کد خبر : 107080 |

گفتگوی مستقل با محمدعلی الستی درباره عملکرد صداوسیما:

صدا و سیما آرایش نظامی گرفته است

الستی می‌گوید: گردانندگان و مدیران صدا و سیما عملاً خودشان را درگیر جنگی به نام جنگ نرم می‌دانند و می‌بینند و معتقد هستند تهاجم فرهنگی در دست انجام است و آسیب‌ها و خطرهایی کشور را تهدید می‌کنند خودشان هم آرایش نظامی می‌گیرند. یکی از اصولی که در آرایش نظامی در نظر گرفته می‌شود این است که عملکردها نباید روشن و شفاف باشد، چون در این صورت دشمن فرصت سوءاستفاده و در نتیجه زدنِ‌ ضربه را به‌دست خواهد آورد.

سرویس اجتماعی

 

صدا و سیمای جمهوری‌اسلامی در ۴۳ سالی که از استقرار نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد، بالا و پایین‌های زیادی را تجربه کرده است. به‌طوریکه در برهه‌ای منبع اصلی مردم برای اطلاع از اخبار جنگ و حتی اعلام شماره کوپن برای خرید اقلام مصرفی بود. بعدها مردم در دوران پساجنگ بیشتر از طریق تلویزیون سریال تماشا می‌کردند و البته پخش غیرزنده مسابقات مهم ورزشی را می‌دیدند. در دهه هشتاد اما بازار برنامه‌های سیاسی داغ شد و ... با بروز و ظهور شبکه‌های مجازی و همچنین همه‌گیر شدن ماهواره، صدا و سیما با پارادوکس عجیبی روبرو شد. یعنی این رسانه با وجود منابع مالی و انسانی کثیر روز به روز قافیه را به رقیبان از راه رسیده واگذار کرد. البته باید تاًکید کرد اصرار به روش‌هایی که به‌مثابه دهن‌کجی به مخاطب است باعث شد «صدا و سیمای میلی» وارد ادبیات محاوره‌ای شود و مردم بی‌اعتمادی و در نتیجه بی‌اعتنایی خود را به این رسانه که مدیرانش اصرار به «ملی» بودنش دارند، نشان بدهند. 

محمدعلی الستی،‌ جامعه‌شناس و استاد علوم ارتباطات در طول گفت‌وگو درباره عملکرد صدا و سیما نگاهی تند و البته تواًم با انتقاد دارد. 

این استاد دانشگاه با اظهار اینکه: «برخلاف آنچه عنوان می‌شود که صداوسیما رسانه ملی است، رسانه‌ای حاکمیتی است. ببینید!‌ آن‌هایی که صدا و سیما را رسانه‌ای میلی می‌نامند،‌ از یک جهت درست می‌گویند و از جهت دیگری غلط!‌ درست می‌گویند، چون صدا و سیما نگاهی ملی ندارد و اندیشه و افکار مردم را جدی نمی‌گیرد» به پرسش‌های مطرح شده پاسخ می‌گوید:

موضوع گفت‌وگو صدا و سیما و مسائل مربوط به نوع مدیریت این رسانه عظیم است. درباره بررسی آنچه در این سال‌ها از صدا و سیما به نمایش گذاشته شده است، باید به 2 نکته اساسی پرداخت. اول اینکه هدف اصلی رسانه ملی چیست و دوم اینکه این رسانه اهداف را از چه راه‌ها و سرمایه‌هایی دنبال می‌کند. طبیعتاً در طرح پرسش‌های این گفت و گو، پیش‌فرضی‌هایی وجود دارد که به طور قطع و یقین با آن پیش فرض‌ها کار صدا و سیما مردود محسوب می‌شود. اما اگر پیش فرض‌ها را تغییر بدهیم و اهداف و مسیرهای دیگری را برای این رسانه قرار بدهیم،‌ شاید آنقدر که به نظر می‌رسد، نتوان عملکرد صدا و سیما را نقد کرد و ایراد گرفت. 

