کد خبر : 169546 |

خستگی زنان، نتیجهٔ سیاستِ نابرابریِ پایدار است؛ نه انتخاب فردی

زنی که فرصت بیان رنج ندارد، دیر یا زود خاموش می‌شود؛ و جامعه‌ای که رنج زنانش خاموش باشد، نه عدالت را تجربه می‌کند، نه پیشرفت را. ما نیاز داریم روایت را عوض کنیم؛ زن نه «فرشتهٔ فداکار» باید باشد و نه «ابرقهرمان بی‌نیاز»، بلکه انسانی ارزشمند با حق استراحت، حق اعتراض و حق تقسیم مسئولیت.

حقیقت این است که زن انسان است، نه منبع انرژی نامحدود

 

درسا عباسی/ روزنامه نگار

خستگی زنان فقط یک تجربه‌ی شخصی یا یک جمله‌ی معمولی نیست؛ مسئله‌ای‌ست عمیق، جمعی و ساختاری که سال‌ها در سکوت و شرم‌گفتاری اجتماعی رسوب کرده و امروز به مرحله‌ای رسیده که اگر درباره آن صحبت نشود، نه‌تنها زنان فرسوده می‌شوند، بلکه خانواده، تربیت نسل جدید و حتی پیشرفت اجتماعی قربانی خواهد شد. جامعه اما چنان به حضور دائمی، مراقبت بی‌وقفه و توان همیشگی زن عادت کرده که وقتی او بگوید «خسته‌ام»، حرفش یا شنیده نمی‌شود یا بلافاصله قضاوت می‌گردد. انگار نه انگار که «خستگی»، زبان بدن و روان برای اعلام خطر است.

مشکل از همان نقطه آغاز می‌شود که کار زن چه در خانه، چه در نقش مادر، چه در رابطه هنوز «بدیهی» فرض می‌شود نه «بار». وظایف او آن‌قدر طبیعی‌سازی شده‌اند که هیچ‌وقت با عنوان «کار» شناخته نمی‌شوند: مدیریت عاطفی، رسیدگی به همه، پیش‌بینی نیازها، مراقبت، حل بحران، جبران کم‌کاری دیگران و نرم‌کردن فضای روانی خانه. این‌ها مهارت‌اند، زمان‌برند، انرژی‌سوزند و هزینه دارند، اما چون دستمزدی ندارند، ارزش اجتماعی هم پیدا نکرده‌اند. به همین دلیل وقتی زن خسته می‌شود، نگاه جامعه به سمت «ناتوانی زن» می‌رود، نه «شدت مسئولیت».

زنی که بخواهد از سختی‌های مادری و فشارهای بی‌پایان آن حرف بزند، در بسیاری از مواقع به‌جای همدلی می‌شنود: «تو چجور مادری هستی؟ مادر که نباید غر بزند.» هیچ‌کس نمی‌گوید: «چطور می‌توانم کمک کنم؟» یا «پدر کودک چه نقشی دارد؟» انگار فرزند فقط به بدن زن تعلق دارد، نه به مسئولیت مشترک پدر و مادر. اگر زنی بعد از یک روز کار، نتواند غذا بپزد و غذای آماده بخرد، به‌جای همیاری می‌شنود: «تو چطور زنی هستی؟ زن باید بلد باشه همه‌چیز را اداره کند» هیچ‌کس نمی‌پرسد: «چرا همسرت مشارکت نمی‌کنه؟»

در نتیجه زن یاد می‌گیرد سکوت کند، تحمل کند و اعتراض را نشانهٔ بی‌لیاقتی بداند.

خستگی زن به‌جای اینکه به‌عنوان نشانه‌ای برای درخواست کمک و تقسیم وظایف دیده شود، به نشانه «کافی نبودن» تبدیل می‌شود. این همان نقطه‌ای است که خستگی، دیگر فقط جسمی نیست و وارد هویت زن می‌شود. او به جای اینکه فکر کند «کار زیاد است»، تصور می‌کند «من کم هستم» و این بدترین شکل فرسایش روانی است؛ چون از بیرون به درون مهاجرت می‌کند و هویت را آلوده می‌سازد.

اما مسئله فقط قضاوت‌های سنتی نیست؛ روایت‌های مدرن و ترندهای انگیزشی فضای مجازی هم بُعد دیگری به بحران اضافه کرده‌اند. سال‌ها زن با این جمله‌ها سرکوب شد که «زن باید تحمل کند، زن سنگ زیرین اسیاب و ستون خانه‌ است»، حالا نسخه‌ی مدرن همان انتظار این است که «زن باید مستقل، پول‌ساز، همیشه سرپا، شکست‌ناپذیر و بدون نیاز به کسی باشد». در هر دو روایت، زن حق فروپاشی ندارد؛ یکی با چماقِ سنت، دیگری با برق‌طلاییِ انگیزش.

در اینستاگرام مدل ایده‌آل زن، زنی‌ست که «هم درآمد دارد، هم خانه را مدیریت می‌کند، هم ظاهرش بی‌نقص است، هم از تربیت فرزند تا روابط عاطفی را در بالاترین سطح انجام می‌دهد». اما این تصویر براق، ضربه‌ای دوگانه وارد می‌کند:

اول اینکه زنانی که در خانه کار می‌کنند و فرصت یا امکان اشتغال بیرون ندارند، ناگهان از نظر اجتماعی «کم‌ارزش» دیده می‌شوند؛ در حالی که سنگین‌ترین و پیچیده‌ترین وظایف انسانی «تربیت نسل» بر عهده او است. 

دوم اینکه تصویر «زنِ شکست‌ناپذیر» باعث می‌شود خستگی و درخواست کمک، به‌جای یک حق طبیعی، به «ضعف» یا «باختن» تعبیر شود.

در نتیجه زن، از هر طرف محاصره می‌شود:

از سمت جامعه‌ی سنتی با جمله «تحمل کن، زن قوی باید بسازد»،

و از سمت جامعه‌ی مدرن با جمله «محکم باش، تو به کسی احتیاج نداری».

اما حقیقت این است که زن انسان است، نه منبع انرژی نامحدود. قدرت زن زمانی معنا دارد که اجازه داشته باشد خسته شود، درخواست کمک کند، بعضی روزها نتواند، و هیچ‌کس ارزش او را با تمام‌کردن فهرست وظایف نسنجَد.

زنی که فرصت بیان رنج ندارد، دیر یا زود خاموش می‌شود؛ و جامعه‌ای که رنج زنانش خاموش باشد، نه عدالت را تجربه می‌کند، نه پیشرفت را. ما نیاز داریم روایت را عوض کنیم؛ زن نه «فرشتهٔ فداکار» باید باشد و نه «ابرقهرمان بی‌نیاز»، بلکه انسانی ارزشمند با حق استراحت، حق اعتراض و حق تقسیم مسئولیت.