عقبنشینی به مثابه فضیلت؛ وقتی شکست به نظریه تبدیل میشود
اگر تاجیک عقبنشینی را «فضیلت» مینامد، نصر آن را «اجبار». اما هر دو در یک نقطه به هم میرسند: مقاومت دیگر عقلانی نیست. تفاوت فقط در مخاطب است؛ تاجیک نخبگان داخلی را به «درک لحظه» فرامیخواند و نصر، واشنگتن را مطمئن میسازد که ایران در حال بازنگری و آماده معامله است.
اگر عقبنشینی نتیجه نداد چه؟ اگر طرف مقابل امتیاز نداد چه؟ اگر «بازگشت به نقطه صفر» به معنای از دست دادن اهرمهای قدرت باشد، آغاز دوباره از کجا ممکن است؟
علی اکبر رضایی/ کارشناس ارشد روابط بین الملل
در فاصله چند روز، دو یادداشت از دو سوی متفاوت سپهر فکری منتشر شد؛ یکی به قلم محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز اصلاحطلب در رسانهای داخلی، و دیگری به قلم ولیرضا نصر، تحلیلگر نزدیک به محافل سیاستگذاری آمریکا. تفاوت لحن، زبان و مخاطب این دو متن چشمگیر است؛ اما شباهت در نتیجهگیری، آنقدر عمیق و معنادار است که نمیتوان آن را تصادفی دانست. هر دو، با ارجاع به تجربههای تاریخی انقلابهای قرن بیستم، نسخهای واحد برای ایران امروز میپیچند: عقبنشینیِ بنیادین بهعنوان شرط بقا.
محمدرضا تاجیک با رجوع به لنین، کیرکگور، بدیو، ماکیاولی و ژیژک، «عقبنشینی انقلابی» را نه نشانه ضعف، بلکه فضیلت سیاسی مینامد. او از سیاست اقتصادی جدید لنین (NEP) و استعاره «بازگشت از کوه» استفاده میکند تا بگوید گاه باید از قله پایین آمد، حتی به نقطه صفر بازگشت، تا امکان آغاز دوباره فراهم شود. در این روایت، عقلانیت معطوف به بقا جای هرگونه پافشاری بر مسیر طیشده را میگیرد و عقبنشینی استراتژیک، بهمثابه شجاعت و حکمت بازتعریف میشود.
اما این روایت فلسفی، بر یک مفروضه نانوشته استوار است: فرض بنبست. تاجیک هرگز صریح نمیگوید جمهوری اسلامی شکست خورده، اما تمام دستگاه مفهومی او بر این پیشفرض بنا شده که ادامه مسیر موجود، به تراژدی یا مضحکه تاریخی میانجامد. از همین رو، عقبنشینی نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی وجودی معرفی میشود. پرسش کلیدی اما بیپاسخ میماند: عقبنشینی از چه، تا کجا، و به نفع چه کسی؟
در سوی دیگر، ولیرضا نصر همان نتیجه را بدون پردهپوشی و با زبان ژئوپلیتیک بیان میکند. او ایران امروز را با چینِ پایان عصر مائو مقایسه کرده و مدعی است کشور پس از «شکست در منطقه» و فرسایش راهبرد مقاومت، آماده ورود به دوره «دنگ شیائوپینگِ خود» است؛ دورهای مبتنی بر ناسیونالیسم، اصلاحات و معامله با قدرتهای جهانی. در روایت نصر، فروپاشی پایگاههای منطقهای، جنگهای اخیر و فشار اقتصادی، همگی شواهد شکستاند و ایدئولوژی اسلامی دیگر توان بسیج داخلی و خارجی ندارد.
اگر تاجیک عقبنشینی را «فضیلت» مینامد، نصر آن را «اجبار». اما هر دو در یک نقطه به هم میرسند: مقاومت دیگر عقلانی نیست. تفاوت فقط در مخاطب است؛ تاجیک نخبگان داخلی را به «درک لحظه» فرامیخواند و نصر، واشنگتن را مطمئن میسازد که ایران در حال بازنگری و آماده معامله است.
وجه مشترک مهمتر اما این است که هر دو متن، شکست را نه بهعنوان یک احتمال یا وضعیت قابل مناقشه، بلکه بهمثابه واقعیتی تثبیتشده مفروض میگیرند. وقتی شکست بدیهی فرض شود، عقبنشینی بهطور طبیعی به فضیلت بدل میشود و هر گونه ایستادگی، به لجاجت یا ناتوانی در فهم زمانه تقلیل مییابد. در چنین چارچوبی، دیگر نیازی به پاسخدادن به پرسشهای دشوار نیست: اگر عقبنشینی نتیجه نداد چه؟ اگر طرف مقابل امتیاز نداد چه؟ اگر «بازگشت به نقطه صفر» به معنای از دست دادن اهرمهای قدرت باشد، آغاز دوباره از کجا ممکن است؟
ارجاع مکرر هر دو نویسنده به الگوهای لنین و مائو نیز گمراهکننده است. سیاست اقتصادی جدید لنین، واکنشی موقت در شرایط فروپاشی کامل اقتصادی و جنگ داخلی بود، نه اعتراف به شکست راهبردی در برابر دشمن خارجی. اصلاحات دنگ نیز پس از تثبیت تمامیت ارضی، انسجام داخلی و اخراج کامل نفوذ خارجی آغاز شد، نه در اوج فشار و تهدید. جدا کردن «عقبنشینی تاکتیکی» از «عقبنشینی تحمیلی»، دقیقاً همان تمایزی است که در هر دو متن نادیده گرفته میشود.
خطر این نوع نظریهپردازی آنجاست که بهتدریج، بقا جایگزین قدرت میشود. سیاست به هنر کاهش هزینه فروکاسته میشود، نه افزایش توان. در چنین منطقی، هر امتیازدهی «عقلانیت» و هر مقاومت «توهم» نام میگیرد. اینجاست که عقبنشینی، نه ابزار، بلکه مقصد میشود.
مسئله اصلی البته دفاع کورکورانه از وضع موجود نیست. هیچ راهبردی مصون از بازنگری نیست و هیچ نظمی با انکار واقعیتها پایدار نمیماند. اما بازنگری، زمانی معنا دارد که از موضع تحلیل متوازن و بدون پیشفرض شکست صورت گیرد. نسخهای که از پیش، نتیجه را اعلام میکند و سپس برای آن توجیه نظری میتراشد، بیش از آنکه راه نجات باشد، آمادهسازی ذهنی برای پذیرش عقبنشینیهای بیشتر است.
از لنین تا مائو، از فلسفه تا ژئوپلیتیک، آنچه در این دو متن مشترک است نه دغدغه اصلاح، بلکه نظریهپردازی برای عادیسازی عقبنشینی است. وقتی عقبنشینی به فضیلت بدل میشود، باید پرسید: چه کسی از این فضیلت بیشترین بهره را میبرد؟