یکی از ماموریت‌های بخش برون‌مرزی صدا و سیما معرفی درست کشور در اذهان عمومی خارج بوده‌است. آیا مردم سایر کشور‌ها به‌واسطه عملکرد بخش برون‌مرزی صدا و سیما شناخت درستی از مردم، حکومت و جغرافیای زیستی ایران به‌دست آورده‌اند؟

در پاسخ به این پرسش اول باید بررسی کرد،‌ چه کسی گفته ماًموریت بخش برون مرزی از دیدگاه گردانندگان این رسانه چنین چیزی است؟‌ در واقع اگر صدا و سیما به‌عنوان یک رسانه، یکی از ابزارهای اصلی و اساسی تبلیغ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام باشد، در آن صورت قرار است اطلاعات مربوط به کشور را به طور واضح در اختیار دیگران قرار بدهد؟ پاسخ قطعاً «خیر» است. ما به‌طور قطع و به‌یقیین می‌دانیم، گرانندگان صدا و سیما خودشان را موظف به معرفی وضعیت کشور برای خارج‌نشنیان نمی‌دانند. بنابراین این پرسش از ابتدا دارای مشکل است. یعنی وقتی همچنین ماًموریتی را انکار کنیم، دیگر نمی‌توانیم درباره مطلوب یا نامطلوب بودن آن اظهارنظری داشته باشیم یا حرفی بزنیم.

صدا و سیما تبدیل به کمپانی برندسازی و سپس برندسوزی شده‌است. خود با صرف هزینه‌های گزاف و تایم آنتن فراوان اقدام به ایجاد برند می‌کند و خود این برند‌ها را فراموش کرده و به مرور از بین می‌برد. چرایی این رفتار ناهنجار را در چه چیزی می‌توان دید؟

ببینید! ما خیلی از پدیده‌ها را در زندگی اجتماعی تجربه می‌کنیم. یعنی کاری را انجام می‌دهیم و بعد از زمانی آن دست‌آورد را خنثی می‌کنیم. در واقع همه اموری که در عرصه فرهنگ صورت می‌گیرد، لزوماً اموری نیستند که شبیه ساختمان‌سازی باشد.

یعنی ما می‌گوییم،‌ چرا ساختمانی را ساختیم و بعد از سال‌ها با دست خودمان خرابش کردیم؟‌ اما اگر این نگاه را داشته باشیم،‌ وقتی زمان مصرف سازه‌مان را زمانی که تمام شده یا به مرحله خرابی رسیده است، خراب کنیم دیگر کسی نمی‌تواند ایرادی به ما وارد کند. شاید این شبیه کارهای آزمایشگاهی هم باشد که در ابتدای یک آزمایش با دقت ظروف آزمایشگاهی را تمیز برمی‌داریم و حرارت می‌دهیم و همچنین سرد می‌کنیم. اما وقتی نتیجه آزمایش معلوم شد، همه آن مواد را خالی کرده و دور می‌ریزیم و ظرف‌ها را هم می‌شوییم. چون هدف، نگهداری مواد نبود و نتیجهِ دیگری قرار است حاصل شود. پس اگر این موارد را به عنوان مقدمه بدانیم، باید گفت اساساً با توجه به فرهنگ ایرانی‌ها که شباهت بسیار زیادی به فرهنگ نقاط دیگر دنیا دارد،‌ چهره‌ها می‌توانند در پیشبرد برنامه‌های نقشی اساسی و غیرقابل انکار داشته باشند. یعنی همان چهره‌هایی که در نقش مجری‌های خوب، هنرمندان خوب و ... در ذهن افکار عمومی جایگاه پررنگی پیدا کرده‌اند. اما قرار است‌ آن‌ها در فیلم‌هایی که ایدئولوژی ما را پیش می‌برد، نقش‌آفرینی کنند. یا قرار است، مجری در برنامه‌هایی را که در راستای اهداف سیاسی (پروپاگاندای) خودمان است، به‌کار بگیریم این را مشخص می‌کند‌ که شهرت‌شان، محبوبیت‌شان در تحقق هدف‌ها مفید است. اما همین «برند»ها از یک مقطعی به بعد شروع می‌کنند به نقدها و چالش‌هایی که به زعم این دستگاه تبلیغی عظیم و گردانندگانش خوش نمی‌آید. خب! شما سلبریتی‌هایی را می‌شناسید که به واسطه دیده شدن از طریق رسانه‌های داخلی کشور مشهور شده‌اند که شروع به اظهارنظرهای انتقادی می‌کنند. همچنین خیلی از وقت‌ها در فیلم‌های جشنواره‌پسند حاضر شده و در فستیوال‌هایی که منتقد نظام هستند،‌ حاضر می‌شوند و جایزه‌هایی را هم می‌گیرند. در چنین حالتی نه‌تنها برای نظام سیاسی کارکرد و کارآیی نخواهند داشت، بلکه ضرر هم دارند. بنابراین اساساً به‌طور تجربی گردانندگان دستگاه عریض و طویل فرهنگی به این نتیجه می‌رسند که تا یک حدی چهره‌سازی و شخصیت‌پردازی کنند و از این طریق اجازه بلندقد شدن چهره‌ها را نمی‌دهد.

