ستیز با دو مرکزیت ایرانیت و تشیع 

مجید کریمی/ کارشناس قفقاز 

تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس، این گفت با صوتی رسا "فریاد آذربایجان"  (بهجت تبریزی متخلص به شهریار)

 

گویا حرکت هماهنگی در ترکیه آغاز شده که پس از وارونه سرایی‌های اخیر اینک برخی از مقامات حزب ائتلافی با حزب حاکم نیز هم داستان شده و پروژه ضد ایرانی را که پیشتر هشدار داده بودیم آشکارا به زبان می‌آورند. به‌راستی سبب این رفتار خارج از عرف سیاسی و منافع ملی ترکیه در روابط دو کشورِ دوست چه معنا دارد؟ با ایران و ایرانی صلح دوست، سرِ ستیز از چه روست؟ ما ریشه تاریخی آن را دانسته و نیک بر آن آگاهیم و خوب می‌دانیم که این گروه اندک بال و پر داده شده، داغ چه حسرت تاریخی را در دل دارند و غافل از آنند که جایگاه سیمرغ عرصه آنان نیست.

۱. پیش از آنکه به این موضوع بپردازیم از مقطعی تاریخی آغاز می‌کنیم تا به درستی از دکترین نئوعثمانیسم رمزگشایی شود. در اینجا به پاسخ شاه طهماسب یکم پادشاه ایران به سلطان سلیمان قانونی در سنه ۹۶۱ هجری اشاره داریم: "بدان دعوی باطل که کرده بودی و مهملاتی که در رشته نامربوط کشیده بودی که در این مرتبه مملکت عراق و آذربایجان و فارس....را به خاک تیره برابر ساخته مراجعت خواهیم کرد. این عبارت و استعارت غدیری بود بی آب و چراغی بود بی روغن و لفظی بی معنا و قالبی بی جان." پاسخ شاه طهماسب را پس از شکست قشون عثمانی در پنج جنگ و در منطقه دریاچه وان آوردیم تا با توجه به ادعاهای چند روز گذشته برخی مطبوعات ترکیه نسبت به چند شهر ایران، به ذهنیت تاریخی عثمانی‌ها اشاره شود که همچنان در حصر قبیلگی و جهان کوچک خود، راه را گم کرده‌اند. 

فهم‌های کهنه کوته نظر، صد خیال بد، در آرد، در فکر/ بر سماع راست، هر کس چیر نیست، لقمه ی هر مرغکی، انجیر نیست (مولوی) 

 

۲_  خطاب ما به آنان است که در آنکارا ماموریتی جز تخریب روابط و پیوندهای عمیق دو ملت بزرگ ایران و ترکیه را ندارند و در پاسخ به آنان که نوشتند ایران هراسید و لرزید می‌نویسیم که شیر ایران نهراسید و نلرزید که خروشید و غرید. آری خروش ما و ندای ما تنها یادآوری ملتی است که کوچکترین زمزمه شرارت را برنمی‌تابد. 

 

ارتقای ما میسر می‌شود با سوختن، برفراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما (فرخی یزدی)

 

یادآور می‌شویم که ایرانیان صاحبان چند هزار ساله این مرز و بوم ملتی صلح پیشه‌اند و دست کم پس از تاسیس دولت بزرگ هخامنشیان، دو هزار پانصد سال است که با وجود حملات سپاهیان دشمن از شرق و غرب، پی در پی از جغرافیای تاریخی خود دفاع می‌کنند و در تاریخ خود به‌ویژه قرون اخیر هرگز بنای تعدی و غارت و کشتار را در هیچ سرزمینی نداشته، مگر اینکه متعلق به ایران بوده و مورد تجاوز قرار گرفته و در پی استرداد آن، اقدام به جنگ کرده‌اند. 

۳_ ذهنیت ما همچون ذهنیت جماعت نئوعثمانی‌ها (مردم ترکیه از این جماعت جدا هستند) نگاه کوته بینانه جغرافیایی و توسعه‌طلبی نژادی نیست. عثمانی‌ها اساسا از ظهورشان در سال ۱۴۵۳ تاکنون دغدغه گسترش جغرافیا و تجاوز داشته و در آینده نیز خواهند داشت. نگاهی به تاریخ آناتولی پس از ظهور سلطان محمد، به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه و به تدریج آن‌ها بر شرق آناتولی تاخته و قلمرو خود را به قلمرو اوزون حسن در سده پانزدهم میلادی تعمیم دادند.

نئوعثمانیسم فاقد این ویژگی است زیرا هنوز ذهنیت قبیلگی بر ساخت فکری برخی از روسای آن سایه انداخته است. موفق نبودن ترکیه در حوزه تعامل با جهان و پیرامون خود (در حوزه جهان بینی) ناشی از تفکر قبیلگی است که چهارصد سال بر تاریخ عثمانی سایه انداخت و سرانجام نیز منجر به اضمحلال آن شد. شوربختانه در ترکیه جدید نیز، در بر همان پایه گذشته می‌چرخد و تفکر میلیتاریستی و نژادی موجب شده که ترکیه همواره در تعامل با ملت‌های همجوار در معرض تنش و مخاصمه دائمی باشد. مورخان قرون اخیر بهتر از هر کس می‌دانند که دکترین عثمانی بر سه محور قوم‌گرایی، عصبیت دینی و گسترش جغرافیایی قرار داشته است. جغرافیای بسته قسطنطنیه در غرب آناتولی، ژئوپلتیک صاحبان جدید این جغرافیا را تامین نمی‌کرد. از این روست که از روز نخست فتح قسطنطنیه  در سال ۱۴۵۳، شاهد دور جدیدی از غارت و تجاوز به مرزهای دول و ملل پیرامون به بویژه گسترش به شرق و جنوب آناتولی در شامات و قفقاز بوده‌ایم. بنابراین "دغدغه خاک" دغدغه اصلی فاتحان قسطنطنیه و مهاجران جدید آناتولی در باب عالی بود.

