قیام امام حسین (ع) از دیدگاه علمای اهل سنت

علمای اهل سنت از قدیم تا امروز درباره قیام امام حسین(ع) نظر واحد نداشته و ندارند و اختلاف نظر شدید دارند. محور اصلی بحث و اختلاف نظر آنان این است که آیا قیام حسین بن علی(ع) قیام مشروع بوده، و قتل او شهادت محسوب می شود؟

قیام امام حسین (ع) از دیدگاه علمای اهل سنت

قیام مقدّس امام حسین(ع) از مهم ترین حوادث تاریخ اسلام به شمار می رود و طی قرون و اعصار، همواره مورد توجه دانشمندان و صاحب نظران بوده است و هزاران کتاب و مقاله به زبان های مختلف درباره آن نوشته شده و صدها همایش برگزار گردیده است. در محرم هر سال، مراسم عزاداری و بزرگ داشت شهادت آن مظهر شجاعت و آزادی، با شکوه تر از سال های قبل برگزار می شود. این حادثه آن قدر با عظمت و آموزنده و با اهمیت بوده که حتی توجه گروهی از دانشمندان غیر مسلمان را نیز به خود جلب کرده و درباره آن دادِ سخن داده اند. از این رو این سؤال پیش می آید که آیا مورخان ومحدثان اهل سنت در این باره چه نظری داشته و دارند؟ و آیا آنان نیز اثری در این باره نوشته اند؟ و اصولاً نگاه آن ها به این حادثه مثبت بوده یا منفی؟

در پاسخ این سؤال ها یادآوری می شود؛

علمای اهل سنت، از قدیم تا امروز نظر واحد درباره قیام امام حسین(ع) نداشته وندارند و اختلاف نظر شدید در میان آنان وجود داشته و دارد. محور اصلی بحث و اختلاف نظر آنان این است که آیا قیام حسین بن علی، قیام مشروع بوده و قتل او شهادت محسوب می شود؟ یا چون در برابر خلیفه قانونی و رسمی، شورش و خروج کرده،خارجی محسوب می شود. و مستحق قتل بوده است؟. از طرف دیگر آیا یزید بن معاویهفاسق و مستحق لعن بود؟، و آیا لعن او جایز است؟

در یک تقسیم بندی کلی می توان آنان را از این نظر به دو گروه تقسیم کرد( و شایدبتوان در درون هرگروه نیز تقسیم بندی جزئی از نظر افراط و شدت تعصب یا اعتدال وانصاف نسبی در داوری قایل شد). این دو گروه را می توان بدین گونه معرفی کرد:

1. طرفداران یزید و مخالفان قیام امام حسین(ع).

2. طرفداران امام حسین(ع) و مخالفان یزید.

از آن جا که نمی توان در این بحث فشرده، همه نمایندگان هر دو گروه را معرفی کرد و دیدگاه آن ها را به تفصیل بیان نمود، در این نوشتار، به معرفی چند نمونه از این گروه اکتفا می کنیم:

گروه اول

از میان این گروه، به معرفی چند تن می پردازیم و با دیدگاه آن ها آشنا می شویم:

1. ابن عربی مالکی؛ شاید بتوان قاضی ابوبکر ابن عربی مالکی اندلسی (468 -543 ق) را از نظر شدت تعصب در طرف داری از یزید، و انتخاب ادبیات تهاجمی و گستاخانه و استدلال های واهی در ردیف اول این گروه قرار دارد. او این بحث را در کتاب «العواصم من القواصم » مطرح کرده است و جمله ای که گاهی به وی نسبت می دهند که گفته است: «خرج الحسین عن دینه قتل بسیف جده» در این کتاب است، منتهی نه به این صورت، بلکه یک سلسله صغری و کبری می چیند و نتیجه گیری می کند که خلاصه آن چنین جمله ای می شود. او ادعا می کند که رسول خدا(ص) از فتنه و ایجاد اختلاف در میان امت اسلامی نهی کرده بود. از طرف دیگر کشمکش های چندین ساله میان علی و معاویه موجب شده بود که امت اسلامی دو دسته شوند. اما پس از علی که معاویه به خلافت رسید، امت اسلامی یکپارچه شد و معاویه پسرش یزید را ولیعهد قرارداد تا پس از او بر سر خلافت اختلاف پیش نیاید. امت اسلامی پس از معاویه با یزید بیعت کردند و او خلیفه رسمی و قانونی بود.

اما حسین بن علی برخلاف گفتار جدش ایجاد اختلاف و فتنه کرد و همین، موجب قتل او شد. پس در واقع حسین طبق گفتار جدش کشته شد!!. درحالی که خیرخواهان حسین به او توصیه می کردند به عراق نرود، اگر او به نصحیت خیرخواهان ترتیب اثر می داد و در مدینه می ماند و به کارهای شخصی خود می پرداخت، احترامش محفوظ می ماند.

ابن عربی چنان در این وادی تندروی می کند که واقعیات تاریخی را انکار می کند و کتاب های تاریخی را از اعتبار می اندازد و برخی از مورخان را که سخنی بر نفع اهل بیت نقل کرده اند، «مزدور شیعه» معرفی می کند!، حقیقتا استدلال های ابن عربی به قدری واهی، متعصبانه و یک جانبه است که ارزش نقد ندارد. اما ناگزیر در نقد سخنان او -به اختصار- یادآوری می شود که خلافت یزید به سه علت مشروع نبود:

1. خلافت او از طریق ولیعهدی بود، در حالی که ولیعهدی؛ یک بدعت آشکار سیاسی در خلافت اسلامی بود و برگرفته از حکومت کسری و قصیر بود و هیچ یک از خلفای قبلی، فرزند خود یا شخص دیگر را ولیعهد قرار نداده بود؛

2. یزید از نظر اخلاقی فاقد صلاحیت خلافت بود؛

3. بیعت مردم با او اختیاری نبود، بلکه معاویه با تهدید و تطمیع و توسل به ابزارهای خلاف شرع، از مردم برای ولیعهدی او بیعت گرفت. و هر سه علت در تاریخ اسلام به اثبات رسیده و در این جا فرصت و مجال ذکر منابع آن ها نیست.

2. عبدالمغیث بن زُهیر؛ عبدالمغیث بن زهیر حربی حنبلی بغدادی(583ق) که یکی از محدثان و حافظان بوده، کتابی درباره فضائل یزید نوشته و ابوالفرج ابن جوزی (510 -597ق) دانشمند معروف حنفی، کتابی در رد آن نوشته به نام «الرد علی المتعصب العنید» که نوه دختری او یوسف بن قزاوغلی(سبط ابن الجوزی) در کتاب تذکره الخواصّ، در فصل زندگانی امام حسین(ع)، در بحث جواز لعن یزید، چندین بار از این کتاب یاد کرده است(که در ادامه به آن خواهیم پرداخت).

3. غزالی؛ امام ابوحامد محمد غزالی(450-505ق) از گروه اول به شمار می رود. او، هم در کتاب «احیاءالعلوم» و هم در کتاب «کیمیای سعادت» (که کتاب اخلاقی به زبان فارسی است)، با چند توجیه ناموجّه (از قبیل این که قتل حسین توسط یزید از نظر تاریخی ثابت نشده و محل اختلاف است)، یا این که لعن شخص، جایز نیست، چرا که ممکن است توبه کند، بلکه افراد فاسد را با عنوان قاتل یا فاسق می توان لعن کرد)، لعن یزید را جایز نمی شمارد!. سخن او در کیمیای سعادت چنین است:

«بدان که لعنت نشاید کرد مردمان را الا بر جمله کسانی که مذموم اند، چنان که گویی: «لعنت بر ظالمان و فاسقان و مبتدعان باد!» اما گفتن لعنت بر معتزلی و گرامی باد، اندر این خطری باشد و از این، فساد تولد کند. از این حذر باید کرد، مگر آن که اندر شرع لفظ لعنت آمده باشد برایشان و اندر خبری درست باشد، اما شخصی را گفتن که لعنت بر تو باد یا بر فلان باد، این کسی را روا باشد که داند که بر کفر مرده است، چون فرعون و بوجهل. رسول الله قومی را نام برد و لعنت کرد که دانست که ایشان مسلمان نخواهد شد. اما جهودی را گفتن مثلاً که لعنت بر تو باد، اندر این خطری بود که باشد که مسلمان شود پیش از مرگ و از اهل بهشت بود و باشد که از این کس بهتر شود. و اگر گوید که مسلمان را گوئیم که رحمت بر تو باد، اگرچه ممکن است که مرتد شود و بمیرد، و لیکن ما اندر حال بگوییم؛ کافر را نیز لعنت بکنیم که کافر است اندر وقت، این خطا بود که معنی رحمت [لعنت؟] آن است که خدای تعالی وی رابر کافری بدارد، پس بدین لعنت نباید کرد.

و اگر کسی گوید «لعنت بر یزید روا باشد یانه؟» گوییم «این قدر روا باشد که گویی لعنت بر کشنده حسین باد»، اگر بمرد پیش از توبه که کشتن از کفر بیش نبود و چون توبه کند، لعنت نشاید کرد که وحشی، حمزه را بکشت و مسلمان شد و لعنت از وی بیفتاد، اما حال یزید خود معلوم نیست که وی کشت یا نه، گروهی گفتند که فرمود و گروهی گفتند که نفرمود و لکن راضی بود و نشاید کسی را به تهمت معصیت لعنت کردن که این خود خیانتی بود. و اندر این روزگار بسیاری بزرگان را بکشتند که هیچ کس ندانست به حقیقت که فرمود. بعد از چهارصد سال و اندر حقیقت آن چون شناسند؟ و حق تعالی خلق را لعنت نکند، او را در قیامت نگویند که چرا لعنت نکردی، اما اگر لعنت کند بر کسی اندر خطر سؤال بود تا چرا گفت و چرا کرد.

در مورد غزالی باید اضافه کنیم که ادعای مستبصر شدن او در اواخر عمر که مرحوم فیض کاشانی آن را در مقدمه کتاب «محجّه البیضاء» (تهذیب احیاءالعلوم) آورده، محل بحث است. به ادعای مرحوم فیض، غزالی در اواخر عمرش مستبصر شده و این معنی طبق گزارش ابن جوزی، از مطالب کتاب او به نام «سرّالعالمین» استفاده می شود. در حالی که انتساب کتاب سرّالعالمین به غزالی، خود مورد انکار و تردید بعضی از پژوهشگران معاصر است.

4. ابن تیمیه؛ تقی الدین احمد بن عبدالحلیم(728ق) معروف به ابن تیمیه که چند قرن بعد، فرقه وهابیت، بر بنیاد اندیشه های او پدید آمد، نظریه جواز خروج حسین بن علی(ع) بر یزید را باطل می داند، او بر این باور است که مفسده چنین خروجی از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج حسین آن چه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش دنبال می کرد، به دست نیاورد و حتی با قیام و کشته شدنش، خوبی کاهش یافت وبدی فزونی گرفت، بلکه قتل حسین از کارهایی بود که فتنه های بسیار را دامن زد.

وی در جای دیگر در بحث مقایسه ای بین قتل عثمان و شهادت امام حسین(ع) می نویسد: «بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر، و گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسی است که حاکم و زمام دار مسلمانان نبوده، اما برای دستیابی به حکومت خروج کرده است، چرا که عثمان صبر پیشه کرد و برای حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید...».

5. ابن کثیر دمشقی؛ صاحب نظران و تحلیل گران تاریخ اسلام به خوبی می دانند که ابوالفداء اسماعیل بن کثیر شرقی دمشقی(م774) هموطن یزید، شاگرد ابن تیمیه، اموی مسلک، بسیار متعصب، ضد شیعه و تحریف گر حقایق تاریخی است. ابن کثیر براساس مسلک خود، در کتاب معروفش «البدایة و النهایة» قیام امام حسین (ع) را با هدف رسیدن به «قدرت» و «حکومت دنیوی» معرفی می کند. او در فصلی با عنوان: «قصّة الحسین بن علی و سبب خروجه بأهله من مکة إلی العراق فی طلب الإمارة و کیفیة مقتله»، به جریان قیام کربلا پرداخته است. وی با انتخاب این عنوان، هدف نهضت امام حسین را طلب حکومت و دستیابی به قدرت(طلب الإمارة) بیان نموده و با این سخن به این قیام، ماهیتی سیاسی -دنیوی داده است. افزون بر این، از مجموعه مقتل امام حسین(ع) فقط نامه نگاری کوفیان را مطرح کرده است.

