روایتی از منظر جامعه‌شناسی سیاسی؛

اسرائیل؛ دولت‌سازی با خشونت، ایدئولوژی و اسطوره

به تعبیر چارلز تیلی، دولت‌هایی که از طریق «انحصار خشونت مشروع» شکل می‌گیرند، شباهت بسیاری به راهزنان سازمان‌یافته دارند؛ و اسرائیل در این چارچوب، نمونه‌ای کلاسیک از دولت‌سازی از طریق خشونت است/ از منظر هانا آرنت، صهیونیسم بیش از آنکه جنبشی رهایی‌بخش برای یهودیان باشد، تلاش برای بازتولید الگوی دولت-ملت اروپایی در خاورمیانه بود؛ آن‌هم از طریق حذف جمعیت بومی.

اسرائیل؛ دولت‌سازی با خشونت، ایدئولوژی و اسطوره

اسرائیل، بیش از آنکه یک دولت دموکراتیک باشد، نمونه‌ای پیچیده از «دولت ایدئولوژیک نظامی» است

 

 

مرتضی قلبی، دانش آموخته جامعه‌شناسی

در جهان امروز که اسطوره‌های سیاسی اغلب در پوشش واقعیت جا زده می‌شوند، یکی از نمونه‌های برجسته‌ی این پدیده، دولت اسرائیل است. دولتی که در کمتر از یک قرن، از ایده‌ای آرمان‌گرایانه در بطن بحران‌های اروپایی، به یک واقعیت سیاسی مسلح با تکنولوژی پیشرفته و نفوذ جهانی بدل شده است. اما این دولت چگونه ساخته شد؟ چه فرایندهایی آن را مشروعیت بخشید؟ و چرا همچنان منبع بحران در نظم بین‌المللی است؟ پاسخ به این پرسش‌ها از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، تصویری متفاوت از آن‌چه در روایت رسمی و رسانه‌ای دیده می‌شود، به ما می‌دهد.

 

از قوم پراکنده تا ملت تخیلی

 

یهودیان، پس از تخریب معبد دوم در سال ۷۰ میلادی توسط امپراتوری روم، به جمعیتی پراکنده در سرزمین‌های مختلف جهان بدل شدند. در طی قرون، آنان در قالب اقلیت‌هایی مذهبی و قومی زیستند و هویت خود را از طریق شبکه‌های دینی، متون مقدس، و نهادهای داخلی حفظ کردند .این قوم در تاریخ حیات خود غیر از دو دوره کوتاه کمتر از یکصد سال ، هیچگاه سرزمینی واحد و حکومت واحد و ملت واحد نداشته اند .

از دیدگاه ماکس وبر، این شیوه‌ی زیست، نمونه‌ای از بقای اقتدار سنتی مذهبی در غیاب دولت است. یهودیان بدون حاکمیت سیاسی، اما با ساختارهای شریعت‌محور، نوعی نظم درون‌زا ایجاد کردند.

اما در قرن نوزدهم، در سایه تحولات ناسیونالیستی اروپا و سرمایه‌داری جهانی، ایده‌ای نو پدیدار شد: بازگشت به سرزمین موعود. این ایده، که بعدها صهیونیسم نام گرفت، با تکیه بر سازوکارهایی که بندیکت اندرسن آن را «ملت‌سازی خیالی» می‌نامد، تلاش کرد قوم پراکنده را به یک ملت مدرن بدل کند.

صهیونیسم: ایدئولوژی دولت‌سازی بر بستر استعمار

پیشگامان صهیونیسم، از تئودور هرتسل تا وایزمن، به خوبی دریافتند که بدون حمایت قدرت‌های بزرگ، پروژه بازگشت به فلسطین، تنها یک رؤیا خواهد ماند. اینجاست که استعمار کلاسیک به کمک صهیونیسم آمد. در سال ۱۹۱۷، بریتانیا با «اعلامیه بالفور» وعده تأسیس خانه‌ی ملی برای یهودیان را در فلسطین داد؛ سرزمینی که اکثریت مطلق ساکنان آن عرب بودند.

با بهره‌گیری از سرمایه یهودیان اروپایی، نفوذ لابی‌های سیاسی، و مهاجرت‌های کنترل‌شده، زیرساخت‌های یک دولت مدرن در فلسطین ایجاد شد: زبان عبری احیا شد، نهادهای نظامی تشکیل شدند، و شهرک‌سازی آغاز شد.

از منظر هانا آرنت، صهیونیسم بیش از آنکه جنبشی رهایی‌بخش برای یهودیان باشد، تلاش برای بازتولید الگوی دولت-ملت اروپایی در خاورمیانه بود؛ آن‌هم از طریق حذف جمعیت بومی.

خشونت بنیان‌گذار؛ ساخت دولت با زور

در سال ۱۹۴۸، پس از خروج بریتانیا و در سایه بحران جهانی پس از هولوکاست، دولت اسرائیل اعلام موجودیت کرد. اما آنچه کمتر گفته می‌شود این است که این دولت، از همان ابتدا با خشونت شکل گرفت.

بر اساس اسناد تاریخی و تحقیقات مستقل، بیش از ۵,۵۰۰,۰۰۰ فلسطینی در جریان این تأسیس آواره شدند. صدها روستا تخریب، هزاران نفر کشته، و صدها هزار نفر از بازگشت به خانه‌های خود منع شدند.

به تعبیر چارلز تیلی، دولت‌هایی که از طریق «انحصار خشونت مشروع» شکل می‌گیرند، شباهت بسیاری به راهزنان سازمان‌یافته دارند؛ و اسرائیل در این چارچوب، نمونه‌ای کلاسیک از دولت‌سازی از طریق خشونت است.

ایدئولوژی مذهبی و توجیه برتری نژادی

پس از تأسیس، اسرائیل برای حفظ مشروعیت داخلی و جهانی خود، به تلفیقی از ایدئولوژی مذهبی و گفتمان قربانی بودن متوسل شد. مفهوم «قوم برگزیده» که ریشه در متون دینی دارد، در قالب تفاسیر افراطی، به ابزاری برای توجیه سیاست‌های تبعیض‌آمیز بدل شد.

در برخی از شاخه‌های یهودیت افراطی، مانند «حباد» یا جریان‌های تندروی صهیونیستی، غیر یهودیان «موجوداتی انسان‌نما» تلقی می‌شوند که برای خدمت به قوم یهود آفریده شده‌اند. این نگاه، که ریشه در برخی تفاسیر تلمودی دارد، مبنای گفتمان رسمی برتری اسرائیلی بر فلسطینی، یا یهودی بر غیر یهودی قرار گرفته است.

اینجا می‌توان از مفهوم هژمونی فرهنگی آنتونیو گرامشی بهره گرفت: اسرائیل با بهره‌گیری از رسانه، آموزش، فناوری، و لابی‌های جهانی، نوعی روایت مسلط را جا انداخته که در آن خشونت، دفاع مشروع، و اشغال، بازگشت به خانه‌ی اجدادی خوانده می‌شود

خفقان، سانسور و سرکوب آزادی اندیشه؛ تجربه روژه گارودی

یکی از شاخصه‌های دولت‌های ایدئولوژیک، نه تنها استفاده از خشونت فیزیکی، بلکه بهره‌گیری از سرکوب گفتمانی برای تثبیت روایت رسمی است. اسرائیل و لابی‌های بین‌المللی آن، در این حوزه نیز ساختاری پیچیده و گسترده ایجاد کرده‌اند.

نمونه شاخص این سرکوب، سرنوشت روژه گارودی، فیلسوف و متفکر فرانسوی است که در کتاب مشهور خود، «اسطوره‌های بنیان‌گذار سیاست اسرائیل» (1996)، با رویکردی علمی و مستند، به تحلیل روایت‌های ایدئولوژیک صهیونیسم و نحوه استفاده ابزاری از فاجعه هولوکاست پرداخت.

گارودی در این اثر، به‌صراحت اعلام کرد که سیاست‌های اسرائیل، نه ادامه‌ی مقاومت یک ملت قربانی، بلکه نتیجه پیوند یک پروژه استعماری با اسطوره‌های دینی بازخوانی‌شده است. او تأکید کرد که هولوکاست، فاجعه‌ای واقعی و انکارناپذیر است، اما تبدیل آن به ابزار توجیه قتل‌عام فلسطینیان، نوعی تحریف تاریخی است که باید نقد شود.