سلایق شخصی مدیران در رسانه ملی به‌طور آشکاری بر سلایق عمومی اولویت دارد و اختلاف شخصی یک مدیر خاص می‌تواند مانع از حضور یک مجری یا برنامه‌ساز مردمی در تلویزیون شود. این معضل چه پیامدهایی برای این رسانه وسیع دارد؟

من این نظر را که سلایق شخصی مدیران در رسانه ملی بر سلایق عمومی اولویت دارد، قبول ندارم. این سلیقه شخصی مدیران نیست و سیاست رسانه است که توسط مدیران صاحب‌نفوذ و مدیران قابل اعتماد رسانه اعمال می‌شود.

چرا تولید سریال و یا برنامه در اختیار و در انحصار عده‌ای خاص قرار گرفته است؛ بحث منافع مالی است یا اهداف دیگر؟

داستانی درباره رسانه داریم که خیلی مهم است. یک رسانه وقتی اسمش رسانهِ گروهی می‌شود،‌ از جانب عده‌ محدودی و معدودی برای گروهی نامحدود و نامعدود برنامه تولید می‌کند. طبیعتاً آن کسانی که عده محدود و معدود هستند،‌ اگر مورد تاًیید نظام سیاسی باشند و اگر نظام به ‌آن‌ها اعتقاد و اعتماد داشته باشد، راحت‌تر می‌‌تواند برنامه تبلیغی خودش را به پیش ببرد. اما اگر در میان تولیدکنندگان، تولیدکنندگانِ غیر انحصاری که از خارج از محارم آمده‌اند باشند، بخش عمده‌ای از انرژی و وقت رسانه صرف کنترل این افراد می‌شود تا خط قرمزها را رد نکنند و باید مراقب باشند، پیامی ناخواسته از طریق شان رد نشود. با این توضیح که کار دروازه‌بانی آن‌ها دشوار است. چون هر لحظه امکان غافل‌گیری دارند و امکان دارد، نکته‌ای، پیامی یا خبری در اخبار، فیلم‌ها و ... منشتر شود. پس در چنین حالتی، به زعم‌شان منطقی این است که به جای این همه زحمت، تولید را در اختیار آن عده خاص بگذارند تا خیال‌شان از همه لحاظ راحت شود. البته من این رویه را منطقی نمی‌دانم و از آن دفاع نمی‌کنم.

 عدم وجود سیاست واحد و تعریف شده در مواجهه با پدیده‌ها و اخبار ناگهانی که نمونه آن در بخش‌های خبری صدا و سیما قابل رویت است. دلیل چنین رویکردی چیست و چه ضررهایی دارد؟

فرض کنید،‌ مثلاً در یک بازه زمانی نشان دادن ساز جزیی از محدودیت‌های اصلی صدا و سیما بود. اما صدای ساز همواره پخش می‌شود که فی‌نفسه این عجیب است. چون همه می‌گویند حالا که صدای ساز را از صفحه تلویزیون می‌شنویم، به چه دلیل نباید تصویرش را ببینیم؟ یا ممنوع‌الکار شدن بعضی از چهره‌ها با درجه کمی از رفتاری که خیلی‌ها با کارهای بدتری مشمول ممنوعیت نشده‌اند و به کارشان ادامه می‌دهند تا رأی به سیاست یک بام و چند هوا بدهیم که طبیعتاً چنین رفتاری ابهام‌زا است و سؤال ایجاد می‌کند. در پاسخ باید گفت،‌ اگر سیاست‌های سازمانی را به روشنی نشناسید، اقدام علیه آن سازمان هم به همان میزان دشوار می‌شود. واقعیت این است، وقتی گردانندگان و مدیران صدا و سیما عملاً خودشان را درگیر جنگی به نام جنگ نرم می‌دانند و می‌بینند و معتقد هستند تهاجم فرهنگی در دست انجام است و آسیب‌ها و خطرهایی کشور را تهدید می‌کنند خودشان هم آرایش نظامی می‌گیرند. یکی از اصولی که در آرایش نظامی در نظر گرفته می‌شود این است که عملکردها نباید روشن و شفاف باشد، چون در این صورت دشمن فرصت سوءاستفاده و در نتیجه زدنِ‌ ضربه را به‌دست خواهد آورد. همچنین درباره این صحبت می‌شود که سیاست صدا و سیما برای منزوی کردن افراد عملاً به خودش برگشته است. در این مورد می‌توان گفت صدا و سیما با این سخت‌گیری‌ها دایره خودش را هم محدود و مخاطبان را کم کرده است. البته به این نکته هم توجه داشته باشیم که صدا و سیما پشت‌گرمِ‌ عوامل متعددی است که عرصه رقابت رسانه‌ای را پیچیده می‌کنند. مثلاً درباره دلیل ریزش بیننده‌های صدا و سیما این را باید در نظر گرفت که شما در افکار عمومی ایرانیان مجموعه‌ای از زیرساخت‌ها یا زمینه‌ها را از نظر فرهنگی، روانی و اجتماعی می‌بینید که فقط صدا و سیما می‌تواند آن‌ها را پاسخ بدهد. هنوز هم «رسانهِ نجیب» برای خیلی‌ها مطرح است. هنوز هم وقتی فیلم‌های منتشر شده از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود، برای خیلی از خانواده‌های ایرانی نگران‌کننده است، چون هنوز خیلی‌ها هستند که به رسانه عفیف اعتقاد دارند و همین ویژگی اخلاقی تکیه‌گاهی برای صدا و سیما به شمار می‌رود و فکر می‌کنند با این خصیصه می‌توانند عمده‌ای از مخاطبان خود را حفظ کنند. اما بنده معتقدم، صدا و سیما در چنین رقابتی کنار گذاشته می‌شود. کمااینکه خیلی‌ها صدا و سیمای جمهوری‌اسلامی را اصلاً نگاه نمی‌کنند که این، بحث را به کمیت می‌کشاند. یعنی باید ببینیم، عده‌ای که دنبال برنامه‌های عفیف و نجیب هستند ما‌به‌اِزای آن محدودیت‌ها را تحمل می‌کنند بیشتر هستند یا آن‌هایی که خواستار آزادی بیان و اطلاعات هستند، تعداد بیشتری را تشکیل می‌دهند.

ممنون؛ نکته‌ای مانده است؟

مجموع آنچه عرض کردم، مبتنی بر این است، آنچه صدا و سیما برخلاف عنوان می‌شود رسانه ملی است، رسانه‌ای حاکمیتی است. ببینید!‌ آن‌هایی که صدا و سیما را رسانه‌ای میلی می‌نامند،‌ از یک جهت درست می‌گویند و از جهت دیگری غلط!‌

درست می‌گویند، چون صدا و سیما نگاهی ملی ندارد و اندیشه و افکار مردم را جدی نمی‌گیرد. اما به این دلیل است که سیاست میلی ندارد و آنچه حاکمیت به اقتضای شرایط می‌طلبد را تولید می‌کند. پس ما با یک دستگاه عریض و طویل قدرتمند و با پتانسیل بسیار بالایی مواجه هستیم که فرمانبر حاکمیت است.