6. دکتر محمود ابراهیم؛ دکتر محمود ابراهیم (از نویسندگان معاصر عرب) را نیز می توان از این گروه نام برد. او جزوه ای به نام «براءة یزید من دم الحسین» منتشر کرده و طی آن یک سلسله فضایل و مزایا از قبیل محدث بودن برای یزید ساخته و پرداخته و نتیجه گرفته که یزید راضی به قتل حسین نبوده و عبیدالله بن زیاد، خودسرانه و بدون اذن و اجازه یزید، او را به قتل رسانید!. توجیهات واهی نویسنده این جزوه هم، به خوبی طرفداری کورکورانه او از یزید را نشان می دهد.

آن چه تا این جا مطرح شد، نمونه هایی از طرفداران یزید و مخالفان امام حسین(ع)و سخنان و ادعاهای آنان بود. اینک به معرفی گروه دوم می پردازیم:

***

گروه دوم؛

گفته شده که این گروه، از امام حسین(ع) طرفداری کرده و قیام او را قیام حق معرفی می کنند و یزید را قاتل و فاسق و مستحق لعن معرفی می کنند. نمونه هایی از این گروه را ذیلاً معرفی می کنیم:

1 و 2. ابوالفرج ابن جوزی و سبط او؛ می توان ابوالفرج ابن جوزی(510-597ق) وسبط او یوسف بن قزاوغلی بغدادی (581-657ق) را از نظر شدت دفاع و طرفداری از امام حسین و تفسیق و محکوم سازی شدید یزید، در صدر این گروه قرار داد. چنان که گذشت، ابن جوزی لعن یزید را تجویز می کرده و یکی از محدثان آن روز به نام عبدالمغیث در پاسخ او کتابی در فضل یزید نوشته و ابن جوزی در رد او کتابی به نام «الردعلی المتعصب العنید» تألیف کرده است.

سبط او یوسف بن قزاوغلی در کتاب خود «تذکره الخواص» که درباره زندگانی وفضایل دوازده امام و حضرت خدیجه کبری(س) و حضرت فاطمه زهرا(س) است در باب مخصوص زندگانی امام حسین(ع) (باب نهم) فصل مبسوطی را به بحث درباره یزید اختصاص داده و در آن، اسناد و دلائل فسق یزید و جواز لعن او را مطرح کرده و عمدتا استدلال های جدش در کتاب «الرد علی المتعصب العنید» را آورده است که ذیلاً بعضی از فرازهای آن را می آوریم:

الف ) مورخان؛ از حسن بصری نقل کرده اند که گفت: معاویه دست به کارهای بسیار بد و زشتی زد که اگر کل مردم روی زمین یکی از آن ها را مرتکب شوند، گرفتار عذاب و عقاب می شوند:

1. قبضه خلافت بدون موافقت شورائی از مسلمانان؛ 2. برادر خواندن زیاد؛ 3. قتل حجر بن عدی و یارانش؛ 4. ولیعهد قرار دادن یزید.

ب) جدم در کتاب «الرد علی المتعصب العنید المانع من ذمّ یزید» نوشته است که کسی از من سؤال کرد: نظر تو درباره لعن یزید چیست؟ گفتم: وضع او معلوم است(چیزی نگویم بهتر است). گفت: آیا لعن او جایز است؟ گفتم: علمای پرهیزکار، آنرا تجویز کرده اند که یکی از آن ها احمد بن حنبل است، او در حق یزید بالاتر از لعن را گفته است.

ج) جدم نقل کرده که قاضی ابویعلی ابن الفرّاء در کتاب خود به نام «المعتمد فی الأصول» مسندا از صالح پسر احمد بن حنبل نقل کرده که گفت: به پدرم گفتم: گروهی ما را دوستدار یزید می پندارند، پدرم گفت: پسرم آیا هیچ مؤمنی، یزید را دوست می دارد؟!. گفتم: خدا در کجای قرآن او را لعن کرده است؟، گفت: آن جا که می فرماید:«فهل عسیتم إن تولّیتم أن تُفسدوا فی الأرض و تُقطِّعوا أرحامکم* أُولئک الّذین لعنهُمُ اللّه فأصمَّهُم و أعمی أبصارهم؛ پس [ای منافقان] اگر روی گرداندی، آیا جز این انتظار می رود که در زمین تباهی کنید و قطع رحم کنید؟ اینان کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده و گوش هایشان کر و چشم هایشان را کور کرده است».

پدرم سپس افزود: کدام فساد بدتر از قتل است (که او حسین را کشت).