واکنش به این نقد، نه یک مناظره علمی یا پاسخ روشنفکرانه، بلکه موجی از محاکمه، حذف و ترور شخصیت بود. گارودی به اتهام «تحریک نفرت» به دادگاه کشیده شد؛ رسانه‌های جریان غالب او را بایکوت کردند، و بسیاری از ناشران از انتشار کتابش خودداری کردند.

از دیدگاه جامعه‌شناسی قدرت گفتمانی، این واکنش نه به دلیل دروغ بودن سخنان گارودی، بلکه به‌خاطر تهدیدی بود که نقد او برای هژمونی گفتمان صهیونیستی در سطح جهانی ایجاد می‌کرد.

به تعبیر آنتونیو گرامشی، آن‌جا که حقیقت، قدرت هژمون را تهدید کند، سانسور جای گفت‌وگو را می‌گیرد. و این همان چیزی است که در پرونده گارودی رخ داد.

امروز نیز، هرگونه نقد اسرائیل در رسانه‌های غربی، با برچسب «یهودستیزی» مواجه می‌شود، در حالی که نقد صهیونیسم، نقد یک ساختار قدرت سیاسی-نظامی است، نه دشمنی با دین یهود یا پیروان آن.

اسرائیل در نظام جهانی سلطه

از دیدگاه ایمانوئل والشتاین، جهان ما تحت سلطه‌ی یک نظام جهانی نابرابر است که در آن کشورهای مرکزی از طریق ابزارهای مالی، نظامی و رسانه‌ای بر حاشیه‌ها سلطه دارند.

در این نظم، اسرائیل نقشی فراتر از یک دولت کوچک خاورمیانه‌ای دارد:

-یکی از مجهزترین ارتش‌های جهان را دارد

-در حوزه فناوری جاسوسی، مانند گروه NSO، پیشگام است

-لابی‌هایش در آمریکا و اروپا سیاست‌گذاری را تحت تأثیر قرار می‌دهند

و برخلاف قوانین بین‌المللی، دارای زرادخانه‌ی هسته‌ای است، بدون هیچ تعهد بین‌المللی.

در واقع، اسرائیل نه‌تنها دولت اشغالگر یک ملت، بلکه بازیگری جهانی در تولید و بازتولید سلطه است.

سرانجام : دولت بدون ملت، ملت بدون عدالت

تحلیل جامعه‌شناسی سیاسی نشان می‌دهد که اسرائیل، بیش از آنکه یک دولت دموکراتیک باشد، نمونه‌ای پیچیده از «دولت ایدئولوژیک نظامی» است. کشوری که از ترکیب اسطوره‌های مذهبی، روایت‌های قربانی شدن، ابزارهای خشونت، و پیوند با نظام سلطه جهانی، ساختاری استوار ساخته است. اما این ساختار، بر بستر بی‌عدالتی تاریخی، حذف میلیون‌ها فلسطینی، تبعیض نژادی، و نقض پیوسته‌ی حقوق بشر بنا شده است.

نقد صهیونیسم، همان‌طور که بسیاری از یهودیان عدالت‌خواه نیز بر آن تأکید دارند، نه یهودستیزی است و نه مخالفت با دین یهود؛ بلکه دفاع از انسانیت، عدالت، و نظم جهانی عادلانه است.

در این میان شاهدیم که عدالت، تنها قربانی حقیقی است

این قلم تلاش دارد نشان دهد که اسرائیل، دولتی است که بر بنیان ترکیبی از خشونت، اسطوره‌ سازی و بازتولید نابرابری شکل گرفته است. از دولت‌سازی با حذف فلسطینیان، تا ملت‌سازی خیالی، و از هژمونی رسانه‌ای تا خفقان اندیشه، اسرائیل مدلی است که مشروعیت سیاسی خود را نه از رضایت مردمی، بلکه از ائتلاف با ساختارهای جهانی سلطه کسب می‌کند.

 جامعه‌شناسی که مسئولیت افشای رابطه قدرت و ایدئولوژی را دارد، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن هستیم که حقیقت را از زیر خاکستر روایت‌های رسمی بیرون بکشیم.

و در این مسیر، سکوت نکردن، خود نوعی مقاومت است ، باشد که شاید از این رهگذر بتوان جهانیان و حق زندگی برابر را از خطری که از جانب صهیونیزم همه مردم دنیا را تهدید می کند آگاه سازیم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها