کد خبر : 110153 |

باشد که غم خجل شود از صبر بی‌صدای ما

خاتون رئیسی مینابی

مدیر مسئول نشریه ماراک 

 

یکم: این روزها وطن از همیشه مغموم‌تر است. در این روزهای برادرکُشی و خواهرکُشی و کباب قناری‌ها و فنچ‌ها بر زغال تزویر و ریا بیایید گلوله‌ها را در خشاب و شمشیرهای عداوت و کین را در غلاف کنیم.

 

دوم: زن اساس آفرینش است. اگر از اجتماع زنان را از جامعه‌ی بشری جدا کنید، فقط جامه خواهد ماند که آن هم آنقدر کوتاه است که تا نوک بینی متعصبان نمی‌رسد. پس بگذارید، مادر گیتی همچنان آفرینده و بالنده باشند و فرزندانش را زیر بال و پر خود بگیرد.

 

سوم: ترساندن و ارعاب یعنی از موضع بالا سخن گفتن. دموکراسی محصول سخن شنیدن و جواب شنیدن است و قبول راهی درست برای رهایی از بحران، آفتی که در ما افتاده محصول بی‌خردی، طمع‌ورزی، خود را قطب کائنات انگاشتن است.

 

چهارم: یاد دیالوگی ماندگار از فیلمی قوبیلای قاان افتادم. مغول‌تبار متنفذی به دیدار مغولی متعصب و شمن‌پرست و در جهل مرکب مانده و متغذی از قوانین شمن‌پرستی می‌رود. مغول متعصب با طعنه به مغول متنفذ می‌گوید؛ شنیدم قوبیلای قاان بر ریشش عنبر و مِشک می‌مالد به او بگو "ما سرزمین چین و اقتدار خاندان مغول از روی قاچ زین اسبان‌مان و دلاوری مردان‌مان به دست آورده‌ایم." مغول متنفذ پیام مغول شمن‌پرست را به قوبیلای می‌برد و در جواب می‌گوید؛ "درست است که ما جهان را بر قاچ زین اسبان گرفته‌ایم اما اداره کردن جهان از روی قاچ زین محال است." 

 

پنجم: پس از فروپاشی بلوک شرق از "الکساندر دوبچک" رهبر انقلاب بهار پراگ پرسیدند؛ چرا کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق سقوط کرد. او یک جواب داد: "چون کمونیسم از لاشه‌ی قوانین مرده تغذیه و خودش را روزآمد نمی‌کرد".

 

ششم: به یقین این روزهای فتن و بلواها نیز می‌گذرد.

دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشند /خواجه آن است که باشد غمِ خدمتکارش