د) جدم گفته است: قاضی ابویعلی کتابی درباره کسانی که مستحق لعن هستند نوشته و یزید را یکی از آن ها شمرده است، قاضی ابویعلی گفته است؛ کسی که لعن یزید را جایز نمی داند، یا جاهل و نادان است یا منافق است که مسأله را چنین وانمود می کند.

ه) گروهی در مورد لعن یزید از جدم سؤال کردند، جدم پاسخ داد: چه می گوئید

درباره شخصی که سه سال بیشتر حکومت نکرد، در سال اول حسین را کشت، در سال دوم به مدینه حمله کرد و مال و جان و ناموس مردم این شهر را برای سپاهیان خود مباح اعلام کرد و بدین گونه اهل مدینه را ترساند. و در سال سوم، کعبه را با منجنیق ها سنگ باران کرد و آتش زد. گفتند: پس او را لعن کنیم؟ گفت: آری او را لعن کنید.

3. سعد الدین تفتازانی؛ سعد الدین عمر بن مسعود تفتازانی(712-793ق) یکی دیگراز مخالفان یزید است و در میان سخنان او نکته ای هست که در نوشته های دیگران نیست. او در فصل «امامت»، به دنبال بحث درباره خروج بر ضد امام و خلیفه و اختلاف صحابه با یکدیگر و این که علمای اهل سنت، کارهای خلاف آنان را توجیه می کنند، درحالی که هر صحابی معصوم نبوده و هرکس پیامبر را دیدار کرده، نیک و بدون عیب نبوده، می نویسد:

اما آن چه از ظلم و ستم پس از عصر صحابه در مورد اهل بیت پیامبر روا شد، به قدری آشکار است که امکان پنهان سازی آن نیست، و به قدری زشت و زننده بود که کسی در شناعت آن تردید نمی کند و چیزی نمانده که جمادات و موجودات بی زبان بر آن شهادت دهند و اهل زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوه ها از هم بپاشند و سنگ ها شکافته شوند. آثار سوء این ظلم ها طی قرون و اعصار می ماند. پس لعنت خدا بر کسی که این ظلم را کرد، یا به آن راضی شد، یا در راه آن تلاش کرد، عذاب آخرت سخت تر و ماندگارتر است.

تفتازانی سپس نکته ای را که به آن اشاره شد، چنین بیان می کند: اگر گفته شود که اگر وضع چنین است، پس چرا علمای مذاهب، لعن یزید را تجویز نمی کنند با آن که می دانند او مستحق مافوق لعن است؟

پاسخ این است که علما نگران بودند که اگر لعن یزید را تجویز کنند، این امر به بالاترها سرایت کند! چنان که شعار رافضی ها است، و براساس آن چه گزارش می کنند در دعاهایشان هست و در مجالس شان رایج است، از این رو حامیان دین در صدد برآمدندکه به کلی جلوی عوام را بگیرند....

4. جلال الدین سیوطی؛ جلال الدین عبدالرحمان سیوطی(م911ق) با این که عالمی متعصب است، اما با این حال، در کتاب «تاریخ الخلفاء»، فصل مربوط به «یزید بن معاویه» را سراسر اختصاص به محکومیت یزید و جنایات او داده و پس از بیان سفر امام حسین(ع) به عراق و بی وفایی کوفیان و آغاز جنگ در کربلا، می نویسد: لشکریان یزیدجز به قتل او راضی نشدند، پس او کشته شد و سرش را بردند و در طشتی در برابر ابن زیاد گذاشتند، خدا لعنت کند قاتل او را، خدا لعنت کند ابن زیاد و یزید را.

آن گاه اضافه می کند: قتل حسین در کربلا بوده، و قتل او قصه طولانی دارد که دل انسان طاقت ذکر آن را ندارد فإنّا للّه و إنّا إلیه راجعون! .

5. دکتر سیدالجمیلی؛ سیدالجمیلی که از نویسندگان عرب معاصر است و گویا مقیم لبنان بوده، گزارش های طبری و نیز نوشته ابن تیمیه درباره امام حسین(ع) را گرد آورده و با عنوان: «استشهادالحسین» منتشر کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. او ضمن مقدمه، فراز کوتاه و جالبی درباره اثر شهادت امام حسین در زوال حکومت بنی امیه دارد که با ادبیات رایج در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی «پیروزی خون بر شمشیر» منطبق است. او در این فراز می نویسد:

به نظر من حسین در درازمدت پیروز شد. گرچه در رویارویی به هدف خود دست پیدا نکرد، اما شهادت برای او پیروزی بود. او بذر کینه و عداوت و نفرت نسبت به بنی امیه رادر دل همه مردم کاشت، تردید ندارم که حسین در درازمدت پیروز شد و شهادت او سبب مستقیم نزلزل حکومت بنی امیه شد و به خاطر آن جنایت زشت، طوفان لعن و خشم مردم متوجه امویان گردید.

6. عبداللّه العلائلی؛ عبداللّه علائلی سوری مقیم لبنان از دانشمندان عرب معاصر است. او کتاب «الإمام حسین» را در سه بخش (سه حلقه) با این عناوین تألیف کرده است:

1. أشعّةُ من حیاه الحسین؛ 2. تاریخ الحسین؛ 3. ایام الحسین.

نثر علائلی در این کتاب، نثری ادبی و بسیار زیبا و دلنشین است و سراسر کتاب،تجلیل و ستایش از امام حسین است و در برخی موارد، تجلیل و ستایش را به اوج رسانده است. ذیلاً چند نمونه از این موارد را می آوریم:

1. ضمن فصلی با عنوان «مصرع فی سبیل الواجب» (کشته شدن در راه تکلیف و وظیفه) می نویسد:

حسین با یاران اندک با ایمان خود، حرکت کرد و در میدان جنگ حق و باطل استوارماند و دستور پروردگارش را که فرمود: «و قاتلوهم حتی لا تکونَ فتنةٌ و یکونَ الدین کلُّه للّه»، در برابر چشمانش قرار دارد، فتنه در این آیه به معنای نزاع و اختلاف نیست، بلکه به معنای شیوع فساد است. پس قیام حسین -برخلاف آن چه او را متهم کرده اند- فتنه نبود، بلکه در راه مبارزه با فتنه بود؛ پس هر تلاش و انقلاب بر ضد فساد، و در راه پیروزی دین خدا باشد، ما به آن موظف هستیم، پس حسین با قیام خود، از دستور پروردگارش مخالفت نکرد.

2. درباره اثر شهادت امام حسین(ع) می نویسد:

خون حسین روی خاک ریخت تا از آن خاک، خاشاک ها و خارهایی سر راه ظلم و ظالمین برویاند.

3. درباره راه امام حسین(ع) و درسی که ما باید از مکتب او بیاموزیم، می نویسد:

- حسین به ما آموخت که چگونه عقیده خود را محترم و مقدس بشماریم و از آن دفاع کنیم؛

- حسین به ما آموخت که چگونه بمیریم، همچنان که آموخت چگونه با عزت و کرامت زندگی کنیم؛

- حسین با قیام خود راه جاودانگی ادبی و قومی را برای ما ترسیم کرد؛

- سلام بر حسین روزی که درگذشت و روزی که محشور می شود.

4. در مورد لحظه شهادت امام حسین(ع) می نویسد:

«امام پس از آن که ندای حق را در آن فضا طنین انداز کرد، پس از نبردی دهشتناک،نقش زمین کربلا شد».

سپس در پاورقی اضافه می کند: هر وقت خواستم صحنه کشته شدن امام را ترسیم کنم، قلبم لبریز از حسرت و اندوه شد و روانم پریشان شد(و از آن صرف نظر کردم) شاید روزی کتاب مستقلی درباره آن بنویسم.

7. عباس محمود العقّاد؛ عباس عقاد از نویسندگان معاصر و نامدار و بزرگ عرب و مصری است. او «عبقری» نویس است. یعنی آثار متعددی درباره قهرمانان و بزرگان تاریخ اسلام نوشته است. او در این ردیف، کتابی درباره امام حسین(ع) به نام «ابوالشهداء الحسین بن علی» نوشته است. این کتاب متناسب با فضای مصر نوشته شده است. نثرکتاب، نثری مخصوص و ادبی است. عقاد در سراسر کتاب، خاندان بنی امیه را با خاندان بنی هاشم مقایسه کرده و بنی هاشم را «اَرْیحی» یعنی بزرگوار و با کرامت، و بنی امیه و خاندان ابوسفیان را خاندانی منفعت طلب و پست معرفی کرده است.

او می گوید: جنگ میان حسین بن علی(ع) و یزید بن معاویه، جنگ بین دو نفر یا دو سپاه نبود، بلکه تقابل و نبرد بین دو مکتب، دو خصلت متضاد، جنگ بین خیر و شر و حق و باطل و جنگ بین بزرگواری و پستی بود.

او در ستایش از امام حسین(ع) می نویسد: در جهان، هیچ خاندانی نیست که از آن به اندازه خاندان حسین از حیث تعداد، قدرت و ماندگاری، شهید برخاسته باشد. در عظمت حسین همین بس که او در تاریخ این دنیا شهید، پسر شهید و سرور شهیدان طی صدها سال است.

او پس از بحث درباره اختلاف اقوال مورخان درباره محل دفن سر مطهر امام حسین(ع) در مورد جاودانگی، یاد و خاطره امام حسین(ع) چنین می نویسد:

درباره محل دفن سر امام حسین شش شهر نام برده شده است: مدینه، کربلا، رقّه، دمشق، عسقلان و قاهره.

این چند شهر، هرکدام در یک منطقه جداگانه قرار دارند، منطقه حجاز،، عراق،شام، بیت المقدس و سرزمین مصر، و این شهرها در واقع دروازه های جهان اسلام در آن روزگار بودند، بدین گونه، اگر هم فرضا سر امام حسین (ع) در آن ها دفن نشده باشد، او همه جا مورد تعظیم و تکریم است. حسین در پرتو فضیلت شهادت، کرامت شجاعت و شرف خاندان نبوت، همه جا در دل مردم جای دارد، خواه به قبر او نزدیک باشند، خواه دور. از این نظر؛ قاهره و عسقلان و دمشق و رقّه و کربلا و مدینه فرقی باهم ندارد.

در واقع عقاد با این بیان، اوج محبوبیت امام حسین (ع) در دل ها را ترسیم می کند و بیان او سخن سبط ابن الجوزی را تداعی می کند که پس از برشمردن اقوال مختلف درباره مکان دفن سر مطهر امام حسین(ع) می نویسد:

به هر حال، سر، یا پیکرش هر جا باشد، نام و یاد او در دل ها، اذهان و خاطره ها جای دارد، چنان که یکی از استادان ما در این باره سروده است:

لا تطلبوا المولی حسین

بأرض شرق او بغرب

و دعوا الجمیع و عرَّجو

نحوی فمشهده بقلبی

مولا حسین را در شرق یا در غرب نجویید، و همه جا را رها کنید و به سوی من آیید که مشهد او در دل من است.

همچنین شیخ مهدی فلّوجی حِلّی(1357ق) در این باره سروده است:

لا تطلبوا رأس الحسین فانّه

لا فی حِمی ثاوٍ و لا فی بطنِ وادٍ

لکنما صفوُا الولاءِ یدُلُکم

فی انه المقبور وسط فؤادی

؛در جست وجوی سر حسین(ع) نباشید، چون نه در حرم و حصاری، و نه در دره ای مدفون است.؛ ولایت خالص و ناب، شما را راهنمایی می کند که حسین(ع) در اعماق دل من مدفون است.

جمع بندی و نتیجه گیری

علمای اهل سنت از قدیم تا امروز درباره قیام امام حسین(ع) نظر واحد نداشته و ندارند و اختلاف نظر شدید دارند. محور اصلی بحث و اختلاف نظر آنان این است که آیا قیام حسین بن علی(ع) قیام مشروع بوده، و قتل او شهادت محسوب می شود؟ یا چون دربرابر خلیفه قانونی و رسمی شورش و خروج کرده، خارجی محسوب می شود و مستحق قتل بوده است؟

در یک تقسیم بندی کلی می توان آنان را از این نظر به سه گروه تقسیم کرد:

1. طرفداران یزید و مخالفان قیام امام حسین (ع)؛

2. طرفداران امام حسین(ع) و مخالفان یزید؛

3. گروه میانه که قیام امام حسین(ع) را قیام حق می دانند و یزید را محکوم می کنند، اما محاسبات و ارزیابی امام حسین(ع) از اوضاع عراق را نادرست می دانند و مدعی هستند که اعتماد او به کوفیان، باعث شکست او شد، و از این نظر قیام آن حضرت را تخطئه می کنند. هرکدام از این سه گروه برای مدعای خود دلائلی دارند که به برخی ازآن ها اشاره شد.

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها