر خواهد گذاشت. جنبش جاری پیکربندی سیاسی ایران را تغییر داده و به شکل بیسابقهای معادلات گروهها را بههم ریخته است و امروز نه اصولگرایان نه اصلاحطلبان زبان مشترک با جوانان معترض ندارند. جنبش جاری از هیچ یک از نمادهای دینی و مذهبی برای معرفی خود استفاده نکرده و از طرف دیگر بر نهادهای دینی و سازمان روحانیت در کشور تاثیر گذاشته و میتوان مدعی شد از اعتبار آنان نزد جامعه کاسته است.
در این بین اصلاحطلبان با مواضعی مبهم، مشخص نشد که کجای زمین بازی قرار گرفتهاند. آِیا این اعتراضات انگیزه برای بازگشت به اصلاحات جدی توسط حاکمیت را تقویت میکند یا حاکمیت نیز مانند مردم به عدم کارکرد سیاسی اصلاحطلبان پی برده است؟
اصلاحطلبان با رویکردهای گذشتهمحور نمیتوانند با چالشهای جدید روبهرو شوند. جنبش از پدیدههای غیرقابل پیشبینی میباشد و اصلاحطلبان برای ارتباط با این جریان فاقد مهارت لازم میباشند. جریان اصلاحی کشور سعی نموده با حضور در ساختارها به اصلاح مشکلات بپردازد اما اتفاقات اخیر ثابت کرد این روش غیرقابل اجراست. در چند ماه گذشته اظهارات اصلاحطلبان نشان داد که در ارتباطگیری با نسل معترض مشکل دارند. اصلاحطلبان باید با طراحی نو با چالشهای جدید رو به رو شوند. اصلاحطلبان برای بقای خود به تحقق دو عنصر نیاز دارند. انسجام در درون، تعامل با پیرامون و تقویت قدرت اقناعسازی جامعه!
اصلاحطلبان امروز از انسجام در درون برخوردار نیستند و قدرت اقناعسازیشان نیز دچار اخلال شده است. جریان اصلاحی با اصلاحطلبان تفاوت دارد. جریان اصلاحی ریشه تاریخی دارد و قضاوت درباره آن نباید با عناصر اصلاحطلب یکی دیده شود. باید عرض کنم جریانی که فاقد مدیریت ناشناختههاست و از انسجام در درون و قدرت اقناعسازی در پیرامون به اندازه کافی برخوردار نیست و انتظاری جز ابهام در موضعگیریها نمیتوان از آنها داشت. البته بیانیه اخیر آقای خاتمی میتواند جریان اصلاحطلبی را وارد مسیری جدیدی کند و احزاب و تشکلها را وادار به سازماندهی نو کند.
فکر میکنید برای عبور از چالشهای پیش رو چه باید کرد؟
کمهزینهترین مسیر آن است که دستاندرکاران اداره کشور دست به تغییرات بنیادین بزنند و اعتراضات را به رسمیت بشناسند و از ذخیره دانایی کشور بهره جویند. تجربه نشان داده توصیه دلسوزان با بیمهری روبهروست اما روشهای خشونتپرهیز منطقی است. زیرا تا به حال دولت نه تنها قادر به حل مشکل نبوده بلکه خود تولید کننده مشکل است. حاکمیت باید با تخریب خلاق روشهای نادرست و گذشتهمحور را کنار بگذارد و با شجاعت با مسیرهای غلط خداحافظی کند.
در مرحلهی دوم با انتخاب تنش خلاق، جبهه خردمند ایران از فرهنگیان و دانشگاهیان و کارگران و اقوام و مذاهب را برای برونرفت از چالش مشارکت دهند. در تنش خلاق همهی اهل خرد حضور دارند و دیگر راهبرد خودی و غیرخودی و انقلابی و غیرانقلابی در تنش خلاق جواب نمیدهد. باید ایران را به مرحله خردورزی وارد کنیم و بالاخره با اقتباس خلاق برنامههای موفق سایر کشورها برای عبور از بحرانها را مطالعه، دستهبندی و بومیسازی کنیم و از آنها بهره جوییم.
تقویت جبهه خردمندان در داخل کشور برای تاثیر بر رویکردهای جاری ایران یک ضرورت است و سیاستهای جاری کشور قادر به عبور دادن ایران از بحرانهای جاری نیست و اگر این روند ادامه یابد باید منتظر بن بست بیشتر و ویرانی آن باشیم.
استعفای آقای بهزاد نبوی از جبهه اصلاحات را چگونه ارزیابی میکنید؟
در نگاه اول به دلایلی که خود ایشان اعلام کردند میتوان توجه کرد که به هر حال با توجه به سن بالا و بیماریهایی که دارند خودشان اعلام کردند علاقهای به ادامه فعالیت در آن سمت ندارند.
این یک روایت است، اما من میخواهم از دریچه دیگری به این مسئله بپردازم. شورای هماهنگی اصلاحطلبان زمانی شکل گرفت که ما شاهد حضور و شکلگیری جنبش جاری در ایران نبودیم و هنوز این اعتراضات در خیابان شکل نگرفته بود و بسیاری از مسائلی که ایران با آن مواجه است را، در روزهایی که این جبهه شکل گرفت شاهد آن نبودیم. قاعدتا در آن زمان جریان اصلاحطلبی و این شورا، با رویکردهای گذشتهی خودش با مسائل ایران مواجه میشد و کمابیش میتوانست راهبری کند. اما بعد از بروز و ظهور حوادث اخیر پیامدهای اعتراضات بر تمامی بخشهای سیاسی کشور تاثیر گذاشت و همه احزاب و تشکلها تاثیر گرفتند. حضور آقای بهزاد نبوی در مدیریت جبهه اصلاحات قبل از جنبش باید به یک شکل بررسی شود، بعد از این جنبش نیز شورای هماهنگی برای مواجهه با چالشها باید شکل تازهای را طراحی کند. از این منظر میتوان گفت که پیامدهای اعتراضات جاری شاید تاثیری بر فعل و انفعالات شورا داشته است. من اینجا تاکید میکنم که آقای بهزاد نبوی یکی از سرمایههای صالح، فکور، صادق و سالم کشور است و هرکجا باشد مورد احترام جریان اصلاحی است و من امیدوارم شورای هماهنگی و جریان اصلاحطلبی با رویکردهای نوین و خلاقانه بتواند در کمک به بخشهای دیگر، خردمندانه عمل کند و در جهت ذخیره دانایی کشور به وظیفه تاریخی و سیاسی و اجتماعی خود در این مقطع حساس عمل کند.
ارسال نظر