۴_ عثمانی‌ها برای تاخت و تاز به شرق با دو مرکزیت در جهان اسلام و شرق روبرو بودند: یکی مرکزیت ایران و دیگری مرکزیت تشیع. بنابراین هنگامی که در قسطنطنیه می‌نشستند و به شرق نگاه می‌کردند حوزه تمدنی ایران را دروازه شرق می‌دیدند. دروازه و سرزمینی که بیشترین مفاخر ادب، صنعت و علوم دروه پس از اسلام را در خود پرورانده است و اکنون نیز در جهان اسلام گاهواره دانش، خرد و فلسفه است. به درستی که جایگاه ایران نه برای ترکیه که برای بسیاری از کشورهای جهان وسوسه انگیز و حسرت‌آور است. ایلبر اورتایلی ایران شناس ترکیه با صراحت می‌گوید: "ایران شروع مدنیت ماست، ریشه مدنیت ماست. برای ما برای ما ترک‌ها مدنیت ایران بسیار مهم است." 

تمام مجادله عثمانی‌ها برای از بین بردن این دو مرکزیت بود که طی ۵۰۰ سال با شکست روبرو شدند. از ۱۸ قرارداد  صلحی که آن‌ها با ایران داشته‌اند آن‌ها درهمه موارد عهدشکنی کردند و بلافاصله پس از قرارداد صلح، یکسال نشده که عهد شکسته و لشگرکشی کرده و به مرزهای ایران از وان گرفته تا دیاربکر (آمد) حمله ور شدند. 

۵_ همه ژئوپلتیک ترکیه طی ۵۰۰ سال گذشته محدود به تفکر کوته‌بینانه گسترش خاک و نژاد بوده است. همین نکته است که تفاوت میان جهان بینی ایرانی و جهان بینی غیر ایرانی را به نمایش می‌گذارد. جهان بینی که هم می‌تواند در مرکزیت آناتولی یعنی قونیه نماینده‌ای از فرهنگ و هنر ایرانی یعنی مولانا جلال‌الدین را به نمایش بگذارد و هم می‌تواند در شهر گنجه با نظامی گنجوی شاعر شیرین سخن ایرانی، خود را بیآراید. 

برای همین است که مولوی در بیان اندیشه خود، تفکر و جهان بینی ایرانی را بزرگتر از مفهوم سرزمین تعریف کرده است و می‌گوید: 

پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از هم زبانی بهتر است (مثنوی مولوی)

 

جهان بینی ایرانی، نقطه و جغرافیا نیست. همانگونه که مولوی می‌فرماید: ای برادر تو همان اندیشه‌ای/ مابقی خود استخوان و ریشه‌ای، می‌توان دریافت که تفاوت جهان بینی ایرانی و عثمانی در "گزاره انسانی و نژادی" خلاصه می‌شود. 

۶_ عثمانی‌ها برای درهم شکستن این دو مرکزیت ایرانیت و تشیع بدیلی نداشتند و کوشیدند تا با خلاء حضور ایران در دو مقطع ۱۸۲۸ تا ۱۹۱۸ و سپس از سال ۱۹۹۱ تاکنون و البته با کم‌کاری ایران جای پایی چندان مطمئن بیابند. پسا جنگ قره باغ این فرصت را به‌خوبی در اختیار آن‌ها گذاشته است. بهترین ترفند برای این جماعت آن است تا پیوندهای شیعیان را با مرکزیت آن با شعارهای قومی و نژادپرستانه جایگزین کرده و هویت جدیدی را ایجاد کنند و آنگاه آن‌ها را در خدمت خود در آورند. زیرا ترکیه امروز نیازمند باز تعریف ژئوپلتیک بزرگتری فراتر از جغرافیای باریک امروزینش است. 

نئوعثمانیسم با تجربه ۴۵۰ ساله اسلافش، دست به کار شده است تا پیوندهای میان ایران و جمهوری آذربایجان را در باکو هدف قرار دهد زیرا می‌داند هویت ایرانی و شیعی دو مولفه استراتژیک وحدت و قدرت ماست. 

 

۷_ رویکرد نژادپرستانه جریانی حاکم در ترکیه امروز البته که برخلاف مصالح مردم این کشور است. سندروم سور (عهدنامه سور) همچنان ذهنیت اردوغانیسم را آزار می‌دهد و میثاق ملی مورخ ۱۹۲۰ همچنان آن‌ها را دچار توهم و وسوسه توسعه‌طلبانه کرده است. سیاست قوم‌گرایانه کنونی ترکیه بی‌گمان برای وفاق ملی و وحدت ترکیه در جغرافیایی که مرکب از اقوام گوناگون تاریخی از جمله ۲۵ میلیون کرد، ۱۵ میلیون علوی و ۱ ارمنی، ۱ میلیون عرب، لازها و یونانی تباران بسیاری است، خطرناک است. 

 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها